جالیز. ( اِ ) بر وزن و معنای پالیز است که کشت زار
خربزه و هنداونه و
خیار باشد. || تره زار را نیز گویند که زراعت سبزی خوردنی است و بعضی گویند جالیز معرب پالیز است. ( برهان ). در قدیم مطلق باغ را گفتندی :
بپالیز بلبل بنالد همی
گل از ناله او ببالد همی.
فردوسی ( از آنندراج ).
فالیز معرب آن است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).بستان. صیفی کاری. بوستان. سبزی کاری. حکموار : گفت دهاقین را رسمی باشد که در میان جالیز، چشم زخم را سر خر درآورند. ( جهانگشای جوینی ). به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و... و دیگر خضریات. ( تاریخ قم ص 113 ). رجوع به پالیز و فالیز شود.