کلمه جو
صفحه اصلی

موج


مترادف موج : خیزاب، کوهه آب، موجه، چین خوردگی سطح آب، تلاطم آب، فرکانس رادیویی

برابر پارسی : خیزآب، خیزآبه، کوهه، خیزاب

فارسی به انگلیسی

tidal wave, undulation, tide, corrugation, wrinkle

wave


corrugation, tide, wave, wrinkle


فارسی به عربی

تلمیح , موجة

فرهنگ اسم ها

اسم: موج (پسر) (عربی) (تلفظ: moj) (فارسی: موج) (انگلیسی: moj)
معنی: جنبش وچین خوردگی سطح آب

مترادف و متضاد

backwash (اسم)
موج، مراجعت موج

wave (اسم)
موج، خیزاب، خیز، فر موی سر

orgy (اسم)
موج، عیاشی، میگساری عیاشی

surge (اسم)
موج، موج بلند، جریان مخالف، برق موجی از هوا، موج خروشان، موج غلتان، جریان سریع و غیر عادی

corrugation (اسم)
موج، شیار

billow (اسم)
موج، موج دریا، موج بزرگ اب، خیزاب، موج بلند، خیز

cockle (اسم)
موج، چین و چروک، رویش زگیل مانند، گره و برامدگی پارچه

خیزاب، کوهه‌آب، موجه، چین‌خوردگی سطح آب، تلاطم آب


فرکانس رادیویی


۱. خیزاب، کوههآب، موجه، چینخوردگی سطح آب، تلاطم آب
۲. فرکانس رادیویی


فرهنگ فارسی

جنبش وچین خوردگی سطح آب که دراثروزش بادوطوفان یاافتادن چیزی در آب پیدامی شود، درفارسی کوهه و آبخیزوخیز آب هم گویند
( اسم ) ۱ - حرکت ذرات و اجسامی که توام با بالا و پایین رفتن متناوب آنها باشد مانند حرکت امواج سطح آب آبخیز خیز آب کوهه آب کوهه نره آب نره جمع : امواج . ۲ - حرکت شبیه به موج آب : موج سبزه موج مخمل . ۳ - نوعی جاجیم دارای خانه های شطرنجی که از ریسمان پنبه یی بافته شود.
کوهه آب . جمع امواج .

فرهنگ معین

(مَ یا مُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جنبش و چین - خوردگی سطح آب . ج . امواج . ۲ - جریان تند و ناگهانی .

لغت نامه دهخدا

مؤج. [ م ُءْج ْ ] ( ع مص ) گذر کردن آینه زانو در مابین پوست و استخوان.( ناظم الاطباء ). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است ، اما صحیح کلمه مؤوج [ م ُ ئو ] است. رجوع به مؤوج در منتهی الارب و اقرب الموارد ماده «م وج » شود.

موج. [ م َ ] ( ع مص ) کوهه برآوردن آب. ( منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. ( ناظم الاطباء ). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. ( یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب. ( دهار ). خیزابه یافتن. || طپانچه زدن موج. ( منتهی الارب ). تپانچه زدن کوهه های آب. ( ناظم الاطباء ). || مختلف گردیدن کارهای مردم و مضطرب گردیدن آن. ( ناظم الاطباء ). اضطراب کردن مردم. ( منتهی الارب ). آشوب کردن و به هم برآمدن. آشوب کردن و به هم در شدن مردمان. ( المصادر زوزنی ). به هم در شدن مردمان. ( تاج المصادر بیهقی ). || میل کردن از حق و راستی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عدول از حق. ( یادداشت مؤلف ).

موج. [ م َ / م ُ ] ( ع اِ ) کوهه آب. ج ، امواج. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روکه. مور. ( منتهی الارب ). نورد آب. ( مهذب الاسماء ). آشوب دریا. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 96 ). نورد. کوهه. کوهه آب. خیزابه. خیزاب. آب خیز. آب خیزه. آب کوهه. نره آب. مشترک. اشترک. آشوب دریا. ستونه. آذیه. ( یادداشت مؤلف ). دیسمه و لطمه آب. ترنک. ترنند. هنک. خیزآب. تلاطم آب و کوهه و لپه آب و آنچه که از سطح دریا هنگام وزیدن باد برآید و قطعه های بزرگی گردد که از پی یکدیگر متعاقب شوند. ( ناظم الاطباء ). صاحب آنندراج گوید خوش عنان و سبک جولان ، سبک رو، بلند، رمیده ، از خودرفته ، دورافتاده. بیقرار از صفات و بال ، بازو، انگشت ، زلف ، ابرو، ناخن ، نبض ، تار، سلسله ، زنجیر، گیسو، طره ، خط، مصرع ، مقراض ، ماهی ، کوچه ،تیغ، شمشیر، کلک و خامه از تشبیهات اوست و با لفظ بستن و آوردن و کشیدن و بلند شدن و بر یکدیگر شکستن وخوردن و زدن مستعمل است. ( از آنندراج ) :
موج کریمی برآمد از لب دریا
ریگ همه لاله گشت از سر تا بون.
دقیقی.
به پیش سپاه آمد افراسیاب
چو کشتی که موجش برآرد ز آب.
فردوسی.
زمین همچو کشتی شداز موج خون
گهی راست جنبان گهی سرنگون.
فردوسی.
تو گفتی که دریا به جوش آمده ست
بر او موج ، پولادپوش آمده ست.

موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب . (دهار). خیزابه یافتن . || طپانچه زدن موج . (منتهی الارب ). تپانچه زدن کوهه های آب . (ناظم الاطباء). || مختلف گردیدن کارهای مردم و مضطرب گردیدن آن . (ناظم الاطباء). اضطراب کردن مردم . (منتهی الارب ). آشوب کردن و به هم برآمدن . آشوب کردن و به هم در شدن مردمان . (المصادر زوزنی ). به هم در شدن مردمان . (تاج المصادر بیهقی ). || میل کردن از حق و راستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عدول از حق . (یادداشت مؤلف ).


موج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . آب کوهه . نره ٔ آب . مشترک . اشترک . آشوب دریا. ستونه . آذیه . (یادداشت مؤلف ). دیسمه و لطمه ٔ آب . ترنک . ترنند. هنک . خیزآب . تلاطم آب و کوهه و لپه آب و آنچه که از سطح دریا هنگام وزیدن باد برآید و قطعه های بزرگی گردد که از پی یکدیگر متعاقب شوند. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید خوش عنان و سبک جولان ، سبک رو، بلند، رمیده ، از خودرفته ، دورافتاده . بیقرار از صفات و بال ، بازو، انگشت ، زلف ، ابرو، ناخن ، نبض ، تار، سلسله ، زنجیر، گیسو، طره ، خط، مصرع ، مقراض ، ماهی ، کوچه ،تیغ، شمشیر، کلک و خامه از تشبیهات اوست و با لفظ بستن و آوردن و کشیدن و بلند شدن و بر یکدیگر شکستن وخوردن و زدن مستعمل است . (از آنندراج ) :
موج کریمی برآمد از لب دریا
ریگ همه لاله گشت از سر تا بون .

دقیقی .


به پیش سپاه آمد افراسیاب
چو کشتی که موجش برآرد ز آب .

فردوسی .


زمین همچو کشتی شداز موج خون
گهی راست جنبان گهی سرنگون .

فردوسی .


تو گفتی که دریا به جوش آمده ست
بر او موج ، پولادپوش آمده ست .

فردوسی .


تنی چند از موج دریا برست
رسیدند نزد یکی آبخوست .

عنصری .


بر سر باد تند و موج بلند
تا به یک آبخستشان افکند.

عنصری .


ابر بینی فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار.

منوچهری .


ز پیش آنکه نشابور شد بدو مسرور
پذیرش آمد فوجی بسان موج بحار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


بر موج بحر فتنه و طوفان جزر و مد
چون باد خوش وزنده و کشتی و لنگرند.

ناصرخسرو.


دانم و داند خرد پاک تو
موج محیط ازتری ناودان .

خاقانی .


آتش خاطر وقاد او را موج دریا نشاندی . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 283).
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان .

سعدی .


سلسله ٔ موج ز دامی که یافت
ماهی از آن دام خلاصی نیافت .

امیرخسرو (از آنندراج ).


هوا مقراض موج آب در دست
پی اصلاح می گردید پیوست .

حکیم زلالی (از آنندراج ).


ابروی موج درس اشارت از او گرفت
چشم حباب در گرو انتظار اوست .

صائب (ازآنندراج ).


طره ٔ موجم نوآموز کشاکش نیستم
سالها از اره ٔ پشت نهنگم شانه بود.

صائب (از آنندراج ).


مکن منع سماع و وجد ما بی دست و پایان را
که خار و خس به بال موج دریا بار می رقصد.

صائب (از آنندراج ).


زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمی شود.

صائب (از آنندراج ).


مگر دارد به مژگان ترم میل هم آغوشی
که زلف موج را زد خار ماهی شانه در دریا.

محسن تأثیر (ازآنندراج ).


در این دریای بی ساحل کلیم از من چه می آید
ز کار افتاده اینجا بازوی موج از شنا کردن .

ابوطالب کلیم (از آنندراج ).


برات روزی چشمم نوشته اند به دریا
از آن زمان که خط موج را بر آب نوشتند.

ابوطالب کلیم (از آنندراج ).


از ناخن موجش نتوان رنگ حنا شست
زین باده اگر آب دهی آب روان را.

ابوطالب کلیم (از آنندراج ).


در پناه دل توان رست از کمند اضطراب
برگهر موجی که خود را بست ساحل می شود.

بیدل (از آنندراج ).


موج ما یک شکن از خاک نگردید بلند
بحر عجزیم که در آبله طوفان گردیم .

بیدل (از آنندراج ).


ز مصرعهای موج باده روشن شد به می خواران
که ساقی نامه ها دارد بیاض گردن مینا.

ملامفید بلخی (از آنندراج ).


ایمن بود ز زخم حوادث دل مفید
آسیب تیغ موج به دریا نمی رسد.

ملامفید بلخی (از آنندراج ).


برکشتی شکسته ام از بس تپانچه زد
انگشت موج در کف دریا کبود شد.

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


ز چشم ماهیان فوج در فوج
چراغان بود در هر کوچه ٔ موج .

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


قدح پیش ما سید ظرفهاست
بر این حرف گیسوی موجش گواست .

ملاطغرا (از آنندراج ).


به خط جام محضر کردم آخر پارسایی را
ز تار موج می شیرازه بستم صبر و تقوی را.

میرزامعز فطرت (از آنندراج ).


خامه ٔ موجم به دست بیخودی
ماجرائی می نگارم روز و شب .

سراج المحققین (از بهار عجم ).


به آرمیده دلان باش و جمع کن خود را
در آب آینه خوابیده است ماهی موج .

ناصرعلی (از آنندراج ).


به راه بیخودی چابک عنانی
چو نبض موج می دامن فشانی .

میرزا محمد زمان راسخ (از آنندراج ).


چو دریا کاسه چوبین در میانش
دل موج گهر تا آسمانش .

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


ظلال البحر؛ موج های دریا. (یادداشت مؤلف ). غطماط؛ موج پی درپی آینده . (منتهی الارب ). موج متلاطس ؛ موج تپانچه زن پی درپی . (منتهی الارب ، ماده ٔ ل طس ).
- پرموج ؛ موج زن . مواج .متموج . پر از خیزاب :
فراز و نشیب از گل سرخ گویی
که دریای سبز است پر موج گوهر.

ناصرخسرو.


- دریای با موج ؛ دریای مواج . دریای متلاطم . دریای پر از امواج :
دگر گفت کان سرکشیده دو سرو
ز دریای با موج بر سان غرو.

فردوسی .


- موج آوردن ؛ تموج . موج زدن . متموج شدن . پدید آوردن خیزابه :
چون بحر او موج آورد
جان پرورد دین گسترد.

ناصرخسرو.


- موج از آب (یا ازدریا) برخاستن ؛ متموج شدن آب . تموج . هیجان . پدید آمدن خیزابه ها در آب یا در دریا. ظاهر شدن خیزابه ها در دریا و رودخانه و جز آن :
سپاه اندر آمد همی فوج فوج
بر آن سان که برخیزد از آب موج .

فردوسی .


ز دریا تو گویی که برخاست موج
سپاه اندر آمد همی فوج فوج .

فردوسی .


- موج برانگیختن باد از دریا ؛ پدید آمدن خیزاب و برآمدگی در سطح دریابر اثر وزش باد :
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تند باد.

فردوسی .


- موج خاستن ؛ موج برخاستن . بلند شدن موج . پیدا شدن خیزاب . پدید آمدن کوهه ٔ آب دریا. تموج . (از یادداشت مؤلف ) :
ز خون بر در دژ همی موج خاست
که دانست دست چپ از دست راست .

فردوسی .


چو کشتی شده آرمیده زمین
کجا موج خیزدز دریای چین .

فردوسی .


چو در بزم رخشان شود رای او
همه موج خیزد ز دریای او.

فردوسی .


- موج خون ؛ خیزابی که از جریان خون پدید آید. کنایه است از خون بسیار :
دلا رازت برون نتوان نهادن
قدم در موج خون نتوان نهادن .

خاقانی .


- || کنایه است از اشک خونین . اشکی روان از سرِ درد :
موج خون منت به کعب رسید
دامن حله بیشتر برکش .

خاقانی .


جوش دریای غصه باور کن
موج خون بنگر و فغان بشنو.

خاقانی .


- موج خون از چشم کسی انگیختن ؛ جاری کردن اشک خونین از دیده ٔ آن کس . روان ساختن اشک غم از دیده ٔ کسی :
موجها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
موج خون از چشم خاقانی چنان انگیختی .

خاقانی .


- موج ساغر ؛ حرکت شراب در جام و توسعاً خود شراب هنگام نوشیده شدن ازساغر :
اثیر است و اخضر به بزم تو امشب
یکی تف منقل دگر موج ساغر.

خاقانی .


- موج سراب ؛ موجی دروغین که از دور در بیابان گرم چون موج آب به چشم آید :
صائب از فرد روان باش که چون موج سراب
رو به دریای عدم می برد این قالبها.

صائب (از آنندراج ).


- موج شرر ؛ آه سوزان و آه آتشین :
ز آب آتش زده کز دیده رود سوی دهان
تنگنای نفس از موج شرر بربندیم .

خاقانی .


- موج طوفان ؛ موجی که بر اثر طوفان پدید آید. خیزابی که از طوفان برخیزد :
قمع آن را که کند کوه پناه
موج طوفان کنم ان شأاﷲ.

خاقانی .


خواجه گر نوح راست کشتیبان
موج طوفانش محنت افزاید.

خاقانی .


- موج کشتی شکاف ؛ موج تند که کشتی را خرد کند :
موج کشتی شکاف بیند مرد
تکیه بر بادبان دهد ندهد.

خاقانی .


- موج گهرفروش ؛ مراد از سخن دانایان . (آنندراج ).
|| (اصطلاح فیزیک ) بر مجموع نقاطی از جسم اطلاق می شود که چون جسم را به حرکت درآورند آن نقاط دارای حرکت توافقی باشد. (یادداشت لغت نامه ). حرکت متوالی و هماهنگ چیزها که از یک سو ثابت و از سوی دیگر جنباندنی هستند بر اثر وارد شدن نیروئی بر آنها چنانکه حرکات خوشه های گندم درو ناکرده به وزش باد :
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ .

خسروانی .


- موج ریگ ؛ توده ٔ عظیمی از ریگ که با وزش باد حرکت کند و یا روی هم انباشته شود :
گرفتار محبت روی آزادی نمی بیند
که موج ریگ زنجیر است بر دیوانه ٔ صحرا.

صائب (از آنندراج ).


|| (اصطلاح نقاشی ) ناهمواریها و برجستگیها و فرورفتگیهای ملایم بر در و پیکر ماشین یا در و دیوار منزل پس از اندوده شدن به رنگ . (از یادداشت مؤلف ). ناهمواری که بر اثر تغییر نور روی زمینه ٔ ناهموار جسم رنگ شده به چشم آید.
- موج بوریا ؛ موج حصیر. کنایه از خطوط و نقوشی که در بوریا بافند. (آنندراج ). و رجوع به ترکیب موج حصیر شود.
- موج حصیر ؛ موج بوریا. کنایه از خطوط و نقوشی که در بوریا بافند. (آنندراج ) :
بر تخت خسروی ننهد پا غرور فقر
آب گهر تراست ز موج حصیر ما.

میرزا معز فطرت (از آنندراج ).


- || تار و پود درهم افتاده ٔ بافت حصیر :
نقشی که گرفته ست تن از موج حصیرم
در عالم تجرید مرا بال همایی است .

طائر وحید (از آنندراج ).


- موج خارا(یا موج حله ٔ خارا) ؛ کنایه از خطوط و نقوشی که در خارا (نوعی پارچه ) باشد. (از آنندراج ) :
دامن تر کرده طوفانی که در معنی یکی است
موجه ٔ دریا و موج حله خارای من ؟

(از آنندراج ).


|| ناهمواریهای سطح چیزی که مشابه باشد با برجستگی های آب یعنی موج .
- موج سوهان ؛ ناهمواریهای روی سوهان . آژ سوهان :
سیاهان دکن چون موج سوهان
فتاده درگذرها خشک و عریان .

کلیم (از آنندراج ).


|| گرداب . (ناظم الاطباء).
- در موج ضلالت افکندن ؛ گمراه ساختن . سخت گمراه نمودن : در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گردد و به یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه ).
|| وهم و خیال . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عرفانی )در اصطلاح عبارت از تجلیات وجود مطلق است که از هر مرتبتی جهانی پدیدار گردد و عالم و آدم همه امواج وجود مطلقند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا) :
در محیط هستی عالم به جز یک موج نیست
باد تقدیرت به هر جانب روان انداخته
صد هزاران گوهر معنی و صورت هر نفس
موج این دریابه پیدا و نهان انداخته
جمله یک چیز است موج و گوهر و دریا ولیک
صورت هر یک خلافی در میان انداخته .

عراقی .


|| در لهجه ٔ قزوین و خرم آباد لرستان : جاجیم (شاید به مناسبت زبری سطح آن که شباهتی به موج آب دارد). (یادداشت لغت نامه ). قسمی جاجیم . (یادداشت مؤلف ). || در لهجه ٔ قزوین :مهاری اسب . (یادداشت لغت نامه ). || در تداول گناباد (خراسان ) به معنی آواز و بانگ است . مثلاً گویند فلان بی موج نشسته است ، یعنی خاموش است و بانگ نمی کند و سخن نمی گوید و موج مکن یعنی خاموش باش و آوازدرمیاور. (یادداشت مرحوم محمد پروین گنابادی ).

فرهنگ عمید

جنبش و چین خوردگی سطح آب که بر اثر وزش باد و طوفان یا افتادن چیزی در آب پیدا می شود، کوهه، آبخیز، خیزآب.

دانشنامه عمومی

موج، ارتعاش یا نوسانی (در حالت کلی تر، آشفتگی ای) است که انرژی را در محیط منتقل می کند.
موج مثلثی
موج مربعی
موج سینوسی
موجی دندانه ای
موج، دو نوع اصلی دارد؛ الکترومغناطیسی و مکانیکی. در موج الکترومغناطیسی، بر خلاف موج مکانیکی، انرژی بدون نیاز به انتقال جرم، منتقل می شود.
موج الکترومغناطیسی، آشفتگی در میدان های الکترومغناطیسی است، در امواج الکترومغناطیسی، میدان های الکتریکی و مغناطیسی به طور عمود بر یکدیگر نوسان می کنند و با سرعت نور منتشر می شوند. این امواج برای انتشار نیاز به محیط مادّی ندارند.
امواج مکانیکی فقط در محیط مادّی منتشر می شوند. انتشار این گونه موج ها به دلیل انرژی های داخلی یا بر اثر تغییر شکل محیط مادی صورت می گیرد. برخی از امواج مکانیکی عبارتند از امواج صوتی، امواج لرزه ای و امواج آب.

دانشنامه آزاد فارسی

موج (wave)
در اقیانوس، پشته یا برآمدگی تشکیل شده از آب، بر اثر وزش باد یا عوامل دیگر. قدرت موج را شدت باد و مسافت وزش آن در دریای آزاد تعیین می کند. امواج مهم ترین عوامل فرسایش ساحلی و نهشت ساحلیاند. آن ها با روفتن یا انباشتن سواحل، و تشکیل زبانه و باریکه و ساییدن صخره ها با کنش هیدرولیکی و بر اثر ماسه ها و ریگ هایی که با خود حمل می کنند، موجب فرسایش و نهشت اند. تسونامی پس از وقوع زمین لرزه در زیر آب روی می دهد. هنگامی که موج به ساحل می رسد، براثر اصطکاک با بستر دریا، ناگزیر دَرهم می شکند. با دَرهم شکستن موج درساحل، آب و رسوبات به صورت کفموج از ساحل بالا می روند. سپس آب به صورت واشویه به دریا باز می گردد. موج سازنده سبب رسوب مواد در ساحل می شود، زیرا کفموج آن از واشویه اش قوی تر است. این قبیل امواج معمولاً پست اند و ستیغ های آن ها به تدریج فرومی ریزند. واشویۀ موج ویرانگر از کفموج آن قوی تر است و بنابراین ساحل را می شوید و مواد آن را با خود به دریا می برد. امواج ویرانگر معمولاً بلندند و ستیغ های آن ها به سرعت فرومی ریزند و هنگام فروریختن هوا را در خود حبس می کنند. اگر امواج تحت زاویه به ساحل برخورد کنند، مواد ساحلی به تدریج در طول ساحل جابه جا می شوند (رانۀ ساحلی) و در نتیجه در بعضی از نواحی انباشت و در بعضی نواحی فرسایش روی می دهد. به نظر می رسد ناپایداری جَوی ناشی از اثر گلخانه ای و گرم شدن کرۀ زمین، شدت طوفان های اقیانوس اطلس و ارتفاع امواج اقیانوس را افزایش داده است. در اقیانوس اطلس جنوبی امواج کوتاه تر شده اند و ارتفاع آن ها، در مقایسه با دهۀ ۱۹۸۰، حدود نیم متر کاهش یافته است. در شمال شرقی اقیانوس اطلس، طی ۴۰ سال گذشته ارتفاع امواج دو برابر شده است. از آن جا که ارتفاع امواج بر منابع غذای دریایی تأثیر می گذارد، ممکن است بر ذخایر ماهی هم مؤثر باشد. افزایش ارتفاع امواج برای کشتیرانی و سکوهای حفاری نفت و گاز در اقیانوس اطلس شمالی مضر است و برای جلوگیری از صدمه دیدن این تجهیزات و تأسیسات، باید آن ها را محکم تر ساخت. امواج غیرمنتظره یا گذرا در شرایط آب وهوایی خاص و در اوقات معین سال تشکیل می شوند و مسافت های طولانی را در اقیانوس های اطلس، هند و آرام می پیمایند. این امواج را سبب ناپدید شدن ناگهانی بسیاری از کشتی ها، بدون اعلام وضعیت اضطراری و درخواست کمک، می دانند. امواج غیرمنتظره هنگام رسیدن به آب های کم عمق فلات قاره با عمق ۱۸۰ متر، به ویژه هنگام برخورد با جریان های دریایی، مانند جریان آگولاس در افریقای جنوبی و گلف استریم در اقیانوس اطلس شمالی، به شدت خطرناک اند. ارتفاع این امواج گاه به ۳۴ متر می رسد.
موج (فیزیک). موج (فیزیک)(wave)
موج کوتاه
موج کوتاه
در فیزیک، کمیتی متغیر و وابسته به زمان و مکان به صورت نوسان در حال انتشار از چشمه. موج های مکانیکی برای انتشار نیاز به محیط مادی دارند. موج های الکترومغناطیسی نیاز به محیط مادی ندارند و در خلأ هم قابل انتشارند. موج ها حامل انرژی اند، ولی ماده را از نقطه ای به نقطۀ دیگر انتقال نمی دهند. موج ها، بر دو نوع اند: موج طولی، مثل موج صوتی، موجی است که در آن راستای آشفتگی نوسانیِ مولد موج موازی با جهت انتشار است؛ موج عرضی، مثل موج الکترومغناطیسی، موجی است که در آن راستای آشفتگی نوسانی عمود بر جهت انتشار است. موج در حین عبور از محیط انتشار محیط را برای همیشه جابه جا نمی کند. (← موج_ایستاده).انواع موج ها. موج ها را به شیوه های گوناگون دسته بندی می کنند. یکی از این دسته بندی ها، براساس طرز انتشار آن هاست. در هر موج عرضی، راستای جابه جایی محیط بر جهت انتشار موج عمود است. موج مکانیکی در حال انتشار در طول تار کشیده نمونه ای از این نوع موج است. در این مورد، حرکت تار در امتداد عمود بر حرکت موج است. موج های الکترومغناطیسی نمونۀ دیگری از امواج عرضی اند که در آن ها، جهت های میدان های الکتریکی و مغناطیسی، هر دو، عمود بر راستای انتشار و حرکت موج است. در موج های طولی راستاهای آشفتگیِ نوسانی در امتداد موازی با جهت حرکت و انتشار موج است. هر موج طولی از مجموعه ای از رقت ها و تراکم ها یا حالت های کمینه و بیشینۀ چگالی و فشار تشکیل می شود. این نوع موج ها بنابر ماهیتشان همیشه از انواع امواج مکانیکی اند و از این رو برای انتشار، نیاز به محیط مادی دارند. موج های صوتی نمونه ای از امواج طولی اند. امواجی که با افتادن سنگی در آب به صورت دایره های هم مرکز تشکیل می شوند موج های دایره ای نامیده می شوند و در تشتک موج برای بررسی قابل تولیدند. موج هایی را که به صورت خطوط موازی در سطح آب پدید می آیند، امواج تخت می گویند.
ویژگی های موج. هر موجی، طول موج خاص خود را دارد. فاصلۀ بین قله های متوالی یا قعرهای متوالی موج را طول موج می گویند. طول موج را با حرف یونانی λ نشان می دهند. تعداد ارتعاشات موج در هر ثانیه را بسامد موج می گویند. معکوس این کمیت را دورۀ تناوب موج می نامند. دوره فاصلۀ زمانی است که در آن یک چرخۀ کامل از نوسان موجی صورت می گیرد. سرعت انتشار موج را از ضرب کردن بسامد موج در طول موج آن به دست می آورند.
خواص موج. سرعت انتشار موج هنگام انتقال از محیطی به محیط دیگر تغییر می کند و در محیط دوم با سرعت متفاوتی حرکت خواهد کرد. این تغییر سرعت سبب می شود که جهت انتشار آن نیز تغییر کند. این خاصیت را شکست موج می گویند. مقدار زاویۀ شکست بستگی به آن دارد که موج از محیطی با سرعت بیشتر وارد محیطی با سرعت کمتر شود یا به عکس. هر موجی که با سدی روبه رو شود، دچار بازتاب می شود. موج ممکن است باز زاویه های متفاوتی بازتابیده شود و مجدداً در همان محیط انتشار قبلی به حرکت درآید. در فرایند بازتاب، زاویۀ تابش (زاویۀ بین پرتو تابشی و خط عمود بر سطح بازتابنده) با زاویۀ بازتاب (زاویۀ بین پرتو بازتابیده و خط عمود بر سطح بازتابنده) برابر است. (← بازتاب_داخلی_کلی). پژواک تکرار موج صوتی براثر بازتاب از سطح است. هر موجی در ضمن حرکت ممکن است گستردگی بیشتری پیدا کند که به پراش معروف است و عمدتاً وقتی پیش می آید که موج با جسم جامدی برهم کنش داشته باشد. حدود اندازۀ گستردگی پراش به ارتباط بین طول موج و اندازۀ جسم یا شکافی بستگی دارد که موج از لای آن عبور می کند. پدیدۀ پراش و گسترش موج وقتی محسوس است که طول موج و ابعاد جسم و شکاف باهم قابل مقایسه باشند. اجسامی که ابعاد بزرگ دارند، به سبب آن که اختلاف بین ابعاد جسم و طول موج به قدری زیاد است که مانع از پراشیده شدن موج های نور می شود، از خود سایه ایجاد می کنند. در این صورت، سایه ای تاریک تشکیل می شود. هنگامی که دو یا چند موج در نقطه ای به یکدیگر می رسند، از برهم کنش آن ها، بسته به این که موج های ترکیب شونده هم فاز یا ناهم فاز باشند موج برایندی با دامنۀ بزرگ تر یا کوچک تر تشکیل می شود. این پدیده را تداخل می گویند. در موج های عرضی، ممکن است با پدیدۀ قطبش هم روبه رو شویم. اگر نوسانات موج در جهات بسیار متعدد و متفاوتی، که همگی در راستاهای عمود بر جهت انتشارند، اتفاق بیفتند، موج را ناقطبیده می گویند؛ اما اگر راستاهای نوسان فقط در یک صفحه محدود شده باشد، موج قطبیده است. پدیدۀ قُطبش را دربارۀ نور، که دارای ماهیت موج عرضی است، می توان مشاهده کرد.
'دام'نۀ نوسان. بیشینۀ جابه جایی از وضعیت تعادل (ارتفاع قله ها یا عمق قعرها) در هر نوسان را دامنه می گویند. در موج صوتی، دامنه متناظر با شدت یا بلندی صدا است. دستگاه های مکانیکی را با اِعمال نوسانات مناسب می توان وادار به ارتعاش کرد. وقتی که بسامد نوسانات را تغییر می دهیم، دامنۀ ارتعاشات در بسامدی متناظر با بسامد طبیعی دستگاه به بیشینه می رسد. اگر بر دستگاه نیرویی وارد شود که بسامدی برابر با بسامد طبیعی داشته باشد، ارتعاشات ایجادشده در آن بسیار شدید می شود و پدیدۀ تشدید اتفاق می افتد.
موج های الکترومغناطیسی. امواج الکترومغناطیسی همه با سرعت یکسانی منتشر می شوند که همان سرعت نور است. طیف الکترومغناطیسی از گسترۀ بسیار متنوعی از موج های دارای طول موج ها و بسامدهای بسیار متفاوت تشکیل می شود. این طیف شامل موج های رادیویی، تابش فروسرخ، نور مرئی، تابش فرابنفش، پرتوهای ایکس، و پرتوهای گاماست. بسیاری از رنگ هایی که هر روزه در برخورد با اجسام مشاهده می کنیم، براثر پدیده ای با نام جذب نور ظاهر می شوند. رنگین کمان ها که رنگ های طیف نور مرئی را نمایش می دهند، براثر بازتاب و شکست پرتوهای نور خورشید در قطرات باران و مه پدید می آیند.وسایل اُپتیکی. نور را با استفاده از چشم و دوربین عکاسی می توان آشکارسازی کرد. دوربین روزنه ای وسیلۀ ساده ای برای تولید تصویر است. نوری که از روزنۀ بسیار ظریف این دوربین، که در وسط یکی از وجوه آن قرار گرفته است، وارد اتاقک می شود، تصویری معکوس از جسم موردنظر را روی سطح داخلی وجه روبه روی این اتاقک تشکیل می دهد. تصاویری که از اجسام مستقر در فواصل متفاوت تشکیل می شوند، در چنین دوربینی وضوحی یکسان دارند. در چشم، یک عدسی همگرا، نور گسیل شده از جسم دور از چشم را روی پردۀ شبکیه، در سطح داخلی پشتی کرۀ چشم کانونی می کند. در چشم عادی، تصویر روی یاخته هایی از شبکیه که نسبت به نور حساسیت دارند تشکیل می شود و سیگنال های مربوط به آن برای تعبیر و تشخیص تصویر به مغز فرستاده می شوند. در چشم نزدیک بین، پرتوهای نور گسیل شده از اجسام دور در جلوی شبکیه جمع می شوند و درنتیجه، تصویر اجسام تار به نظر می رسند. این عیب را با قرار دادن یک عدسی واگرا در جلوی چشم می توان برطرف کرد. در چشم دوربین، پرتوهای گسیل شده از اجسام نزدیک در پشت شبکیه جمع می شوند. این عیب را با قرار دادن یک عدسی همگرا در جلوی چشم می توان اصلاح کرد. آینۀ کاو از جسمی که روبه روی آینه قرار گرفته است، بسته به این که در چه فاصله ای نسبت به آینه قرار گرفته باشد، تصویری حقیقی، معکوس، و کوچک تر در جلوی آینه یا تصویری مجازی، مستقیم، و بزرگ تر در پشت آینه تشکیل می دهد. در صورت معین بودن مکان جسم و فاصلۀ کانونی آینه، با استفاده از فرمول می توان محل تشکیل تصویر را محاسبه کرد. پرتوهای موازی نوری که به آینه ای کوژ برخورد می کنند، به صورت پرتوهایی واگرا از آینه بازتابیده می شوند و تصویری مجازی، مستقیم، و کوچک تر از جسم در پشت آینه تشکیل می دهند. انتقال نور و تصاویر از تارهای شیشه ای و پلاستیکی معروف به تارهای نوری را نورشناسی تارها می گویند.

نقل قول ها

موج در فیزیک، یک موج نوسان همراه انتقال انرژی است.
• «میارا بزم بر ساحل که آنجا// نوای زندگانی نرم خیز است// به دریا غلت و با موجش درآویز// حیات جاودان اندر ستیز است» -> محمد اقبال
• «ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم// هیچ نه معلوم شد، آه که من چیستم// موج زخود رفته ای تیز خرامید و گفت// هستم اگر میروم گر نروم نیستم» -> محمد اقبال

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَوْجُ: موج ( در اصل به معنی تردد در آمد و شد یا به عبارت دیگر رفت و برگشت متناوب می باشد )
معنی یَمُوجُ: موج می زند ( عبارت "وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ" یعنی : در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط موج میزنند، رهایشان میکنیم)
معنی لُجَّةً: آبی عمیق و فراوان - جایی که آب در آن موج می زند
معنی تَمُورُ: حرکاتی مانند دود انجام میدهد (پیچ وتاب میخورد و در فضا محو میشود.کلمه مور که مصدر فعل تمور است ،به معنای تردد درآمد و شد است ، نظیر کلمه موج که آن نیز به همین معنا است )
ریشه کلمه:
موج (۷ بار)

اضطراب دریا. «ماجَ الْبَحْرُ مَوْجاً: اِضْطَرَبَ اَمْواجُهُ وَ ارْتَفَعَ» ایضا موج آبهای مرتفع در سطح دریاست مثل . یعنی کشتی با آنها در موجی همچون کوه‏ها حرکت می‏کرد. * . آنروز آنها را می‏گذاریم بعضی در بعضی موج می‏زند.

گویش مازنی

/moj/ انبوه – فشرده و منقبض

انبوه – فشرده و منقبض


واژه نامه بختیاریکا

( مَوج ) از گونه های رختخواب بند
سراب؛ توهمات بینایی
پَل؛ مَل؛ توف

جدول کلمات

خیزاب

پیشنهاد کاربران

خیزاب
برای موج آب
و
کوهه
برای موج الکترونیکی یا سیگنال

تیار ( موج دریا )

از ترکیب پیشوند های "مِه" به معنی بالا ( مهتر ) یا " کِه" به معنی پایین ( کهتر ) میتوان دو واژه " مِهاب" یا "کِهاب" را جایگزین "موج" کرد. برای نمونه میتوان گفت:

چو کشتی رود در مهاب مهیب - گهی بر فراز و گهی بر نشیب

به هر آشفتگی در محیط که در فضا یا فضازمان منتشر می شود و اغلب حامل انرژی است موج می گویند. اگر این آشفتگی در میدان های الکترومغناطیسی باشد، آن را موج الکترومغناطیسی می نامند. در امواج الکترومغناطیسی میدان های الکتریکی و مغناطیسی به طور عمود بر یکدیگر نوسان می کنند و با سرعت نور انتشار پیدا می کنند. نور و امواج رادیویی از این نوع هستند.
امواج مکانیکی نوعی از امواج هستند که فقط در یک محیط مادی منتشر می شوند. انتشار این گونه امواج به دلیل نیروهای داخلی در محیط در اثر تغییر شکل ایجاد شده ( آشفتگی ) می باشد. این نیروها تمایل به بازگرداندن محیط به حالت اولیه را دارند. بعضی از انواع امواج مکانیکی امواج صوت، امواج زلزله و امواج آب است.
موج ها به دو دسته امواج طولی و امواج عرضی تقسیم می شوند. در امواج طولی، سرعت انتشار موج موازی با حرکت نوسانی آن است، در حالی که، در امواج عرضی این سرعت عمود بر آن است. امواج الکترو مغناطیسی از نوع امواج عرضی هستند.
موج الکترومغناطیس
بازه قابل رویت فقط قسمت کوچکی از طیف امواج الکترومغناطیسی را تشکیل می دهد.
تعاریف
توافق بر روی یک تعریف واحد برای واژه موج چیزی است که امکان ندارد. یک ارتعاش یا لرزش ( ویبراسیون ) را می توان به صورت یک حرکت به عقب و جلو پیرامون نقطهٔ m در اطراف یک مقدار مرجع تعریف نمود. با وجود این، تعریف مشخصات کافی برای موج که باعث کیفیت بخشیدن به آن می شود موضوعی قابل انعطاف است. این اصطلاح اغلب به طور ذاتی به صورت انتقال نوسانات در فضا مطرح می شود که با حرکت شی که فضا را پر کرده یا اشغال نموده در ارتباط نیست. در یک موج انرژی یک ارتعاش عبارتست ازانرژی شی که دارد از منبع به فرم یک اغتشاش و نوسان در داخل محیطی که آن را احاطه کرده یا در پیرامون آن است دور می شود ( هال ۱۹۸۰ ) . با وجود این، این حرکت در مورد یک موج ساکن و ایستاده، مسئله برانگیز است. برای مثال، یک موج روی یک طناب یا نخ که انرژی در آن به طور مساوی در هر دو جهت منتشر می شود یا برای امواج الکترومغناطیسی یا امواج نوری در خلا، جاییکه مفهوم محیط واسطه ای دیگر قابل کاربرد نیست. به خاطر چنین دلایلی نظریهٔ موج بیان کننده یک شاخه خاص از فیزیک است، که به خواص موج مستقل از آنکه منشا فیزیکی آن چه چیزی باشد وابسته است ( استراوسکی و پتاپو، ۱۹۹۹ ) . این خاصیت منحصر بفرد که با مستقل بودن از منشا فیزیکی و با تکیه بسیار روی منشا در موقعی که یک مورد خاص از یک فرآیند موجی را در نظر می گیریم همراه می گردد.
مثال: آکوستیک از اوپتیک متمایز می گردد. به این صورت که امواج صوتی دارای منشا مکانیکی، بیشتر از امواج الکترومغناطیسی در موقع انتقال انرژی لرزشی یا ارتعاشی به انرژی مکانیکی تبدیل می شوند. مفاهیمی از قبیل جرم، گشتاور، اینرسی، یا خاصیت کشسانی ( ارتجاعی ) موقع شرح دادن آکوستیک بسیار مهم هستند. ( برخلاف اوپتیک هنگام بررسی فرآیندهای موجی ) . این تفاوت در منشا باعث ایجاد مشخصات موجی خاص متفاوت از محیطی که با آن سر و کار داریم می شود . ( به عنوان مثال، در موارد مربوط به هوا: فشار تابش موج های تلاطمی و. . . . در موارد جامد ( اجسام صلب ) : امواج نور، تجزیه نور و . . . ) خواص دیگر، اگر چه آنها هم معمولاً از طریق منشا مشخص می شوند، ممکن است به تمام امواج تعمیم داده شود. به عنوان مثال، با توجه به آنهایی که بر اساس منشا مکانیکی پایه گذاری شده اندمی توان اغتشاشاتی در فضابرای امواج آکوستیک بر حسب زمان انجام داد اگر وفقط اگر وسیله مورد بحث بسیار سخت و یا بسیار نرم و انعطاف پذیر نباشد . اگر تمام اجزای تشکیل دهنده وسیله به صورت محکم به یکدیگر متصل شده باشند، تمام اجزای آن به شکل یک جسم واحد و بدون هیچ گونه تاخیری در انتقال نوسان، به ارتعاش در می آیند. که در این صورت هیچ حرکت موجی نخواهیم داشت. از سوی دیگر، اگر تمامی اجزا مستقل از یکدیگر بودند، هیچ انتقال ارتعاشی وجود نداشت. عبارات مذکور در بالا با فرض آنکه موج به هیچ منشا نیاز نداشته باشد بی معنی خواهد بود، اگر چه آنهاویژگی که از خود بروز می دهندمستقل از منشا آنها باشد: در طول یک موج، فاز یک ارتعاش ( مکان و موقعیتی که در داخل سیکل نوسان اشغال کرده ) برای نقاط مجاور متفاوت می با شد و علت آن نیز این است که نوسان در زمان های متمایز به این نقاط می رسد. به صورت مشابه، پردازش فرآیندهای موج که از مطالعه درباره پدیده های موجی با سرچشمه هایی متفاوت با سر چشمه امواج صوتی حاصل می شود می تواند برای فهم هر چه بیشتر پدیده های صوتی بسیار با اهمیت باشد. یک مثال مناسب از این نمونه، قاعده تداخل یانگ می باشد ( یانگ، ۱۸۰۲ ) این اصل برای اولین بار در تحقیقات یانگ پیرامون نور مطرح شد و هنوز نیز می تواند مطابق تعدادی از مفاهیم خاص دیگر ( برای مثال، پخش شدن صوت توسط صدا ) موضوعی پژوهشی در مطالعه صوت باشد.
ویژگی ها
مقالهٔ اصلی: صفات
امواج متناوب توسط فاکتورهای اوج ( بالاترین نقاط در امواج ) و پایین ترین نقاط توصیف می شوند و البته ممکن است گاهی بر اساس طولی یا عرضی طبقه بندی گردند. امواج عرضی به امواجی اطلاق می شود که دارای ارتعاش هایی عمود بر جهت و انتشار موج باشند. مانند امواج طناب و امواج الکترومغناطیسی. امواج طولی دسته ای از امواج هستندکه در جریان انتشار موج دارای نوسانات موازی هستند مانند بیشتر امواج صوتی. زمانی یک شی بر روی موج یک آبگیر به بالا و پایین برود، حرکت بر روی یک مسیر دوار را تجربه می کند زیرا این امواج، امواج عرضی یا سینوسی نمی با شند.
A=در آب های عمیق
B=در آب های کم عمق
۱=عبور موج
۲=اوج
۳=افت
ریز موج ها روی سطح برکه در حقیقت ترکیب طولی و عرضی امواج هستند. بنابراین نقاط روی سطح، مسیر دایره ای را دنبال می کنند ونقاطی که روی سطح قرار می گیرنداز این مسیر دایره ای تبعیت می کنند. تمام امواج می توانند موارد زیر را تجربه کنند:
موج مستقیم از طریق برخورد با . . .

خیزه
، و خیزاب = موج آب

جریان تند وناگهانی

حرکت یک دست و جمعی

موج
این واژه در زبان های هندو اروپایی مهند/مهم چنین است :
wave ( انگلیسی )
Welle ( آلمانی )
با نگر به این دو به ویژه آلمانی که به فراخور ( نسبت ) ریخت کهن تر خود را نگه داشته پی به واژه ی هم ریشه پارسی آن می بریم :
" وَر " که وات "و" مانده و وات " ل" در پارسی "ر" شده است ، نمونه های کاربرد وَر در پارسی دری :
وَر آمدن = بالا آمدن
وَرَم = که واژه ای پارسی است وختی جایی در تَن باد کرده یا بالا می آید یا می آماسَد که پسوند نام ساز " اَم " به آن افزوده گشته است با این واکاوی واژه های زیر در برابر موج پیش نمود میشود:
وَره : وَر - ه

وَرمه : وَر - م - ه

مولوی در مثنوی از واژه تاب استفاده کرده:

گرچه صد چون من ندارد تاب بحر - لیک من نشکیبم از غرقاب بحر

پیچ و تاب زلف یار هم مانند موج است. شاید پیچاب واژه جایگزین بدی برای موج نباشد

نجم را ستاره ترجمه می کنم
The stars and the trees prostrate themselves

http://www. parsquran. com/data/showall. php?sura=55&ayat=1&user=far&lang=eng

https://www. youtube. com/watch?v=Iy4rKhclG_w

تیار

موج = ترنگ /tarang/

بن مایه: فرهنگ نفیسی

با درود بر جناب آقای ایرزاد. باید بگویم حدس ایشان کاملا درست است. در پَهلوی اشکانی موج = وَرم آمده است و واژه وَرَم عربی نیز به گمان از همینجا می آید.

بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce

#پارسی دوست

موج ( Wave ) : ’آشفتگی ( Disturbance ) ‘ محیطی و متحرکی است که موجب انتقال انرژی از یک نقطه به نقطه دیگر و بدون انتقال ماده می گردد.
به عبارتی موج حرکتی است نوسانی که حامل انرژی بوده و توسط یک ’رسانه ( Medium ) ‘ منتقل می شود. موجها بر دو دسته هستند:
1. موج مکانیکی ( Mechanical ) : جهت انتقال انرژی، نیاز به محیط مادی دارد. مانند: امواج صدا، امواج آب دریا، و . . .
2. موج غیر مکانیکی ( Electromagnetic ) : جهت انتقال انرژی، نیاز به محیط مادی ندارد. مانند: نور مرئی، اشعه گاما، و . . .

موج طولی ( Longitudinal Wave ) : سرعت انتشار موج موازی با حرکت نوسانی آن می باشد.
موج عرضی ( Transverse Wave ) : سرعت انتشار موج عمود بر حرکت نوسانی آن می باشد. مانند امواج الکترومغناطیسی.



کلمات دیگر: