کلمه جو
صفحه اصلی

طلاق


مترادف طلاق : بیزاری، جدایی، متارکه، رهایی

متضاد طلاق : ازدواج، نکاح، وصلت

برابر پارسی : جدایی

فارسی به انگلیسی

divorce

فارسی به عربی

طلاق

عربی به فارسی

طلا ق , جدايي , فسخ


مترادف و متضاد

divorce (اسم)
جدایی، فسخ، طلاق

رهایی


بیزاری، جدایی، متارکه ≠ ازدواج، نکاح، وصلت


۱. بیزاری، جدایی، متارکه
۲. رهایی ≠ ازدواج، نکاح، وصلت


فرهنگ فارسی

سوره شصت وپنجم قر آن مجید ( پس از تغابن و پیش از تحریم ) مدنیه و شامل دوازده آیه است .
۱ - جدا شدن زن از مرد رها شدن زن از قید نکاح ( طبق شرایط مقرر در دین ) . ۲ - جدایی زن از مرد . یا سه طلاق . طلاق دادن مرد زن خود را سه بار . درین صورت رجوع جایز نیست مگر پس از ازدواج زن با محلل . یا طلاق بائن ( باین ) . طلاقی که از برای مطلق رجوع از آن در ایام عده ابتدا موجود نیست . طلاق زوجه ای که زوج با او نزدیکی نکرده و طلاق زوجه ای یائسه و صغیره از جمله طلاقهای بائن به شمار می روند از این طلاق رجوع بدون نکاح جایز نیست .یا طلاق بدعت . طلاق حائض غیر آبستن یا نفسائ است با حضور زوج یا مسترابه به بیش از سه ماه و سه طلاق مرسلا ( پشت سر هم ) به طوری که در شرایط طلاق مقرر است . یا طلاق خلع . طلاقی است که زن به واسطه اکراهی که از زوج دارد با دادن مال یا بخشیدن کابین می گیرد . یا طلاق رجعی . طلاقی است که بعد آن در میان مدت عده رجوع کردن زن بدون طلاق نکاح جایز است و آن یک بار یا دو بار لفظ طلاق گفتن است بخلاف طلاق بائن . یا طلاق سنت ( سنی ) طلاقی که به واسطه رعایت شرایط جایز است مقابل طلاق بدعی .

پـــایـــان دادن بـه یــک ازدواج به‌صورت قانونی


فرهنگ معین

(طَ ) [ ع . ] (مص ل . ) جدا شدن زن و شوهر.

لغت نامه دهخدا

طلاق. [ طَ ] ( ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح. ( المصادر زوزنی ). رها کردن. ( دهار ). فسخ کردن عقد نکاح. سراح. ( منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد مطلقه است و طلاق باین که رجعت در او نگنجد. ( تاریخ بیهقی ص 318 ).
لیک با ام الخبائث چون طلاقش واقع است
خسروش رجعت نفرماید به فتوای جفا.
خاقانی.
صاحب آنندراج گوید: طلاق رها شدن زن از قید نکاح... و به فارسی با لفظ افتادن و دادن و خوردن و گرفتن و بستن مستعمل :
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود.
حافظ.
پارسایان عهد با قدسی وشاقی بسته اند
دهر را بر گوشه چادر طلاقی بسته اند.
سنجر کاشی.
دی طلاق رستگاری خورده ام
با بلا سوگند یاری خورده ام.
سنجر کاشی.
صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: طلاق در شریعت موسوی معمول و مجاز است لذا زوجات خود را به ادنی سبب و اقل جهتی طلاق میدادند تا اینکه مسیح آنها را ملامت و توبیخ نموده اذن طلاق را معلق به علت زنا فرمود. ( قاموس کتاب مقدس ). طلاق در حقوق ساسانی یک امر استثنائی و امر غیرعادی بوده است. در دینکرد آمده است : اگر شوهری از روی سؤنیت بکوشد رابطه زناشوئی را قطع کند از او به محکمه شکایت خواهد شد و اگر بر طبق حکم صادره از دادگاه شوهر مجدداً وصلت را ادامه دهد دیگر به هیچ عنوان تنبیه نخواهد شد و به زندان نخواهد رفت. از این گفته چنین معلوم میگردد که طلاق امری استثنائی بوده و جز به حکم دادگاه ممکن نبوده است. البته دادگاه نیز حتی الامکان از طلاق احتراز میکرده است. و در فقه اسلام چنانکه علامه در تبصره آورده است در طلاق دهنده بلوغ و عقل و اختیار و قصد شرط میباشد و از برای ولی است طلاق دادن از طرف شوهر مجنون نه شوهر صغیر و شوهر مست و در طلاق داده شده خالی بودن از حیض و نفاس در صورتی که شوهر حاضرباشد و دخول به آن زن نموده باشد شرط میباشد و اگر شوهر غایب ( مسافر ) باشد به اندازه انتقال «گردیدن » زن از طهری ( پاکی از حیض ) به طهر دیگری طلاق آن زن صحیح میباشد و اگرچه حائض بوده باشد و شرط میباشد طلاق دادن آن زن را در طهری که در آن به جماع نزدیکی با آن زن نکرده باشد مگر در زن صغیره و زن یائسه و مسترابه ( زنی که حامله بودن او مورد شک و ریب واقع شده است ) سه ماه صبر میکند و طلاق جز به گفتن شوهر «انت طالق » واقع نمیشود، در حالی که این قول از شرط و صفت مجرد باشد و شنیدن ( صیغه طلاق را ) دو تن مرد عادل شرط است. رجوع به ترجمه و شرح تبصره علامه صص 287 - 293 و کشاف اصطلاحات الفنون و شرایع و سایر کتب فقهی شود. || ( اِمص ) بضع. || گشاده زبانی.تیزی زبان. طلاقت. تیززبان شدن. || گشاده رویی. گشادگی. ( غیاث ).

طلاق . [ طَ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وپنجمین از قرآن کریم ، و آن مدنیه و دوازده آیت است ، پس از تغابن و پیش از تحریم .


طلاق . [ طَ ] (ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح . (المصادر زوزنی ). رها کردن . (دهار). فسخ کردن عقد نکاح . سراح . (منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد مطلقه است و طلاق باین که رجعت در او نگنجد. (تاریخ بیهقی ص 318).
لیک با ام الخبائث چون طلاقش واقع است
خسروش رجعت نفرماید به فتوای جفا.

خاقانی .


صاحب آنندراج گوید: طلاق رها شدن زن از قید نکاح ... و به فارسی با لفظ افتادن و دادن و خوردن و گرفتن و بستن مستعمل :
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود.

حافظ.


پارسایان عهد با قدسی وشاقی بسته اند
دهر را بر گوشه ٔ چادر طلاقی بسته اند.

سنجر کاشی .


دی طلاق رستگاری خورده ام
با بلا سوگند یاری خورده ام .

سنجر کاشی .


صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: طلاق در شریعت موسوی معمول و مجاز است لذا زوجات خود را به ادنی سبب و اقل جهتی طلاق میدادند تا اینکه مسیح آنها را ملامت و توبیخ نموده اذن طلاق را معلق به علت زنا فرمود. (قاموس کتاب مقدس ). طلاق در حقوق ساسانی یک امر استثنائی و امر غیرعادی بوده است . در دینکرد آمده است : اگر شوهری از روی سؤنیت بکوشد رابطه ٔ زناشوئی را قطع کند از او به محکمه شکایت خواهد شد و اگر بر طبق حکم صادره از دادگاه شوهر مجدداً وصلت را ادامه دهد دیگر به هیچ عنوان تنبیه نخواهد شد و به زندان نخواهد رفت . از این گفته چنین معلوم میگردد که طلاق امری استثنائی بوده و جز به حکم دادگاه ممکن نبوده است . البته دادگاه نیز حتی الامکان از طلاق احتراز میکرده است . و در فقه اسلام چنانکه علامه در تبصره آورده است در طلاق دهنده بلوغ و عقل و اختیار و قصد شرط میباشد و از برای ولی است طلاق دادن از طرف شوهر مجنون نه شوهر صغیر و شوهر مست و در طلاق داده شده خالی بودن از حیض و نفاس در صورتی که شوهر حاضرباشد و دخول به آن زن نموده باشد شرط میباشد و اگر شوهر غایب (مسافر) باشد به اندازه ٔ انتقال «گردیدن » زن از طهری (پاکی از حیض ) به طهر دیگری طلاق آن زن صحیح میباشد و اگرچه حائض بوده باشد و شرط میباشد طلاق دادن آن زن را در طهری که در آن به جماع نزدیکی با آن زن نکرده باشد مگر در زن صغیره و زن یائسه و مسترابه (زنی که حامله بودن او مورد شک و ریب واقع شده است ) سه ماه صبر میکند و طلاق جز به گفتن شوهر «انت طالق » واقع نمیشود، در حالی که این قول از شرط و صفت مجرد باشد و شنیدن (صیغه ٔ طلاق را) دو تن مرد عادل شرط است . رجوع به ترجمه و شرح تبصره ٔ علامه صص 287 - 293 و کشاف اصطلاحات الفنون و شرایع و سایر کتب فقهی شود. || (اِمص ) بضع. || گشاده زبانی .تیزی زبان . طلاقت . تیززبان شدن . || گشاده رویی . گشادگی . (غیاث ).
- طلاق طبیعت ؛ گشادگی طبیعت . (آنندراج ).
|| روانی . آزادگی . || نشاط. (غیاث ).

فرهنگ عمید

۱. (فقه، حقوق ) جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح.
۲. (اسم ) شصت وپنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه، نساءالصغری، نساءالقصری.
* طلاق بائن: [مقابلِ طلاق رجعی] (فقه، حقوق ) نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عقد نکاح جایز نیست.
* طلاق خُلع: (فقه، حقوق ) طلاقی که زن به واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می گیرد.
* طلاق خُلعی: (فقه، حقوق ) =* طلاق خلع
* طلاق رجعی: [مقابلِ طلاق بائن] (فقه، حقوق ) طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به زن بدون عقد نکاح جایز است.
* طلاق مبارات: (فقه، حقوق ) نوعی طلاق که زن و شوهر به واسطۀ بیزاری از یکدیگر قرار بگذارند که زن قسمتی از مهریۀ خود را به مرد ببخشد و طلاق بگیرد و مرد نیز از آنچه قبلاً داده صرف نظر کند.

۱. (فقه، حقوق) جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح.
۲. (اسم) شصت‌وپنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ نساءالصغری؛ نساءالقصری.
⟨ طلاق بائن: [مقابلِ طلاق رجعی] (فقه، حقوق) نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عقد نکاح جایز نیست.
⟨ طلاق خُلع: (فقه، حقوق) طلاقی که زن به‌واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می‌گیرد.
⟨ طلاق خُلعی: (فقه، حقوق) =⟨ طلاق خلع
⟨ طلاق رجعی: [مقابلِ طلاق بائن] (فقه، حقوق) طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به ‌زن بدون عقد نکاح جایز است.
⟨ طلاق مبارات: (فقه، حقوق) نوعی طلاق که زن و شوهر به‌واسطۀ بیزاری از یکدیگر قرار بگذارند که زن قسمتی از مهریۀ خود را به مرد ببخشد و طلاق بگیرد و مرد نیز از آنچه قبلاً داده صرف‌نظر کند.


دانشنامه عمومی

طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و در پی آن حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در هنگام ازدواج وجود داشته از میان می رود. طلاق معمولاً وقتی اتفاق می افتد که استحکام رابطه زناشویی از بین می رود و میان زوجین ناسازگاری و تنش وجود دارد. طلاق اجتماعی، تغییرات در دوستی ها و سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آن ها سر و کار دارد. طلاق روانی، موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن دردهد.
میان طلاق با فسخ ازدواج متفاوت است. فسخ ازدواج به معنای این است که ازدواج صورت گرفته از ابتدا باطل و بی اعتبار بوده است. شیوهٔ انجام طلاق در قوانین کشورهای مختلف بسیار متفاوت است اما در اغلب کشورها نیاز به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی وجود دارد. مذاهب مختلف نیز رویکردهای متفاوتی به طلاق دارند. طلاق در اسلام به اختیار شوهر انجام می شود اما زن نیز در شرایط خاصی ممکن است حق طلاق را به دست بیاورد.
واژه طلاق از ریشه عربی و به معنی «گشودن گره» و «رها کردن» است و در فقه اسلامی «زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص» تعریف می شود. در فارسی از واژهٔ هِلِش، برای اشاره به طلاق استفاده می شده که از تغییریافتهٔ hiliŠn از پارسی میانه است.

دانشنامه آزاد فارسی

انحلال رسمی ازدواج قانونی، و پایان دادن به نکاح دائم. امر طلاق باید به صورت صیغۀ طلاق و در حضور حداقل دو مرد عادل که صیغه را بشنوند، صورت گیرد وگرنه باطل است (ماده ۱۱۳۴ قانون مدنی). طبق مادۀ ۱۱۳۳ قانون مدنی، حق طلاق در حالت کلی با مرد است امّا قانون گذار در مواد ۱۰۲۹ و ۱۰۳۰ قانون مدنی به زوجه اجازه داده است در مواردی که ادامۀ زندگی زناشویی برای وی غیرقابل تحمل باشد و نیز در صورت عجز یا استنکاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امکان اجبار وی به دادن آن، و یا در مواردی که دوام زوجیت موجب عُسر و حرج زوجه شود، از دادگاه درخواست طلاق کند. دادگاه در صورت احراز، رأساً زن را مطلقه می کند. اصولاً زن در حین ازدواج می تواند در عقدنامه شرط کند که حق طلاق گرفتن دارد و این حق صرفاً با مرد نیست که آن را «شرط ضمن عقد» گویند.

فرهنگ فارسی ساره

جدای


فرهنگستان زبان و ادب

{divorce} [مطالعات زنان] پـــایـــان دادن بـه یــک ازدواج به صورت قانونی

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] طلاق، برداشتن پیوند ازدواج. طلاق در اسلام عملی مشروع و جایز است؛ اما بر پایه روایات منفورترین حلال نزد خداوند به شمار می رود. قرآن توصیه کرده است که در صورت شکل گیری اختلاف میان زن و مرد، خویشاوندان آنها تلاش کنند میانشان آشتی برقرار کنند تا در صورت امکان از طلاق جلوگیری شود. در قرآن برخی از احکام طلاق و پند و اندرزهایی درباره آن بیان شده است. در قرآن سوره ای به نام طلاق وجود دارد.
طلاق جزء ایقاعات است؛ یعنی برخلاف ازدواج ، یک طرفه است و تنها از سوی مرد انجام می شود. طلاق احکام فراوانی دارد؛ از جمله زنی را که بعد از عقد با او آمیزش شده است، نمی توان در حال حیض و نفاس طلاق داد؛ مگر آنکه زن باردار باشد؛ همچنین دو مرد عادل، باید شاهد خواندن صیغه طلاق باشند. طلاق به دو قسم رِجعی و بائن تقسیم می شود. در طلاق رجعی مرد می تواند در زمان عده زن، رجوع کند؛ یعنی بدون خواندن عقد، از طلاق برگردد و او را دوباره همسر خود کند؛ اما در طلاق بائن مرد نمی تواند رجوع کند.
در قانون مدنی ایران به پیروی از دین اسلام، حق طلاق در اختیار مرد است؛ اما شرایطی در نظر گرفته شده است که با وجود آنها زن می تواند برای طلاق اقدام کند؛ مانند پرداخت نکردن نفقه (خرجی زن) به مدت شش ماه و بدرفتاریِ غیرقابل تحمل مرد با زن و فرزندان.

[ویکی اهل البیت] نظام خانواده در اسلام به گونه ای طراحی شده که اگر به خوبی اجرا شود کمتر خانواده ای در چنبره مشکلات جدی گرفتار خواهد شد و یا به بن بست خواهد رسید. با وجود این چون خواه ناخواه برخی خانواده ها به چنین بن بستی گرفتار خواهند شد. اسلام، «طلاق» را مجاز شمرده است. طلاق در لغت به معنای ترک کردن، آزاد و رهاشدن و جدایی است و در اصطلاح شرعی «گسستن پیوند ازدواج با صیغه مخصوص» است.
در روایات معصومین علیهم السلام به همان اندازه که از ازدواج تمجید و بدان سفارش شده است، از طلاق نکوهش و نهی شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «ما مِنْ شَیْ ءٍ ابْغَضُ الَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَیْتٍ یَخْرَبُ فِی الاسْلامِ بِالْفُرْقَةِ؛ چیزی نزد خداوند بزرگ نکوهیده تر از این نیست که خانه ای در اسلام به سبب جدایی (طلاق) ویران گردد».
بدین سبب در اسلام تدبیری اندیشیده شده و تمهیداتی پیش بینی شده تا این «بدترین حلال» به وقوع نپیوندد و آوار جدایی، احساسات و عواطف و آرزوهای اعضای خانواده به ویژه کودکان را قربانی بی رحمی خود نسازد و عشق و محبت را به کینه و نفرت تبدیل نکند؛ امساک به معروف، جدایی به معروف، عدم زیان و ضرر و تضییق و سخت گیری نسبت به زنان، تبادل نظر درباره سرنوشت کودکان از جمله تمهیداتی است که بخشی از سوره طلاق را به خود اختصاص داده که اگر به مرحله اجرا درآید. راه بازگشت بسیاری از زن و شوهرها را به زندگی اولیه هموار می سازد، چنان که اصطلاح «سه طلاقه» و شرایط تقریباً سخت طلاق، نیز چنین تدبیری را با خود دارد.
طلاق به دو نوع بائن و رجعی تقسیم می شود:
طلاق بائن آن است که شوهر بعد از آن حق رجوع به زن را ندارد، خواه زن عده داشته باشد یا نداشته باشد. طلاق بائن، خود به شش گونه زیر ممکن است رخ دهد:
طلاق رجعی آن است که مرد پیش از اتمام عده زن مطلقه، او را به همسری سابق برمی گرداند. چنین کاری در طلاق بائن و پس از اتمام عده ممنوع است. رجوع و بازگشت مرد می تواند زبانی باشد و به همسرش بگوید تو را به ازدواج خویش بازگرداندم. و می تواند عملی باشد و با او کاری را انجام دهد که معمولًا مرد نسبت به همسرش انجام می دهد.
زنی که طلاق رجعی گرفته، در احکام همانند همسر مرد است و استحقاق نفقه و مسکن و لباس را دارد... ارث میان او و شوهر برقرار است، عقد خواهر او بر مرد حرام است و کفن و زکات فطره او نیز بر عهده شوهرش می باشد. مرد حق ندارد زنش را که طلاق رجعی گرفته از منزل اخراج کند تا عده اش تمام شود... چنان که زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود مگر برای کاری ضروری یا واجبی که وقتش تنگ است.
برای صحت طلاق، سه دسته شرط لازم است که مربوط به اصل طلاق، طلاق دهنده و طلاق گیرنده می شود.

[ویکی فقه] طلاق (ابهام زدایی). طلاق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: قرآن• سوره طلاق، شصت و پنجمین سوره قرآن کریم و از سوره های مدنی• آیه طلاق، آیه ۲۲۹ بقره، درباره بعضی احکام طلاق• آیه عده طلاق، آیه اول سوره طلاق ، درباره بعضی احکام عده طلاق کاربردهای دیگر• طلاق (فقه)، جدا شدن زن و شوهر به صورت شرعی
...

[ویکی فقه] طلاق (فقه). یکی از مسائلی که بین زن و مرد رخ می دهد، مسئله ی طلاق می باشد. اسلام با تدبیری که در امر طلاق اندیشیده سعی در کاهش آن داشته است .و به دنبال تحکیم نظام خانواده می باشد.کلمات کلیدی : طلاق، ازدواج، حق، حلال، خانواده، زن، مرد، قضایی، دادگاه، خلع، مبارات
در این مقاله ضمن بیان منفور و مبغوض بودن طلاق در اسلام، ثابت شده است که به دلیل طبیعت زن و مرد راه طلاق نباید به طور مطلق بسته باشد بلکه در جایی که امکان ادامه زندگی نیست نباید به زور قانون زن و مرد را در کنار هم نگه داشت و نیز ثابت شده است که طبیعت و روانشناسی زن و مرد اقتضا می کند که حق طلاق به طور عادی و طبیعی در اختیار مرد باشد هر چند در مواردی نیز زن می تواند از دادگاه تقاضای طلاق نماید یعنی راه طلاق از ناحیه زن نیز بسته نیست هر چند محدود است.سئوالات اصلی که این مقاله در پی پاسخگویی به آنهاست عبارتند از:۱- چرا با آنکه طلاق، در اسلام بسیار مبغوض است، اما در عین حال حلال است؟ چرا طلاق تحریم نشده است؟۲- چرا حق طلاق در اسلام عمدتاً در اختیار مرد است؟ انحصار حق طلاق به مردان ظلم آشکار به زنان و نشانه سلطه مردان به زنان است، چرا اسلام چنین حکمی را تشریع کرده است؟
دنیای مدرن و طلاق
با آنکه در گذشته زندگی بشر، تلاش های فکری و قانونی برای جلوگیری از طلاق، هرگز به اندازه امروز نبود و مانند امروز درباره علل پیدایش و افزایش و راه های جلوگیری از طلاق به فکر نبودند، اما طلاق در گذشته بسیار کمتر از امروز بود. طبیعی است علت افزایش طلاق در دنیای امروز وضعیت زندگی اجتماعی و روابط و اخلاق انسان مدرن است که علل طلاق و گسست خانواده را فزونی بخشیده است.مجله نیوزویک چاپ آمریکا می نویسد:«سراب طلاق نه تنها تازه پیوندها، بلکه مادران آنها و زن و شوهران دیرینه پیوند را هم به خود می کشد، به طوری که از جنگ دوم به این طرف، سطح طلاق در آمریکا به طور متوسط از سالی ۰۰۰/۴۰۰ طلاق پایین تر نرفته است. سن متوسط دو میلیون زن مطلقه آمریکایی ۴۵ سال است. با وجودی که پس از طلاق، زن آمریکایی خویشتن را آزادتر از آزاد حس می کند ، ولی مطلقه های آمریکایی - چه جوان و چه میان سال - شادکام نیستند و این ناشادی را می توان از میزان روز افزون مراجعات زنان به روانکاو و روانشناس، یا از پناه بردن به الکل و یا افزایش سطح خودکشی دریافت. خلاصه اینکه زن آمریکایی همین که از دادگاه طلاق با پیروزی بیرون می آید، می فهمد که زندگی بعد از طلاق آنچنان که می پنداشته بهشت نیست.» «اکنون نرخ طلاق (شمار زوج های جدا شده در هر ۱۰۰۰ نفر) در ایالات متحده به طور قابل ملاحظه ای بالاترین نرخ در جهان است. این نرخ بین سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰ به بیش از دو برابر رسید. پیش بینی می شود که نیمی از ازدواج هایی که در سال ۱۹۸۶ صورت گرفته، به طلاق بیانجامد، و نزدیک به دو سوم تمام ازدواج های منعقد شده در سال ۱۹۸۸ نیز منجر به جدایی گردد.بین سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۱، تعداد خانواده هایی که سرپرستی آنان را زنان طلاق گرفته بر عهده داشتند، از ۹۵۶۰۰۰ به ۷/۲ میلیون رسید. از سال ۱۹۷۲، هر ساله بیش از یک میلیون کودک درگیر مسئله طلاق شده اند؛ در سال ۱۹۸۴، از هر پنج کودک آمریکایی یک کودک در خانواده تک سرپرست زندگی می کرد، و در سال ۱۹۸۶، ۲۴ درصد تمام کودکان زیر هیجده سال در خانواده های تک سرپرست زندگی می کردند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۶۰، ۹ درصد بود. »«در زمان هایی نه چندان دور، طلاق رویدادی غمبار و یا یک رسوایی تلقّی می شد. افراد اندکی جرأت می کردند از لزوم طلاق آسان سخن بگویند، زیرا با واکنش اکثر مردم مواجه می گردیدند، اما در فاصله سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۸۵، میزان طلاق دو برابر شد، به طوری که تقریبا نیمی از ازدواج ها به دادگاه طلاق ختم می شد. در حدود سال ۱۹۸۵، دیگر کسی طلاق را رسوایی به حساب نمی آورد.حمایت از طلاق از دهه ۱۹۷۰ آغاز شد. امروزه سرزنش زن و مرد به خاطر طلاق، نه تنها از فرهنگ عامه مردم حذف شده، بلکه در کتاب های حقوقی نیز دیگر نشانی از آن وجود ندارد. اگر یکی از طرفین ازدواج مرتکب زنا شده باشد، هیچ مجازاتی در انتظارش نیست. زن و مرد به طور مساوی از حق طلاق، حق مشارکت در استفاده از دارایی ها، حق سرپرستی کودکان و حق دریافت نفقه برخوردار هستند. »«بین سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میزان طلاق در بریتانیا به طور ثابت هر سال ۹ درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد. تا سال ۱۹۷۲، تا اندازه ای در نتیجه قانون سال ۱۹۶۹، که برای بسیاری طلاق را آسان تر کرد که در بند ازدواج های از مدت ها پیش مرده مانده بودند، میزان طلاق مجدداً دو برابر شده بود. »
علل افزایش طلاق در عصر حاضر
دنیای مدرن، انسانی را پرورانده است که اصل در زندگی او لذت و بهره مندی فرد و ارضاء خواسته های شخصی اوست. مجله نیوزویک می نویسد: «علت طلاق در ازدواج های ده یا بیست ساله ناسازگاری نیست، بلکه بی میلی به تحمل ناسازگاری های دیرین و هوس برای درک لذت بیشتر و کامجویی های دیگر است. در عصر قرص های ضد حاملگی و دوران انقلاب جنسی و اعتلای مقام زن، این عقیده در میان بسیاری از زنان قوت گرفته که خوشی و لذت، مقدم بر استواری و نگهداری کانون خانوادگی است. زن آمریکایی امروز، کامجوتر از زن دیروزی بوده و در برابر نارسایی آن کم تحمل تر از مادر بزرگ خویش است» نکته نگران کننده ای که باید به آن توجه داشت این است که اکثر طلاق ها ناشی از درگیری و عدم همفکری زوجین نیست. مطالعات نشان می دهد که تنها حدود یک سوم زوج های طلاق گرفته، گفته اند که آزار، بحث های مکرر و دعواهای جدی، علت طلاق آنان بوده است. این روزها آستانه تحمل افراد، برای مواجهه با ناراحتی ها بسیار پایین تر از گذشته شده و به همین دلیل ازدواج ها به طلاق منجر می گردد.اگر اعتقاد داشته باشیم که طلاق کاری دشوار و نادرست است، زندگی مشترک را به خاطر فرزندان تحمل می کنیم، اما اگر باور کنیم که طلاق آسان و قابل قبول است، رابطه زناشویی را به خاطر خودخواهی خودمان قطع می کنیم.متأسفانه این معضل در کشورهای اسلامی و در ایران نیز به تدریج گسترش یافته و گروهی از زنان و مردان مسلمان امروزی نیز متأثر از دنیای مدرن با ترجیح لذات فردی خویش و کاهش آستانه سازگاری، به آسانی تن به طلاق می دهند. طلاق در شهرهایی که تأثیرپذیری بیشتری از فرهنگ جدید غرب داشته اند، آمار بالاتری دارد.عامل دیگر مهم افزایش طلاق در غرب، بی بند و باری جنسی و فراهم بودن کامجویی های جنسی برای مردان و زنان در سطح وسیع و دامن زدن به بی بند و باری است و این کامجویی های خارج از خانواده، میل به خانواده را کاهش داده و خانواده را در معرض سقوط و فروپاشی قرار داده است.به گفته شهید مطهری پیشقراولان قرن ما، روز به روز عوامل اجتماعی طلاق و انحلال کانون خانوادگی را افزایش می دهند و با یکدیگر در این راه مسابقه می دهند و آنگاه فریاد می کشند که چرا طلاق اینقدر زیاد است؟ این ها از طرفی عوامل طلاق را افزایش می دهند و از طرف دیگر می خواهند با قید و بند کانون جلو آن را بگیرند.
معنای لغوی و اصطلاحی طلاق
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: telâq
طاری: telâq
طامه ای: telâq
طرقی: tölâq
کشه ای: telâq
نطنزی: telâq


پیشنهاد کاربران

در پهلوی " هلش helesh " از نسک " فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
هلیدن = طلاق دادن
هلیده = مطلقه

جفت جدا

حلقه های شکسته
چراغها هنوز سبز نشده اند

طَلاق
این واژه اَرَبیدهء واژهء " تَلاغ " پارسی است.
دَر زَبان ِ آلمانی کارواژه ای است به مینهء جُدا کردن یا جُدا شُدَن : teilen : teil - en
teil = جُدا وَ en = پَس وَند کُننَدِگی مانند ِ : اَن دَر پارسی
اَلاوه بَر این ما می گوییم : نان را تِلیت یا تیلیت کردن در آبگوشت یا آبدوغ یا آبکَشک ، یَنی نان را تِکه و ریز و خُرد کردن یا تکه ها را از نان ِ یک پارچه جُدا کردن.
به گُمان تَلاغ : تَل - آغ = جُدا یی مینه می دَهَد.
- آغ پَسوَند ِ نام ساز اَست که می تَوانَد گویِش ِ دیگَری اَز - آک باشَد ، ماننَد : خوراک ، پوشاک. .
می تَوان اَز سِتاک ِ : تَل یا تِل کارواژه ساخت :
تَلیدن ، تَلاندَن یا تِلیدَن ، تِلاندَن

طلاق:
جدا شده رهانیده
جفتی که از هم جدا شده اند

از هم جدا شدن

جدایی، جدا شدن
دوست نداشتن یکدیگر

متارکه . . . . . .

طَلاق
اَفزون تَلِش ، تِلِش ، تیلِش ( تیلیدَن ) :
گُ بَندِش ، وی بَندِش ، گُ وَندِش ، وی وَندِش هَم پیش نَهاد می شَوَد :
پیشوَندِ گُ - دَر واژه هایی هَمچون : گُسَستَن ، گُداختَن . . . وَ یا چِهرِ کُهَنِ آن وی - هَمچون : ویراستَن به مینه یِ جُدا ست که خودِ جُدا هَم گُدا ( گُ دا ) لَبیده ( تَلَفُظ ) می شُده اَست .
وَند یا بَند هَم رَپت یا گِرِه ( عَقد ) مِینِ یا بِینِ دو نَپَرد ( نَفَر ) اَست که با گُ - یا وی اَز هَم پاریده یا پارِسته یا پاره می شَوَد.


کلمات دیگر: