کلمه جو
صفحه اصلی

استقبال


مترادف استقبال : پذیرایی، پیشواز، خوش آمد، پذیره، ابرازعلاقه، التفات، توجه

متضاد استقبال : بدرقه

برابر پارسی : پیشواز، پذیره، پیشباز، پذیرفتاری

فارسی به انگلیسی

acclaim, acclamation, reception, welcome


reception, welcome, acclaim, acclamation, going to meet

going to meet


عربی به فارسی

پذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن


مترادف و متضاد

۱. پذیرایی، پیشواز، خوشآمد
۲. پذیره
۳. ابرازعلاقه، التفات، توجه ≠ بدرقه


پذیرایی، پیشواز، خوش‌آمد ≠ بدرقه


پذیره


ابرازعلاقه، التفات، توجه


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - طلب اقبال کردن ۲ - پیش آمدن روی آوردن پیش رفتن روی کردن به پیشواز کردن مقابل بدرقه . ۳ - ( اسم ) پیشواز پذیره . ۴ - ( صفت ) آینده مقابل حال و گذشته ۵ - ( مصدر ) تابل. دو کوکب مخصوصا خورشید و ماه . ۶ - بطرف قبله متوجه بودن . ۷ - تتبع شاعر شعر شاعری دیگر را. جمع : استقبالات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به پیشواز کسی رفتن . ۲ - (اِمص . ) پیشواز، پذیره . ۳ - (ص . ) آینده . ۴ - روبروی هم قرار گرفتن دو ستاره . ۵ - اینکه شاعری شعر در وزن و قافیة شعر شاعرِ دیگری بگوید.

لغت نامه دهخدا

استقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بدیدم با خواجه ٔ بزرگ خدمت استقبال را ایستاده با همه ٔ سالاران و اعیان درگاه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166). فرمود تا ایشان را استقبال نیکو کردند. (تاریخ بیهقی ص 375). فقها و قضاة و اعیان نشابور به استقبال رفتند. (تاریخ بیهقی ص 375). امیر فرمود تا همگان به استقبال روند. (تاریخ بیهقی ص 380). طغرل بشهر رسید و همه ٔ اعیان به استقبال رفته مگر قاضی صاعد. (تاریخ بیهقی ص 565). نامه ها رفت به اسکدار بجمله ٔ ولایت که براه رسول بود تا ویرا استقبال کنند. (تاریخ بیهقی ص 297). برفت به استقبال رسول . (تاریخ بیهقی ص 288). گفت رسولی می آید بساز با کوکبه ٔ بزرگ از اشراف علویان و قضاة و علما و فقها به استقبال روی . (تاریخ بیهقی ص 288). نامه ها رسید که سلیمان رسید بشبورقان و از ری تا آنجا ولاة و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد کردند و رسم استقبال بجای آوردند. (تاریخ بیهقی ص 288). و چون شنود که موکب سلطان از پروان بغزنین روی دارد با پسرش بخدمت استقبال آمدند. (تاریخ بیهقی ص 251). همه ٔ محتشمان و خادمان روان شدند به استقبال مهد. (تاریخ بیهقی ص 433). بوطاهر... در آن وقت که امیر مسعود از ری قصد نشابور کرده بود با قاضی ابوالحسن پسر قاضی ابوالعباس استقبال رفته بودند. (تاریخ بیهقی ص 208). موفق امام صاحب حدیثان و دیگر اعیان شهر جمع شدند و به استقبال ابراهیم ینال آمدند. (تاریخ بیهقی ص 564). ویرا استقبال بسزا کردند. (تاریخ بیهقی ص 448). تا بهر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه ). هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد... هرآینه مراد خویش ... او را استقبال واجب ببند. (کلیله و دمنه ).
از سر زلف تو بوئی سربمهر آمد بما
جان به استقبال شد کای مهد جانها تا کجا.

خاقانی .


چون بحضرت سلطان رسید به استقبال او بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 389). هرکجا میرسید رسولان به استقبال می آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 409). طغان خان بمجاهرت آن جمع روان شد و دل بر استقبال اجل قرار داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 393). چون ببخارا رسید وزیر عبداﷲ عزیز و طبقات معارف و حجاب و کتاب به رسم تهنیت قدوم استقبال کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 163).
به استقبال شاه آورد پرواز
سپاهی ساخته با برگ و با ساز.

نظامی .


لا لحب ّ علی بل لبغض معاویة، او را بقدم اعزاز استقبال نمود. (تاریخ سلاجقه ٔ کرمان تألیف محمدبن ابراهیم ). || طلب اقبال کردن . (مؤید الفضلاء). || آینده ، مقابل حال و ماضی . الاستقبال ؛ ما یترقب وجوده بعد زمانک الذی انت فیه . (تعریفات جرجانی ). الاستقبال ؛ عرفاًنام است زمان آینده را و فعل مستقبل مأخوذ از این معنیست و آن فعلیست که دلالت کند بر زمان آینده . و نزد منجمان مقابله ٔ آفتاب و ماه باشد. و آن جزئی را که ماه در وقت استقبال در آن واقع میشود اگر وقوع در شب باشد جزء استقبال گویند. و اگر وقوع استقبال در روز باشد موضع آفتاب را جزء استقبال نامند. و اگر استقبال در یکی از دو طرف شب بود پس آن جزئی را که به افق شرقی نزدیکتر باشد جزء استقبال خوانند. و در ضمن معنی لفظ جزء درین بابت اشارتی رفته است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). استقبال ؛ در اصطلاح نجوم مقابله ٔ دو کوکب است و عادةً در مقابله ٔ شمس و قمر مستعمل است و بازآنرا امتلاء قمر گویند. مقابله کردن ماه و آفتاب در شب چهاردهم و درین وقت ماه تمام و کامل باشد. (غیاث ). و پُری ماه را استقبال خوانند بی صفت . (التفهیم بیرونی ) :
اجتماع ماه بود امروز و استقبال بخت
کاوفتاد این ذره را با چون تو خورشید التقا.

خاقانی .


|| (اصطلاح فقه ) بطرف قبله متوجه بودن . || تتبع شاعر قصیده یا غزل یا قطعه ٔ شاعری دیگر را.
- استقبال کردن ؛ به پیشواز رفتن ، مقابل بدرقه کردن . پذیره شدن . پیش رفتن کسی را: امیر سعیدو کوتوال و رئیس و دیگران تا به دو منزل استقبال کردند. (تاریخ بیهقی ص 544).

استقبال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پیش آمدن. ( منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن. پیش فراشدن. پیش واشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پیش رفتن. روی کردن به. || به پیشواز رفتن. به پیشباز رفتن. پیشواز کردن. پیشباز کردن. پذیره شدن : استادم را بدیدم با خواجه بزرگ خدمت استقبال را ایستاده با همه سالاران و اعیان درگاه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166 ). فرمود تا ایشان را استقبال نیکو کردند. ( تاریخ بیهقی ص 375 ). فقها و قضاة و اعیان نشابور به استقبال رفتند. ( تاریخ بیهقی ص 375 ). امیر فرمود تا همگان به استقبال روند. ( تاریخ بیهقی ص 380 ). طغرل بشهر رسید و همه اعیان به استقبال رفته مگر قاضی صاعد. ( تاریخ بیهقی ص 565 ). نامه ها رفت به اسکدار بجمله ولایت که براه رسول بود تا ویرا استقبال کنند. ( تاریخ بیهقی ص 297 ). برفت به استقبال رسول. ( تاریخ بیهقی ص 288 ). گفت رسولی می آید بساز با کوکبه بزرگ از اشراف علویان و قضاة و علما و فقها به استقبال روی. ( تاریخ بیهقی ص 288 ). نامه ها رسید که سلیمان رسید بشبورقان و از ری تا آنجا ولاة و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد کردند و رسم استقبال بجای آوردند. ( تاریخ بیهقی ص 288 ). و چون شنود که موکب سلطان از پروان بغزنین روی دارد با پسرش بخدمت استقبال آمدند. ( تاریخ بیهقی ص 251 ). همه محتشمان و خادمان روان شدند به استقبال مهد. ( تاریخ بیهقی ص 433 ). بوطاهر... در آن وقت که امیر مسعود از ری قصد نشابور کرده بود با قاضی ابوالحسن پسر قاضی ابوالعباس استقبال رفته بودند. ( تاریخ بیهقی ص 208 ). موفق امام صاحب حدیثان و دیگر اعیان شهر جمع شدند و به استقبال ابراهیم ینال آمدند. ( تاریخ بیهقی ص 564 ). ویرا استقبال بسزا کردند. ( تاریخ بیهقی ص 448 ). تا بهر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب ببند. ( کلیله و دمنه ).
از سر زلف تو بوئی سربمهر آمد بما
جان به استقبال شد کای مهد جانها تا کجا.
خاقانی.
چون بحضرت سلطان رسید به استقبال او بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 389 ). هرکجا میرسید رسولان به استقبال می آمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 409 ). طغان خان بمجاهرت آن جمع روان شد و دل بر استقبال اجل قرار داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 393 ). چون ببخارا رسید وزیر عبداﷲ عزیز و طبقات معارف و حجاب و کتاب به رسم تهنیت قدوم استقبال کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 163 ).

فرهنگ عمید

۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.
۲. پیش آمدن، پیشواز رفتن، پیش رفتن، پذیره شدن.
۳. (اسم ) [قدیمی] (ادبی ) در دستور زبان، زمان آینده.
۴. (اسم ) (ادبی ) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است (حافظ: ۱۱۰ )، در استقبال از این غزل: بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است؟ (سعدی: ۳۴۷ ).

دانشنامه عمومی

استقبال می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
استقبال (ادبیات)
استقبال (هنر)
استقبال (فیلم ۲۰۰۷)، فیلم آنیس بازمی

دانشنامه آزاد فارسی

اِسْتِقبال
(در لغت به معنای پیش باز رفتن) اصطلاحی در بدیع. آوردن شعری است بر وزن و با قافیه و مضمون شعر شاعری دیگر، مانند این بیت از ه . ا. سایه: امشب به قصۀ دل من گوش می کنی/فردا مرا چو قصه فراموش می کنی؛ که فروغ فرخزاد آن را چنین استقبال کرده است: چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی/سنگی و ناشنیده فراموش می کنی.

استقبال (اخترشناسی). رجوع شود به:مقابله (اخترشناسی)

فرهنگ فارسی ساره

پذیرفتاری، پیشباز، پذیره، پی شواز


نقل قول ها

استقبال (فیلم ۲۰۰۷). استقبال (به انگلیسی: Welcome) یک فیلم هندی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آکشی کومار، کاترینا کایف، آنیل کاپور، مالیکا شراوات، و فیروز خان اشاره کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استقبال در پیش رو قرار دادن چیزی و پیشواز رفتن به کار رفته است. از این عنوان در باب های طهارت، صلات، حج، نکاح و صید و ذباحه سخن رفته است.
کاربرد رایج معنای نخست استقبال در استقبال قبله است؛ به گونه ای که هرگاه واژۀ استقبال بدون قید به کار رود، مراد، استقبال قبله است.

کاربرد دیگر معنای نخست
گاهی نیز جز قبله به موضوعات دیگر مانند خورشید، ماه، نماز، ماه یا سال قمری اضافه می شود که در اول و دوم مراد، قرار دادن عورت در مقابل آن دو در حال تخلّی، در سومی اعادۀ نماز، و در چهارمی ورود به ماه یا سال نو است.

استقبال در اصطلاح فقه
در اصطلاح هم استقبال به همان معنای عرفی است یعنی رو به خانه خدا قرار گرفتن. نکته مهمی که وجود دارد این است که مراد از قبله ساختمان کعبه معظمه نیست بلکه منظور مکان کعبه و فضای بالای آن است تا آسمان.

← عدم استقلال بحث استقبال در فقه
...

[ویکی فقه] استقبال (ابهام زدایی). واژه استقبال ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • استقبال (شعر)، یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی و دارای کاربرد در شعر به معنای سرمشق گرفتن شاعر از شعر دیگران• استقبال (فقه)، یکی از اصطلاحات فقهی به معنای در پیش رو قرار دادن چیزی و پیشواز رفتن و دارای کاربرد در ابواب مختلف فقهی
...

[ویکی فقه] استقبال (شعر). یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی که در شعر کاربرد دارد استقبال می باشد، که در لغت به معنی «روی آوردن» و «به پیشواز رفتن» و در علم بدیع به معنای آن است که شاعر از شعر دیگران سرمشق بگیرد.
استقبال در اصطلاح علم بدیع آن است که گوینده، شعری را از شاعری دیگر سر مشق خود قرار دهد و قافیه و وزن سروده وی را در سروده خود به کار گیرد و ممکن است در موضوع نیز از وی پیروی کند، مانند قصیده «جغد جنگ» به مطلع:فغان ز جغد جنگ و مرغوای او •••• کـــه تا ابد بریــده بــاد نای او که ملک الشعراء بهار آن را به استقبال قصیده ای از منوچهری دامغانی به مطلع:فغـان ز ایــن بین و وای او •••• که در نوا فکندمان نوای اوسروده است.استقبال در ادب فارسی سابقه دیرین و رواج بسیار دارد و آن را «اقتفاء»، «اقتداء»، «تتبع» و «نظیره گوئی» نیز خوانده اند.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۳۷۴.
۱. ↑ سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۳۷۴.
منبع
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «استقبال»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۸.
...

[ویکی فقه] استقبال (فقه). استقبال در پیش رو قرار دادن چیزی و پیشواز رفتن به کار رفته است. از این عنوان در باب های طهارت، صلات، حج، نکاح و صید و ذباحه سخن رفته است.
کاربرد رایج معنای نخست استقبال در استقبال قبله است؛ به گونه ای که هرگاه واژۀ استقبال بدون قید به کار رود، مراد، استقبال قبله است.
المفردات فی غریب القرآن، ص۳۹۲.
گاهی نیز جز قبله به موضوعات دیگر مانند خورشید، ماه، نماز، ماه یا سال قمری اضافه می شود که در اول و دوم مراد، قرار دادن عورت در مقابل آن دو در حال تخلّی، در سومی اعادۀ نماز، و در چهارمی ورود به ماه یا سال نو است.
المنجد فی اللغة، ص۶۰۶..
در اصطلاح هم استقبال به همان معنای عرفی است یعنی رو به خانه خدا قرار گرفتن. نکته مهمی که وجود دارد این است که مراد از قبله ساختمان کعبه معظمه نیست بلکه منظور مکان کعبه و فضای بالای آن است تا آسمان.
جواهر الکلام ج۷، ص۳۲۰.
...

پیشنهاد کاربران

پذیراک

خوشآمدگویی

به پیشواز کسی رفتن

استقبال شایان

استقبال شایانی از آنان به عمل آمد.


کلمات دیگر: