کلمه جو
صفحه اصلی

بوسیدن


مترادف بوسیدن : بوس کردن، بوسه زدن، بوسه کردن، تقبیل، ماچ کردن، معانقه

فارسی به انگلیسی

buss, kiss, osculate, snog, to kiss

to kiss


buss, kiss


فارسی به عربی

قبلة

مترادف و متضاد

osculate (فعل)
برخورد کردن، بوسیدن، تماس نزدیک حاصل کردن، صفات مشترک داشتن

kiss (فعل)
بوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن

بوس کردن، بوسه‌زدن، بوسه کردن، تقبیل، ماچ کردن، معانقه


فرهنگ فارسی

بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن، امربه بوسیدن
( مصدر ) ( بوسید بوسد خواهد بوسید ببوس بوسنده بوسیده ) بوسه دادن بوس کردن ماچ کردن .

فرهنگ معین

(دَ )(مص م . ) بوسه دادن ، ماچ کردن .

لغت نامه دهخدا

بوسیدن. [ دَ ] ( مص ) بوسه دادن. ( آنندراج ). بوسه دادن. بوس کردن. ماچ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بوسه زدن. بوسه کردن. ( ناظم الاطباء ). تقبیل :
ز مشکوی شیرین بیامد برش
ببوسید پای و دو دست و سرش.
فردوسی.
ببوسید رستهم تخت ای شگفت
نیا را یکی نو ستایش گرفت.
فردوسی.
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن.
حافظ ( دیوان چ غنی ص 270 ).
دست و پای باغبان بوسیدن از دون همتی است
سعی کن تا با کلید این در برویت وا شود.
صائب.
- وا بوسیدن ؛ اعراض کردن. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بوسیدن یعنی ماچ کردن و در باب های طهارت، زکات، صوم و ... آمده است.
عنوان بوسیدن ، در باب های طهارت، زکات، صوم، اعتکاف، حج، نکاح، طلاق و حدود آمده است.

احکام بوسیدن
۱. ↑ جواهر الکلام،ج۱، ص ۲۵.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: mâč keri
طاری: mâč kard(mun)
طامه ای: mâč kardan
طرقی: mâč kardmun
کشه ای: mâč kardmun
نطنزی: mâč kardan


واژه نامه بختیاریکا

بو نُهادن

پیشنهاد کاربران

bill and coo
بوسیدن و ( با مهربانی و ملایمت ) در آغوش گرفتن
lovers were billing and cooing on the bench
عشاق روی نیمکت مغازله می کردند.

بوسیدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بوسیدن " می نویسد : ( ( بوسیدن در پهلوی به کار نرفته است . ریخت مصدر بر ساختگی آن را آشکار می دارد . این مصدر بر پایه ی " بوس " ساخته شده است ، ستاکی که در " بوسه " نیز کاربرد یافته است . بوسه را با baiser در فرانسوی و beso در اسپانیایی buss در انگلیسی می توان سنجید . ) )
( ( که فرمان دهد تا سر کتف اوی
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )


بوسه شکستن. [ س َ / س ِ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از بوسیدن و بوسه کردن پرصدا باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) . بوسیدن و بوسه کردن با ذوق و لذت. ( ناظم الاطباء ) . بوسیدن. بوسه کردن با ذوق و لذت و باصدا. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ملک بر تنگ شکّر بوسه بشکست
که شکّر دردهان باید نه در دست.
نظامی ( از رشیدی ) .

بوسه گرفتن

فندق شکستن. [ ف َ دُ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از بوسه دادن و گرفتن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( غیاث ) ( بهارعجم ) ( برهان ) . شاهدی برای این معنی به نظر نرسید.


کلمات دیگر: