کلمه جو
صفحه اصلی

خاتون


مترادف خاتون : بانو، کدبانو، بی بی، بیگم، خانم، مخدره ، همسر، زن اصیل، شریفه، کنیز، کلفت، خادمه

متضاد خاتون : آقا

برابر پارسی : بانو، کدبانو، بی بی

فارسی به انگلیسی

lady, matron

فرهنگ اسم ها

اسم: خاتون (دختر) (فارسی) (تلفظ: khatun) (فارسی: خاتون) (انگلیسی: khatun)
معنی: لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون

مترادف و متضاد

بانو، کدبانو ≠ آقا


بی‌بی، بیگم، خانم، مخدره


۱. بانو، کدبانو
۲. بیبی، بیگم، خانم، مخدره ≠ آقا
۳. همسر، زناصیل، شریفه
۴. کنیز، کلفت، خادمه


فرهنگ فارسی

رشته کوهی است از رشته کوههای مرکزی فارس در جنوب بوانات ( ۳۸٠٠ متر ) که از مشرق به کوه گور سفید در مشرق دریاچه نیریز متصل شده تا دره رود شور ممتد است .
بانو، بی بی، کدبانو، خانم، زن بزرگ منش، خواتین
( اسم ) ۱ - بانوی عالی نسب. ۲ - خانم بانو کدبانو . جمع : خاتونان ( بسیاق فارسی ) خواتین ( بسیاق عربی ).
نام مدرسه ای در نیشابور بوده است . مرحوم محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب جلد اول می نویسد : ابوالحسن علی بن زید بن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه حال ابوالفضل بیهقی می گوید : [ و از تصانیف او تاریخ ناصری است از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روز بروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد منصف زیادت باشد . از آن مجلدی چند در کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراق در نیشابور ... ]

فرهنگ معین

[ تر. ] (اِ. ) ۱ - بانوی بزرگ زاده . ۲ - کدبانو، بی بی .

لغت نامه دهخدا

خاتون. ( ترکی ، اِ ) خانم و بانو. این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون. سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند. لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه تاریخ طبری ( قرن چهارم هجری ) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند.در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه خاتون باشد. ( فرهنگ نظام ). || بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند. ( برهان ). از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست. اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است. ( آنندراج ). در ترکی از القاب زنان کبار است. ( غیاث اللغات ). زن اصیل. زن شریف. خدیش. بانو. بیگم. بیگه. سیده. ستی. حُرَه. خانم. ملکه ترک. زن خان. زن. جفت. رجوع به بانو و خانم شود :
باده دهنده بتی بدیع ز خوبان
بچه خاتون ترک و بچه خاقان.
رودکی ( از تاریخ سیستان ص 319 ).
به تیغ طرّه ببرد ز پیچه خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت.
فردوسی.
بدانست بینادل پاک زاد
که دورند خاقان و خاتون ز داد.
فردوسی.
بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو.
فردوسی.
چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشید فش.
فردوسی.
بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای.
فردوسی.
چو امید خاقان بدو تیره گشت
به بیچارگی سوی خاتون گذشت.
فردوسی.
نگر تا کدام است با شرم و داد
ز مادر که دارد ز خاتون نژاد.
فردوسی.
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر.
فردوسی.
یکی چون خیمه خاقان ، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجره قیصر، چهارم قبه کسری.
منوچهری.
شمشاد برنگ زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی وپرنون شد
وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد.
منوچهری.
و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد. ( تاریخ سیستان ص 368 ). و نسخه ٔتذکره هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان... را. ( تاریخ بیهقی ص 217 ). و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید.. و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود. ( تاریخ بیهقی ص 253 ). و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ص 537 ).

خاتون . (اِخ ) (مدرسه ٔ... مهد عراق ) نام مدرسه ای در نیشابور بوده است . محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب (چ لیدن ج 1 ص 296) می نویسد: ابوالحسن علی بن زیدبن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه ٔ حال ابوالفضل بیهقی می گوید: «و ازتصانیف او تاریخ ناصری است و از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روزبروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد مصنف زیادت باشد. ازآن مجلدی چند در کتابخانه ٔ سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ خاتون مهد عراق در نیشابور...»


خاتون . (اِخ ) دختر قطب الدین شاه بود که در 690 هَ . ق . برادر خود را که فرمانروا بود کشت و بر سریر حکومت بنشست . این رباعی از اوست :
بس غصه که از چشمه ٔ نوش تو رسید
تا دست من امروز بدوش تو رسید
در گوش تو دانه های در می بینم
آب چشمم مگر بگوش تو رسید.

(صبح گلشن ).



خاتون . (اِخ ) عنوان خاصی که «تومن » یا «بومین خاقان » پیشوای ترکان در چین به زن خود داد. (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180).


خاتون . (اِخ ) کوهی است که از مشرق به کوه گور سفید متصل است و 3800 گز ارتفاع دارد. (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 33).


خاتون . (اِخ ) مادر طغشاده و زن بیدون بخاراخداة بود. چون پسر شیرخواره ٔ او پادشاه شد با عبیداﷲ زیاد که در سال 53 هَ . ق . از جانب معاویه بحکومت خراسان منصوب شده بود جنگید و شکست خورد، سپس باتقدیم هدایائی به او با وی صلح کرد. (از عیون الاخبار ج 1 ص 132) (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223).


خاتون . (ترکی ، اِ) خانم و بانو. این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون . سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند. لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه ٔ تاریخ طبری (قرن چهارم هجری ) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند.در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه ٔ خاتون باشد. (فرهنگ نظام ). || بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند. (برهان ). از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست . اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است . (آنندراج ). در ترکی از القاب زنان کبار است . (غیاث اللغات ). زن اصیل . زن شریف . خدیش . بانو. بیگم . بیگه . سیده . ستی . حُرَه . خانم . ملکه ٔ ترک . زن خان . زن . جفت . رجوع به بانو و خانم شود :
باده دهنده بتی بدیع ز خوبان
بچه ٔ خاتون ترک و بچه ٔ خاقان .

رودکی (از تاریخ سیستان ص 319).


به تیغ طرّه ببرد ز پیچه ٔ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال .

منجیک .


بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت .

فردوسی .


بدانست بینادل پاک زاد
که دورند خاقان و خاتون ز داد.

فردوسی .


بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو.

فردوسی .


چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشید فش .

فردوسی .


بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای .

فردوسی .


چو امید خاقان بدو تیره گشت
به بیچارگی سوی خاتون گذشت .

فردوسی .


نگر تا کدام است با شرم و داد
ز مادر که دارد ز خاتون نژاد.

فردوسی .


بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر.

فردوسی .


یکی چون خیمه ٔ خاقان ، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجره ٔ قیصر، چهارم قبه ٔ کسری .

منوچهری .


شمشاد برنگ زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی وپرنون شد
وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد.

منوچهری .


و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد. (تاریخ سیستان ص 368). و نسخه ٔتذکره ٔ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را. (تاریخ بیهقی ص 217). و این طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید.. و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود. (تاریخ بیهقی ص 253). و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 537).
که اوباش همی بی خان و بی مان
در او امروز خان گشتند و خاتون .

ناصرخسرو.


فقیه آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون .

ناصرخسرو.


چاکر قبچاق شد شریف وز دل
حره ٔ او پیشکار خاتون شد.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102).


اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است . (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی ).
گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان
تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد.

خاقانی .


اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون
وگر بماند زیبد مسیح را خواهر.

خاقانی .


ببین نه طبق برتر از هفت قلعه
ببین هفت خاتون بر از چار ماما.

خاقانی .


ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری .

نظامی .


چو شه میکرد مه را پرده داری
که خاتون برد نتوان بی عماری .

نظامی .


بنوک تیر هر خاتون سواری
فروداده ز آهو مرغزاری .

نظامی .


خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی
آبستن است لیک ز نور جلال تو.

مولوی (غزلیات ).


خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو.

مولوی .


پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را بمرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر تو را استاد تو نقشی نمود.

مولوی .


خاتون خوب صورت پاکیزه روی را
نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش .

(گلستان ).


برده خاتون بتخت بر کالا
تا بود مرد زیر و زن بالا.

اوحدی .


پیش خاتون جز آب و نان نبود
وآنچه اصل است در میان نبود.

اوحدی .


میباید بخانه ٔ تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ص 104).
ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی
دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا.

بدر شاشی (از شرفنامه ٔ منیری ).


- امثال :
هر خاتون آشی می پزد .

فرهنگ عمید

۱. بانو، بی بی، کدبانو، خانم، زن بزرگمنش.
۲. [قدیمی] عنوان ترکی و مغولی زنان و دختران خان و خاقان، بانوی عالی نسب: باده دهنده بتی بدیع ز خوبان / بچهٴ خاتون ترک و بچهٴ خاقان (رودکی: ۵۰۶ ).

دانشنامه عمومی

خاتون عنوانی سغدی بود که برای شهبانوهای توچوئه در آسیای میانه به کار می رفت.این واژهٔ سغدی پس از آن برای زنان فرمانروایان خوارزمشاهی، سلجوقی و چنگیزی نیز به کار رفت. در دوران تیموریان در آسیای میانه واژهٔ بیگم جایگزین این عنوان شد.
بیگم
بانو
خانم
خان
واژهٔ «خاتون» (واج نویسی سغدی: xtwn، آوانویسی سغدی: gh’twn) که از سغدی به آثار فارسی دری وارد گردیده بود، بعداً از زبان اهل بخارا بار نخست در کتابهای عربی دربارهٔ فتح بخارا اقتباس گردید و در زبان عربی به گونه «خواتین» جمع بسته شد.
این واژه در ترکی عثمانی به صورت qādïn (عنوانی احترام آمیز برای زنان بزرگ) درآمده است و در ترکی استانبولی نیز به شکل kadın باقی مانده است. از آن جا که این واژهٔ ایرانی در زبان های ترکی نیز وارد شده برخی منابع آن را ترکی پنداشته اند. در عربی به عنوان یک واژه با ریشهٔ ترکی به کار می رود و جمع آن خواتین، معنای آن «خانم، بانو، کدبانو» ذکر شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

واژه ای جغتایی به معنی بانوی عالی تبار، از القاب زنان و دختران خان و خاقان. این واژه رفته رفته با واژۀ خانم مترادف شده است. پیشینۀ کاربرد خاتون در زبان ترکی جغتایی بسیار دیرپاست و حتی در دورۀ ساسانیان نیز به زن خاقان اطلاق می شده است. لفظ خاتون در ترجمۀ تاریخ طبری، بارها آمده است. برخی از زنان مشهور در تاریخ دودمان های شاهی اسلامی، تنها به نام خاتون مشهورند و تاریخ نگاران گویا نام ایشان را نمی دانسته اند یا ننوشته اند. خاتون در زبان عربی به همین شکل مانده و جمع آن را خواتین می آورند. ترکیباتی چون خاتون عرب، خاتون کاینات، خاتون مطلق و خاتون قیامت در میان مسلمانان شیعه ایرانی، کنایه از حضرت فاطمه زهرا (س) است.

واژه نامه بختیاریکا

خاتی

جدول کلمات

بیگم, بانو, بی بی, کد بانو

پیشنهاد کاربران

بی بی

بانو

فروتن باگذشت صب
ورارامش دهنده مظلوم دلسوزشیک پوش خوش تیپ

نامی دخترانه و کاملا پارسی

***
سرزمین سغد چین جزیی از خاک ایران بود
امروزه زبان پارسی در آنجا رواج دارد

سغد ( سگد، سکا ) ::سیستانی

بیگم

بانو ، خانم

خاتون : درزن ، عیال، زوجه وهمسر

بیشتر کشورهاى مسلمانان اسیایی خاتون به معنی کدبانو

خاتون :دکتر کزازی در خصوص خاتون می نویسد :"مِهسَتی : بانوی نژاده ی بلند پایه . این واژه را ترکی دانسته اند ؛ اما گمان به ایرانی بودن آن نیز برده شده
《لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی، ترجمه ی تاریخ طبری، هم مکرر آمده؛ پس باید فارسی باشد، اگر چه فرهنگ های ترکی آن را ترکی ظبط کرده اند. در سنسکریت، بانوی خانه را " کتم بینی" هم گویند که ممکن است از ریشه ی خاتون باشد》فرهنگ نظام
وی در ادامه می نویسد : "بر این پایه شاید بتوان در میانه ی خاتون با خوَتای پهلوی و خدای پارسی، در معنی سرور و پادشاه ، پیوندی یافت. این واژه در شاهنامه بارها بکار برده شده است. "
بدو گفت کز مام خاتونیم
ز سویِ پدر آفریدونیم
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۸۵.

فقط میتونم بگم عاشق اسمم هستم وممنونم ازمادروپدرم بخاطرهمچین اسم زیبایی وافتخارمیکنم به اسم بااصالتم. . . . ❤😍😘

بانو، کدبانو، بی بی، بیگم، خانم، مخدره، همسر، زن اصیل، شریفه، کنیز، کلفت

واژه هان یا هین گویش دیگر سان san به معنای دارا - مالک ( بودن ) lord از ریشه هندواروپایی senh به معنای gain یافتن، تسخیر، کسب است که امروزه آنرا خان xān میخوانند. از تکرار هان واژه هانهان ( مانند شاه شاهان=شاهنشاه ) و سپس هاهان و خاقان به دست آمده که لقب پادشاهان ترکستان بوده است.
هات از ریشه هان در واژگان هاتیک hātika و هاتونhātuna ( ئون=پسوند زنیت در اوستایی ) به معنای خانم lady به کار رفته که هاتون را امروزه خاتون xatun میخوانند. بدل شدن هاتون به خاتون مانند بدل شدن هورشید به خورشید است. واژه هین در کوردستان و لورستان و واژه آن در پارسی به معنای مال - ملک ( از آن شما =هین شما - از آن او=هین او ) گویش دیگر هان هستند.
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/

شهبانو رو ببین نوشته کلمه ای کاملا پارسی. این کلمه توی ترکی به صورت واژه واژه معنی داره ، توی زبون های دیگه هم بعضیا میگن به صورت واژه به واژه معنی داره.
اینطور مواقع قشنگ میریم به قدیمی ترین منبع کتبی رجوع میکنیم که کتیبه های اورخون هست. و این کلمه ترکی قلمداد میشه. منابع رسمی خارجی و داخلی بیکار نیستن که مینویسن ترکیه چون اولین منبع کتبی این کلمه مربوط به زبان ترکیه.
بعضیا هم میرن از یه جای پرت چند تا منبع جور میکنن میگن بیا این کلمه کردیه یا فارسیه. نه تنها به این کلمه ادعا داره بلکه میگه خان هم سانسکریته و خاقان قبلا هاهان بوده هان هان تکرار شده و خخخ دیگه یعنی تو از کجا میدونی اونا هان هان گفتن ، اونجا بودی؟ شاهان که با جمع عربیه، شاهنشاه که به اصول تکرار درجه ای کلمات تو ترکی مربوط نیست و اسامی تکرار نمیشن خخخ
اینا به کنار آخه مغز متفکر شما یه نگاهی به کلمات سرخ پوستی سو بنداز توی سرخ پوستی سو کلمه vakan یعنی رهبر ( v اول تلفظ نمیشه ) ، توی سرخ پوستی مایایی aga یعنی رهبر توی بعضی لهجه های دیگه مثل سرخ پوستی آزتک این میشه kaan که اگه توجه بفرمایی همون kaan هست که تاتار ها میگن و همون خاقانی هست که من میگم ، کلمات خاقان ، خان ، آقا همه از یه ریشه هستن ، و جالبه بدونی سرخ پوست ها چند هزار سال پیش وارد آمریکا شدن 15 تا 20 هزار سال پیش از آلتای به آمریکا کوچ کردن و زبان پیوندی رو به آمریکا منتقل کردن ، این یعنی قدمت این کلمه بین زبان های پیوندی 15 تا 20 هزار ساله. باید گستردگی این کلمه هم در نظر گرفت و تقریبا بین تمام زبان های پیوندی به شکل های مختلف موجوده ، اون وقت توی چند تا زبان سانسکریت این کلمه هان هان موجوده؟
جالب تر اینه که نه تنها خاقان بلکه چند هزار کلمه مشترک ترکی سرخ پوستی وجود داره از قضا بعضاشون از ترکی وارد فارسی شده که شما تحریف میکنید ، مثل کلمه کوچک که تو سرخ پوستی مایایی میشه uchuk ، یا تپه میشه tepek ، یا مثلا توپ که در ترکی و سرخ پوستی معنی توده رو میده.
از این به بعد خواستی تحلیل بونومایی دقت کن که سرخ پوستی یادت نره چون میشینی اینطوری باد هوا تحلیل میکنی سرخ پوستی با لگد میاد میزنه زیر بساتت.

اینی که میگی ان پسوند عربی خیلی باحال بود البته باید یاد کنم از دید ترکان زبان ترکی اولین زبان جهان بوده و دیگر زبان ها از آن های برگرفته شده ( زبان خورشید ) پس دردتون چیه؟تو خیال های خودتون خوش باشید.

خاتون واژه ای مغولی است که بزرگ ترکان یا مغولان بومین خاقان یا تومن به همسر خود در مغولستان داد نزدیک چین

خیلی اصکیه بازیه که بیای به زور به ترکی بگی سغدی اخه فارسی زبانه فارسی ریشش سانسکریت و هندیه شایدم عربی هیچ معلوم نیس کدوم زبونا رو باهم ترکیب کردن زبان ناقصی مثل این درست شده که شما ها مجبورید کلمات مشهور زبان های عربی و ترکی رو از فارسی بدونید ترکی ریشه زبان همه زبان های اسیای شرقیه بعد بیاد کلمه مشهورشو از گویش فارسی برداره همه کلماتمون رو که تو زبانتون جا افتادن به سغدی و سکایی ربط میدین در حالی که اصلا وجود خارجی نداره همه دانشمندان ترکیه و ترکستان رو به ایران ربط میدین در حالی که دنیا اونارو به اسم ما میشناسن فایده ای نداره فقط نشون میده که خیلی نواقص دارین همین. . . /خاتون و بیبی و خانم و بیگم کلمه های با ریشه ترکی هستن اجداد ما زن سالار بودن و کلی سردار و ملکه در تاریخ ما وجود داره که با این القاب محترم بودن😏

تیرم. . .

بیگم. . بانو. . .

بسیاری از واژگان فارسی، چینی، عربی، وارد زبان ترکی شده و ترکان بصورت گسترده، برای واژگانی که نداشته اند بکار برده اند.
مانند نمونه👇🏼
واژه ی =سوت ( شیر ) ، سو ( آب ) ، سوواخ ( کاه و گل اندود ) این واژه ریشش واژه ی《سوئی》در زبان چینی است که به معنی آب و مایع است.
واژه ی=دُن، دُنماخ ( به معنی سرد و یخ ) در ترکی برگرفته از واژه ی چینیdong که معنی سرد و یخ دارد . و همچنین در زبان چینی به ماه زمستان👈— �冬天 – dong tian میگویند.
واژه ی آی ( ماه ) در ترکی، برگرفته واژه ی چینی ” 月 می باشد. تلفظ آن yue می باشد.
( آزر تورک ) زبان شما ۴۰درصد ریشه اش چینیه یاعربی یا فارسی، ترکی تا ۱۰۰سال گذشته آغوزی نام داشت که یک لهجه از زبان چینی است. پس الکی به خودت زور نزن😏

این واژه سغدی است ( که یکی از زبانهای ایرانی است ) .

بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب

#پارسی دوست

خاتون عنوانی سغدی بود که برای شهبانوهای توچوئه در آسیای میانه به کار می رفت. این واژهٔ سغدی پس از آن برای زنان فرمانروایان خوارزمشاهی، سلجوقی و چنگیزی نیز به کار رفت. در دوران تیموریان در آسیای میانه واژهٔ بیگم جایگزین این عنوان شد.

واژهٔ �خاتون� که از سغدی به آثار فارسی دری وارد گردیده بود، بعداً از زبان اهل بخارا بار نخست در کتابهای عربی دربارهٔ فتح بخارا اقتباس گردید و در زبان عربی به گونه �خواتین� جمع بسته شد.

این واژه در ترکی عثمانی به صورت کادین ( عنوانی احترام آمیز برای زنان بزرگ ) درآمده است و در ترکی استانبولی نیز به شکل کادین باقی مانده است. از آن جا که این واژهٔ ایرانی در زبان های ترکی نیز وارد شده برخی منابع [مانند لغت نامهٔ دهخدا] آن را ترکی پنداشته اند. در عربی به عنوان یک واژه با ریشهٔ ترکی به کار می رود و جمع آن خواتین، معنای آن �خانم، بانو، کدبانو� ذکر شده است.


کلمات دیگر: