کلمه جو
صفحه اصلی

خاکستری


مترادف خاکستری : به رنگ خاکستر، سربی رنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون، آلوده به خاکستر، آغشته به خاکستر

فارسی به انگلیسی

grey, ash-coloured, ash-like, grizzled, grizzly, salt-and-pepper, silver

grey


grizzled, grizzly, salt-and-pepper, silver


فارسی به عربی

بیوتر , رمادی

مترادف و متضاد

به‌رنگ‌خاکستر، سربی‌رنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون


آلوده به خاکستر، آغشته به‌خاکستر


۱. بهرنگخاکستر، سربیرنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون
۲. آلوده به خاکستر، آغشته بهخاکستر


gray (صفت)
بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل به خاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت

ashen (صفت)
خاکستری، دارای رنگ خاکستری، شبیه خاکستر، مربوط به چوب درخت زبان گنجشک

ashy (صفت)
خاکستری

drab (صفت)
خاکستری، کسل کننده

cinereous (صفت)
خاکستری، خاکستری رنگ، خاکستروار، خاکستری مایل به ابی

grizzle (صفت)
خاکستری، سرخ تیره

فرهنگ فارسی

(صفت ) منسوب به خاکستر برنگ خاکستر خاکستر گون سربی .
دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) به رنگ خاکستر.

لغت نامه دهخدا

خاکستری . [ ک ِ ت َ ] (ص نسبی ) برنگ خاکستر. رنگ سربی . رنگ سنجابی . اَقتَم . (اقرب الموارد). رَمادی ّ. اَشهَب . شهباء. عَوهَق . (تاج العروس ).


خاکستری. [ ک ِ ت َ ] ( ص نسبی ) برنگ خاکستر. رنگ سربی. رنگ سنجابی. اَقتَم. ( اقرب الموارد ). رَمادی . اَشهَب. شهباء. عَوهَق. ( تاج العروس ).

خاکستری. [ ک ِ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 54 هزارگزی شمال باختری تربت جام و 2 هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیری دارای 208 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است و راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

خاکستری . [ ک ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 54 هزارگزی شمال باختری تربت جام و 2 هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیری دارای 208 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است . آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

۱. آلوده به خاکستر.
۲. (اسم ) از رنگ های ترکیبی، مرکب از سفید و سیاه.
۳. به رنگ خاکستر.
۴. (حاصل مصدر ) [قدیمی، مجاز] فنا، نیستی.

دانشنامه عمومی

خاکِستَری به هرگونه طیف از رنگ های میان سیاه و سفید گفته می شود. در کل به رنگ سیاه، سفید، و پرده های گوناگونِ خاکستریِ میان آن دو، رنگ های خنثی گفته می شود.
فهرست رنگ ها
اگر نور سبز و شیء قرمز باشد رنگ حاصل مایل به خاکستری خواهد شد، برای این که نور رنگ مکمل بیشتری از شیء دارد که رنگ شیء را مهار می کند. رنگ خاکستری بیشتر در طبیعت و در صنعت مُد دیده می شود.تصاویری که در آنها تماماً از رنگ های خنثی استفاده شده، تصاویر سیاه وسفید یا تک فام نامیده می شوند.
نام این رنگ از مقایسهٔ آن با رنگی که معمولاً خاکستر دارد مشتق شده است.
با رنگ خاکستری معمولاً اندوه، افسردگی و ناامیدی تداعی می شود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: xâkisari
طاری: xâkessari
طامه ای: xâkessari
طرقی: xoli
کشه ای: xâkessari
نطنزی: xâkseri


واژه نامه بختیاریکا

چَرمه؛ هاکِشتَری

جدول کلمات

ارمد

پیشنهاد کاربران

خاک استری
"استر" یا "استارا" یا "استاره" یا "اختره" یا "ستاره"
خاک ستاره
ستاره های خاک شده

به خاکستری در زبان آذری "بوز " گفته می شود .
حیدربابا، داغین داشین سره سی، ( حیدر بابا به یاد داری طبیعت سحر انگیز کوه و کمر را )
کهلیک اوخور، دالیسـیـندا فره سی ( در آن لحظه ای که کبک سرمست و بی خود قههه سر می داد .
قوزولارین آغی، بوزی، قره سی ( آن زمانی که گوسفند بره ها از همه رنگ سفید و خاکستری و سیاه به چرا می پرداختند .
بیر گئـدیدیم داغ دره لر اوزونی، ( ای کاش می شد بار دیگر به آن روزها بر می گشتم و در کنار آن گوسفندان طول و عرض آن دره ها را می پیمودم )
اوخوییدیم، �چوبان، قیتر قوزونی�، ( و در آن حال بار دیگر ترانه ی "چوپان گوسفندان را برگردان" را می خواندم )

اشهب. .


کلمات دیگر: