کلمه جو
صفحه اصلی

تشدید


مترادف تشدید : تشیید، تقویت، سخت گیری ، رزنانس، مشددسازی

متضاد تشدید : تسهیل، تخفیف

برابر پارسی : سخت کردن، استوار کردن

فارسی به انگلیسی

aggravation, accent, accentuation, escalation, intensification


aggravation, corroboration, the mark put over a letter to indicatethat it is to be pronounced hard as if it were two letters


فارسی به عربی

غضب , لهجة ، اِحْتِدامٌ

مترادف و متضاد

تشیید، تقویت، سخت‌گیری ≠ تسهیل، تخفیف


amplification (اسم)
تقویت، تشدید، افزایش، بسط، توسعه

augmentation (اسم)
تقویت، تشدید، افزایش، اضافه

accent (اسم)
لهجه، تاکید، تلفظ، تشدید، مد، تکیهء صدا، علامت تکیهء صدا، طرز قرائت، قوت، صدا یا اهنگ اکسان، ضربه

resonance (اسم)
تشدید، طنین، پیچش صدا، ایجاد طنین

intensification (اسم)
تشدید، افزایش، پرقوت سازی، افزون شدگی

exacerbation (اسم)
تشدید، بد شدن

strengthening (اسم)
تشدید

exasperation (اسم)
تشدید، غضب

contravention (اسم)
تشدید، نقض، تخلف

۱. تشیید، تقویت، سختگیری ≠ تسهیل، تخفیف
۲. رزنانس
۳. مشددسازی


فرهنگ فارسی

سخت کردن، استوارکردن، قوی کردن، مشددساختن کلمه
۱- ( مصدر ) سخت گرفتن سخت کردن . ۲- استوار کردن . ۳- تکرار کردن یک حرف شده دادن بحرف . ۴ - ( اسم ) سخت گیری . ۵- ( اسم ) علامت که بر بالای حرف گذارند ونشانه. تکرارحرف است . جمع : تشدیدات .
علامتی چون سر سین که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - سخت گرفتن . ۲ - استوار کردن . ۳ - تکرار کردن یک حرف ، با گذاشتن نشانه (ُ ) بر بالای آن .

لغت نامه دهخدا

تشدید. [ ت َ ] ( ع مص ) استوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قوت دادن و گران نمودن ، خلاف تخفیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سختی نهادن بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). سختی نمودن. ( غیاث اللغات ). بر کسی سختی کردن. ( آنندراج ). تنگ گرفتن بر کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) : خفت ها و تشدیدها رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261 ). از درگاه امیران محمد و مسعود در باب غاشیه و جناغ فرمان رسید و تشدیدها رفت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 366 ). طوطی را به چه تهمت چنین تعذیب و تشدید فرمودی. ( سندبادنامه ص 99 ). و از طرفین تأکید و تشدید در آن یاد کرد. ( تاریخ قم ص 252 ). || سخت احتراز کردن از کمیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مشدد کردن حرف. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). حرف را مشدد ساختن. ( آنندراج ). تخفیف ندادن حرف. ( از اقرب الموارد ). نقیض تخفیف حرف. ( ازالمنجد ). نام کیفیتی است که عارض شود حرف را بوسیله ادغام و تخفیف مقابل آن است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). حرفی را سخت تلفظ کردن چنانکه دو حرف نماید چون واو در تنوع و دال در عده و لام در علت.... ( یادداشت مرحوم دهخدا ). شعرای ما همه جا مطرداً هر تشدیدی را برای ضرورت مخفف آرند و تقریباً استثنایی در این قاعده نیست. ( یادداشت ایضاً ). در فارسی بسیاری از کلمات ، مشدد و هم مخفف آیند چون امید، دره ، زر، پشه :
پشّه ز چه یک روز زید پیل چه صد سال
زیرا ز پشه پیلان با رنج و عنااند.
ناصرخسرو.
و این قاعده را فارسی زبان در شعر نسبت به کلمات عربی هم معمول میدارد چون حد، مر، حق ، رب و...:
گر عادلی از طاعت بگذار حق رزق
بنگر به بصیرت که بران ره بصرااند.
ناصرخسرو.
آنها که ندانند به طاعت حق روزی
بر جور و جفااند نه بر عدل و وفااند.
ناصرخسرو.
یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.
ناصرخسرو.
و رجوع به ماده بعد شود.

تشدید. [ ت َ ] ( اِ ) علامتی چون سرسین « » که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نام علامت املایی مانند دندانه های سین که چون آن را بر بالای حرفی گذارند آن حرف دو مرتبه خوانده شود. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.

تشدید. [ ت َ ] (اِ) علامتی چون سرسین « ّ » که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام علامت املایی مانند دندانه های سین که چون آن را بر بالای حرفی گذارند آن حرف دو مرتبه خوانده شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.


تشدید. [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قوت دادن و گران نمودن ، خلاف تخفیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی نهادن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سختی نمودن . (غیاث اللغات ). بر کسی سختی کردن . (آنندراج ). تنگ گرفتن بر کسی . (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : خفت ها و تشدیدها رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261). از درگاه امیران محمد و مسعود در باب غاشیه و جناغ فرمان رسید و تشدیدها رفت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 366). طوطی را به چه تهمت چنین تعذیب و تشدید فرمودی . (سندبادنامه ص 99). و از طرفین تأکید و تشدید در آن یاد کرد. (تاریخ قم ص 252). || سخت احتراز کردن از کمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مشدد کردن حرف . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حرف را مشدد ساختن . (آنندراج ). تخفیف ندادن حرف . (از اقرب الموارد). نقیض تخفیف حرف . (ازالمنجد). نام کیفیتی است که عارض شود حرف را بوسیله ٔ ادغام و تخفیف مقابل آن است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). حرفی را سخت تلفظ کردن چنانکه دو حرف نماید چون واو در تنوع و دال در عده و لام در علت .... (یادداشت مرحوم دهخدا). شعرای ما همه جا مطرداً هر تشدیدی را برای ضرورت مخفف آرند و تقریباً استثنایی در این قاعده نیست . (یادداشت ایضاً). در فارسی بسیاری از کلمات ، مشدد و هم مخفف آیند چون امید، دره ، زر، پشه :
پشّه ز چه یک روز زید پیل چه صد سال
زیرا ز پشه پیلان با رنج و عنااند.

ناصرخسرو.


و این قاعده را فارسی زبان در شعر نسبت به کلمات عربی هم معمول میدارد چون حد، مر، حق ، رب و...:
گر عادلی از طاعت بگذار حق رزق
بنگر به بصیرت که بران ره بصرااند.

ناصرخسرو.


آنها که ندانند به طاعت حق روزی
بر جور و جفااند نه بر عدل و وفااند.

ناصرخسرو.


یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.

ناصرخسرو.


و رجوع به ماده ٔ بعد شود.

فرهنگ عمید

۱. سخت کردن.
۲. استوار کردن.
۳. قوی کردن.
۴. مشدد ساختن کلمه.
۵. (اسم ) علامتی به شکل «ــّـ» و مانند دندانۀ «ﺳ » که بالای حرفی گذاشته شود تا آن حرف مشدد تلفظ شود.

دانشنامه عمومی

تشدید می تواند در یکی از موارد زیر به کار رود:
تشدید (حرکت) حرکتی در عربی
تشدید (فیزیک) افزایش مضاعف موج
تشدید مغناطیسی هسته ای
آنژیوگرافی تشدید مغناطیسی

دانشنامه آزاد فارسی

تشدید (resonance)
(یا: رزونانس) تقویت سریع ارتعاش، هنگامی که جسمِ درحال ارتعاش در معرض نیرویی قرار گیرد که با بسامد طبیعی جسم تغییر می کند. برای نمونه، طول ستون هوای داخل سازهای برنجی را چنان تنظیم می کنند که ساز، نُتی درحال اجرا را به حالت تشدید درآورد. آثار تشدید را در بسیاری از مدارهای الکتریکی نیز می توان تولید کرد. مثلاً، تنظیم رادیو برای دریافت صدای فرستنده ای مشخص بدان معنی است که بسامد طبیعی مدار گیرنده را آن قدر تغییر می دهند تا با بسامد امواج رادیویی آنتن انطباق پیدا کند. تشدید کاربردهای فیزیکی بسیار دارد. با اعمال نیروی منظم بر کودکی که درحال تاب خوردن است می توان دامنۀ نوسان را افزایش داد. در رژۀ سربازانی که روی پل درحرکت اند، در صورتی که بسامد گام ها بر بسامد طبیعی پُل منطبق شود، دامنۀ ارتعاشات پل ممکن است به شدت افزایش یابد و منجر به تخریب پل شود. در ۱۹۴۰، انطباق بسامد وزش های توفان با بسامد طبیعی پل، در پل تاکوما نروز، واقع در ایالات متحدۀ امریکا، منجربه ویرانی پل مذکور شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{exacerbation} [پزشکی] افزایش شدت بیماری و علائم و نشانه های آن
{resonance} [شیمی] فرایندی که در آن بسامد تابش الکترومغناطیسی حاصل از یک منبع با بسامد جهش های الکترونی یا مغناطیسی یک نمونه مطابقت کند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رعایت تشدید که بر اثر ادغام بر حرف عارض می شود در قرائت نماز واجب است که ترک عمدی آن نماز را باطل می کند.
تشدید کیفیّت عارض شده بر حرف بر اثر ادغام است و نشانه سجاوندی و به شکل دندانه سین است. ‏
از مفهوم نخست در باب صلات سخن رفته است.
احکام تشدید
رعایت تشدید، حرکت و سکون در قرائت و ذکرهای واجب نماز، واجب است‏ و ترک عمدی آن موجب بطلان نماز می‏گردد. ترک تشدید با حذف حرف ادغام شده یا حرکت دادن آن و یا گشودن ادغام یعنی ادا کردن حرف مشدّد با فاصله و مکث بین دو حرف، تحقّق می‏یابد. امامت کسی که قرائتش- هرچند به سبب ترک تشدید- صحیح نیست برای کسی که قرائتش صحیح است، جایز نمی‏باشد.
از معنای دوم به مناسبت در باب طهارت سخن گفته شده است.
مس نوشته قرآن حتّی تشدید آن برای کسی که طهارت (وضو یا غسل) ندارد بنابر مشهور حرام است.


پیشنهاد کاربران

فشار، اجبار، زیاد کردن

افزایش ( در بسیاری باره ها )

شدت گرفتن

تشدید: [اصطلاح موسیقی ] این عبارت، یکی دیگر از عبارت مرتبط با کیفیت صدا می باشد مانند ”تن صدا”. این عبارت به صورت خاص به این موضوع اشاره دارد که صدا تا چه حد گرم یا روان است و بیشتر مرتبط با صدای فرعی می باشد. این صدا همچنین می تواند به تشدید صدا در یک اتاق مثلا در اجرای کلیسا، اشاره داشته باشد.


کلمات دیگر: