مترادف چریک : پارتیزان، رزمنده، میلیشیا، جنگ جوی داوطلب، نیروی نظامی غیررسمی، حشر، لشکر نامنظم
چریک
مترادف چریک : پارتیزان، رزمنده، میلیشیا، جنگ جوی داوطلب، نیروی نظامی غیررسمی، حشر، لشکر نامنظم
فارسی به انگلیسی
irregular troops
guerrilla, partisan
مترادف و متضاد
پارتیزان، رزمنده، میلیشیا
جنگجوی داوطلب، نیروی نظامیغیررسمی، حشر، لشکر نامنظم
۱. پارتیزان، رزمنده، میلیشیا
۲. جنگجوی داوطلب، نیروی نظامیغیررسمی، حشر، لشکر نامنظم
فرهنگ فارسی
( اسم ) سربازانی داوطلب تعلیم ندیده جنگجویانی که از افراد عشایر و قبایل گرد آورند و بیاری سربازان تعلیم دیده فرستند حشر.
دهی از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد .
جنگجوی جنگهای ناهمگون
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
چریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم یکی از محلات دماوند است که در سمت جنوب شهر واقع شده و دارای یک حمام و مساجد کوچک است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
چریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع قدیم النسق براکوه قاینات که آبش از قنات است و سکنه ندارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
گوشت دهقان بهر دو ماه خورد
مرغ بریان چریک شاه خورد.
اوحدی .
دزد با شحنه چون شریک بود
کوچه ها را عسس چریک بود.
اوحدی .
پیش خلیفه ایلچی فرستاد بتهدید و وعید که ... از تو بچریک مدد خواستیم . (ذیل جامع التواریخ رشیدی از حافظ ابرو). دیگر مردم چریک با دیهها که در حدود و جوار دیههای ایشان باشد تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 307). و ارقام و احکام سیورغالات و معافیات و اجارات و وظایف و طوامیر یساقیان و چریک به مهر او میرسید. (تذکرة الملوک ص 41). || مطلق لشکر. (فرهنگ نظام ). || اصل و آغاز و ابتداء. (ناظم الاطباء).
گوشت دهقان بهر دو ماه خورد
مرغ بریان چریک شاه خورد.
کوچه ها را عسس چریک بود.
چریک. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع قدیم النسق براکوه قاینات که آبش از قنات است و سکنه ندارد». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 225 ).
چریک. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم یکی از محلات دماوند است که در سمت جنوب شهر واقع شده و دارای یک حمام و مساجد کوچک است. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 225 ).
چریک. [ چ َرْ ری ] ( اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد که در 25هزارگزی شمال باختری بجنورد و 5هزارگزی شمال راه شوسه عمومی بجنورد به اینچه واقع است کوهستانی و سردسیر است و 193 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، بنشن و باغات انگور، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
چریک . [ چ َرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 25هزارگزی شمال باختری بجنورد و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینچه واقع است کوهستانی و سردسیر است و 193 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، بنشن و باغات انگور، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
۲. سرباز داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرانگرفته باشد و در جنگ به سربازان می کند، حَشَر.
دانشنامه عمومی
کسی که داوطلبانه می جنگد،سرباز شجاع
این روستا در دهستان بدرانلو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۷۰ نفر (۵۸خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
چِریک های ستاد جنگ های نامنظم به رهبری مصطفی چمران
رزمندۀ غیررسمی، که در یک واحد غیررسمی کوچک معمولاً علیه قدرتی مستقر یا اشغالگر مبارزه می کند و به جای جنگ منظم با آرایش نظامی به کارهای خرابکاری، کمین و فعالیت های مشابه علیه ارتش حریف می پردازد. ارتش های مقاومت در زمان جنگ (مثلاً در جنگ ویتنام) و نیز گروه های آزادی بخش ملی و تندروهای سیاسی جنگ طلب در زمان صلح (مانند ببرهای تامیل) از شیوه های پارتیزانی استفاده می کنند. واژۀ گریلا (در زبان اسپانیایی به معنی جنگ کوچک) نخستین بار به مقاومت اسپانیایی ها و پرتغالی ها در برابر اشغال فرانسوی ها در جنگ شبه جزیرۀ ایبری (۱۸۰۸ـ۱۸۱۴) اطلاق شد. از شیوه های پارتیزانی به نحو وسیعی در جنگ جهانی دوم (مثلاً در یونان و کشورهای بالکان) استفاده می شد. فعالان سیاسی و به خصوص «چریک های شهری»، که به خشونت رومی آورند، از جانب کسانی که از آنان حمایت می کنند، «مبارزان راه آزادی» و از جانب مخالفان «تروریست» نامیده می شوند. تلاش دولت ها برای متوقف کردن فعالیت آنان تاکنون با موفقیت های پراکنده توأم بوده است. شورای اروپا نیز «پیمان نامۀ اروپا» را به منظور سرکوب تروریسم برگزار کرد، که بسیاری از دولت های آن در زمرۀ امضاکنندگان قرار دارند. هدف مصوبۀ «پیشگیری از تروریسم»، که در ۱۹۸۴، در انگلستان به تصویب رسید، عمدتاً ارتش جمهوری خواه ایرلند بود. علی رغم این که بسیاری از رهبران چریک ها ورود به جریان های سیاسی را شدیداً محکوم می کردند، سرانجام به آن تن دادند.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
صدای شکستن اشیایی مانند چوب و غیره