کلمه جو
صفحه اصلی

حجله


مترادف حجله : عروس خانه، حجره زفاف، زفاف خانه ، کله، خوانچه عزا

متضاد حجله : گور

برابر پارسی : خانه آراسته

فارسی به انگلیسی

bridal chamber

مترادف و متضاد

bridal chamber (اسم)
حجله

عروس‌خانه، حجره‌زفاف، زفاف خانه ≠ گور


۱. عروسخانه، حجرهزفاف، زفاف خانه ≠ گور
۲. کله
۳. خوانچه عزا


فرهنگ فارسی

اتاقی که عروس ودامادشب اول عروسی رادر آن بگذراند
( اسم ) اتاق آراسته حجر. زینت کرده جهت عروس و داماد . جمع : حجال .
یکی از دختران صلفحاد بود

فرهنگ معین

(حِ لِ ) [ ع . حجلة ] (اِ. ) اتاق آراسته و مزین برای عروس و داماد در شب اول عروسی .

لغت نامه دهخدا

حجله . [ ح َ ج َ ل َ ] (اِخ ) یکی از دختران صلفحاد بود. سفر اعداد26: 33 و 27: 1 و 36: 11 یوشع 17:3 (قاموس کتاب مقدس ).


حجلة. [ ح َ ج َل َ ] (ع اِ) عمارت مدور مانند گنبد. (منتهی الارب ). || خانه ٔ آراسته بتخت و جامه و پرده ٔ عروس . ج ، حَجل یا حِجل . (منتهی الارب ). خانه ٔ آراسته . (مهذب الاسماء) (دهار). خانه ٔ عروس که با پرده ها و جامه ها آرایند. جایی که با پرده ها و جامه ها زینت کنند عروس را. منصه . گردک . حجره ٔ خاص عروس . خلوتخانه ٔ زفاف . پرده . (دهار). پرده ٔ عروسان . جلوه گاه عروس . || شتر ریزه ٔ نر و ماده . ج ، حَجَل . (منتهی الارب ). || یکی حَجَل . یک کبک نر. (منتهی الارب ).


( حجلة ) حجلة. [ ح َ ج َل َ ] ( ع اِ ) عمارت مدور مانند گنبد. ( منتهی الارب ). || خانه آراسته بتخت و جامه و پرده عروس. ج ، حَجل یا حِجل. ( منتهی الارب ). خانه آراسته. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). خانه عروس که با پرده ها و جامه ها آرایند. جایی که با پرده ها و جامه ها زینت کنند عروس را. منصه. گردک. حجره خاص عروس. خلوتخانه زفاف. پرده. ( دهار ). پرده عروسان. جلوه گاه عروس. || شتر ریزه نر و ماده. ج ، حَجَل. ( منتهی الارب ). || یکی حَجَل. یک کبک نر. ( منتهی الارب ).
حجله. [ ح ِ ل َ / ل ِ ] ( ع اِ ) این کلمه در عربی بفتح حاء و فتح جیم آمده لکن در تداول فارسی نظماً و نثراً بکسر حاء و سکون جیم است. گردک. عمارتی مدور مانند گنبد. || خانه آراسته بتخت و جامه و پرده برای عروس. اطاق و حجره ای آراسته وزینت شده جهت عروس و داماد. ( آنندراج ) :
بیآمد سوی حجله آرزوی
بدو گفت ای ماه آزاده خوی.
فردوسی.
چو می خوردیم درغلطیم هر یک با نگارینی
چو برخیزیم گرد آئیم زیر کله حجله.
فرخی.
ثنای او بدل ما فرو نیاید از آنک
عروس سخت شگرف است و حجله نازیبا.
خاقانی.
به هشت نهر بهشت اندر این سه غرفه مغز
بهفت حجله نور اندر این دو حجره خواب.
خاقانی.
بخال و زلف و لب وحجله عروس عرب
که سنگ و کعبه و حلقه ست و آستان حجاب.
خاقانی.
گفت چرا در صبوح باده نخواهی کنونک
حجله برانداخت صبح حجره بپرداخت خواب.
خاقانی.
در ختنی روی تو حجله زنگی عروس
در یمنی جزع تو حجره هند و صنم.
خاقانی.
نوعروسان حجله نوروز
نورهان زر و زیور اندازند.
خاقانی
از پس یک ماه سنگ انداز در چاه بلور
عده داران رزان را حجله ها برساختند.
خاقانی.
چوگان کنم ز آه خود آخر سحرگهی
گردون چو گو بحجله طارم برآورم.
عطار.
حجله همان است که عذراش بست
بزم همان است که وامق نشست.
نظامی.
حجله و بزم اینک تنها شده
وامق افتاده و عذرا شده.
نظامی.
عروس شاه نیز از حجله برخاست
به روی خویشتن مجلس بیاراست.
نظامی.
گفتم که خواجه کی بسر حجله میرود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند.

حجله . [ ح ِ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) این کلمه در عربی بفتح حاء و فتح جیم آمده لکن در تداول فارسی نظماً و نثراً بکسر حاء و سکون جیم است . گردک . عمارتی مدور مانند گنبد. || خانه ٔ آراسته بتخت و جامه و پرده برای عروس . اطاق و حجره ای آراسته وزینت شده جهت عروس و داماد. (آنندراج ) :
بیآمد سوی حجله ٔ آرزوی
بدو گفت ای ماه آزاده خوی .

فردوسی .


چو می خوردیم درغلطیم هر یک با نگارینی
چو برخیزیم گرد آئیم زیر کله ٔ حجله .

فرخی .


ثنای او بدل ما فرو نیاید از آنک
عروس سخت شگرف است و حجله نازیبا.

خاقانی .


به هشت نهر بهشت اندر این سه غرفه ٔ مغز
بهفت حجله ٔ نور اندر این دو حجره ٔ خواب .

خاقانی .


بخال و زلف و لب وحجله ٔ عروس عرب
که سنگ و کعبه و حلقه ست و آستان حجاب .

خاقانی .


گفت چرا در صبوح باده نخواهی کنونک
حجله برانداخت صبح حجره بپرداخت خواب .

خاقانی .


در ختنی روی تو حجله ٔ زنگی عروس
در یمنی جزع تو حجره ٔ هند و صنم .

خاقانی .


نوعروسان حجله ٔ نوروز
نورهان زر و زیور اندازند.

خاقانی


از پس یک ماه سنگ انداز در چاه بلور
عده داران رزان را حجله ها برساختند.

خاقانی .


چوگان کنم ز آه خود آخر سحرگهی
گردون چو گو بحجله ٔ طارم برآورم .

عطار.


حجله همان است که عذراش بست
بزم همان است که وامق نشست .

نظامی .


حجله و بزم اینک تنها شده
وامق افتاده و عذرا شده .

نظامی .


عروس شاه نیز از حجله برخاست
به روی خویشتن مجلس بیاراست .

نظامی .


گفتم که خواجه کی بسر حجله میرود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند.

حافظ.


عروس روی پوش گل درون حجله با بلبل
دهان بگشاده زیر لب حدیثی می کند مبهم .

؟


اریکه تخت آراسته که در گنبد باشد یا در خانه و اگر چنین نباشد آن خانه و گنبد را حجله گویند. (منتهی الارب ذیل اریکه ). ج ، حِجال و حَجَل . و رجوع به نشریه دانشکده ٔ ادبیات تبریز شماره ٔ سوم سال اول شود.
- حجله ٔ جام ؛ جام شراب :
در حجله ٔ جام آسمان رنگ
آن دختر آفتاب در ده .

خاقانی .


- حجله ٔ گل یا حجله ٔ شکوفه ؛ حقه ٔ گل یا شکوفه ٔ گیاهان :
جلوه گر از حجله ٔ گلها شمال
گل شکر از شاخ گیاهان غزال .

نظامی .


جانم شکوفه وار شکافان شد از هوس
چون حجله ٔ شکوفه برانداخت نوبهار.

خاقانی .



فرهنگ عمید

اتاقی مزین و آراسته که عروس و داماد شب اول عروسی را در آن به سر می برند.

دانشنامه عمومی

حجله اتاقی است که معمولاً شب عروسی، عروس و داماد، شب زفاف خود را در آن می گذرانند.
سیسمونی
ازدواج
عروس
عروسی
داماد
ویار
در گذشته حجله معمولاً اتاقی صندوقخانه مانند بود که برای اینکه زنان عروس و داماد را نبینند، حتی المقدور بدون پنجره بود. دیوارهای حجله خانه نقاشی می شد و تصاویر شیرین و فرهاد را بر روی آن می کشیدند.

واژه نامه بختیاریکا

پرده؛ دُرغُو

پیشنهاد کاربران

ای عروس هنر از بخت شکایت منما / حجله ی حسن بیارای که داماد آمد ( حافظ )

گویند تا چندی قبل، جلوی خانه تازه داماد اتاقکی چوبی در عرض و و طول کوچک بنام حجله می گذاشتند و رویش طرح شیرین و فرهاد می کشیدند، داخل این اتاقک یا حجله را هم گل کار می کردند و منقل اسفند هم شب تا صبح در کنار حجله یا درون آن به راه بود و اسفند دود میکردن تا عروس و داماد چشم نخورند که متأسفانه این رسم نیز مانند دیگر آداب به فراموشی سپرده شد.

در عزا داری ها هم از حجله، البته حجله عزا استفاده می شود.

گانگاه. ( اِ مرکب ) زفاف گاه و جائی که در آن جماع و مباشرت بعمل آید. ( آنندراج ) . رجوع به گانداده شود.


کلمات دیگر: