کلمه جو
صفحه اصلی

زناشویی


مترادف زناشویی : ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت

متضاد زناشویی : طلاق

فارسی به انگلیسی

conjugal, espousal, marriage, match, nuptials, union, wedlock, matrimony

matrimony, marriage


conjugal, espousal, marriage, match , nuptials, union, wedlock


فارسی به عربی

زواج

مترادف و متضاد

marriage (اسم)
اتحاد، پیمان ازدواج، جشن عروسی، عروسی، ازدواج، نکاح، زناشویی، یگانگی

matrimony (اسم)
عروسی، ازدواج، نکاح، زناشویی

wedlock (اسم)
عروسی، زوجه، زناشویی، زفاف

ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق


فرهنگ فارسی

زناشوهری، زن وشوهری، زن گرفتن مرد، شوهرکردن
همسر گرفتن ازدواج .

فرهنگ معین

(زَ ) (حامص . ) ازدواج ، برقراری رابطة زن و شوهری .

لغت نامه دهخدا

زناشوئی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) مباشرت. انعقاد نکاح. محبت و آمیزش و وصال. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). ازدواج. نکاح. ( ناظم الاطباء ). همسر گرفتن. ازدواج. ( فرهنگ فارسی معین ). ازدواج. نکاح. علقه و رابطه زوجیت. مزاوجت. تزویج. زواج. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زناشوهری :
این زال شوی کش چو تو بس دیده ست
از وی بشوی دست زناشوئی.
ناصرخسرو ( یادداشت ایضاً ).
بلی در زناشوئی سنگ و آهن
به جز نار بنت الزنائی نیابی.
خاقانی.
صبوحی زناشوئی جام و می را
صراحی خطیبی خوش الحان نماید.
خاقانی.
نثار اشک من هر شب شکرریزیست پنهانی
که همت را زناشوئی است با زانو و پیشانی.
خاقانی.
عروسانی زناشوئی ندیده
بکاوین از جهان خود را خریده.
نظامی.
فرستاد از سرای خویش خواندش
به آیین زناشوئی نشاندش.
نظامی.
تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشوئی بهست از عشقبازی.
نظامی.
کرد بر سنت زناشوئی
هرچه باید ز شرط نیکوئی.
نظامی.
رجوع به زناشوهری شود.
- در زناشوئی شدن ؛ نکاح و ازدواج کردن.
- || کنایه از بهم برخوردن و اتصال یافتن. ملازم یکدیگر شدن :
در زناشوئی شده سنگ و قدمشان لاجرم
سنگ را از خون بکری رنگ مرجان دیده اند.
خاقانی.
- زناشوئی دادن ؛ به عقد و ازدواج رساندن زن و مرد را.
- || کنایه از نزدیکی و پیوستگی دادن دو چیز را :
خون بکری کجاست گر دادی
گریه و دیده را زناشوئی.
خاقانی.
- زناشوئی کردن ؛ نکاح کردن. عروسی نمودن. ( ناظم الاطباء ) :
او رومی و با هندو چون کرد زناشوئی
رومی سزد از هندو دیدار همی پوشد.
خاقانی.
- عقد زناشوئی بستن ؛ عقد ازدواج بستن. عقد نکاح بستن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

ازدواج، زناشوهری، زن و شوهری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نظر به جایگاه والای انسان در صحنه آفرینش، شریعت مقدّس اسلام، برای تکوین و مراحل رشد آدمی، اهتمام ویژه ورزیده تا این موجود برگزیده، به شکلی نیکو و سالم به حیات خویش ادامه دهد. بدین منظور برای زناشویی، آداب خاصّی را پیشنهاد کرده که جملگی حکمت آمیز، سودمند و هماهنگ با عقل و فطرت است. آوردن همه دستورهای اسلام در این مورد، فراتر از گنجایش یک درس است؛ پس مهم ترین آن ها را بیان می کنیم.
بر زن واجب است در برابر هرگونه کامجویی شوهر، تسلیم باشد، مگر این که عذر شرعی یا عقلی داشته باشد.
← عذر شرعی در زناشویی
بر مرد واجب است دست کم، هر چهار ماه یک بار با همسر خود، آمیزش کند.
وجوب مهریه در زناشویی
با اوّلین عمل زناشویی، پرداخت همه مهریه بر مرد واجب می شود.
تحقق عمل زناشویی
...

جدول کلمات

مزاوجت

پیشنهاد کاربران

تزویج

زناشوئی یعنی ارتباط بین دو زوج ازدواج کرده

زنا شویی از دو کلمه زنا شویی حصال شده است. با ازدواج دو فرد از عمل زنا جلوگیری می شود که به ان زناشویی گویند.

زنا شویی : زن و شوهری ، شو یعنی شوهر

همسرداری

تاهل

زناشویی یعنی زن و شوهری، همسری، برابری، یگانگی.
یعنی یک زن و مرد که در کنار هم زندگی می کنند و باهم یگانگی را تجربه می کنند. البته یگانگی با مصرف و کنترل یکدیگر متفاوت است. در زناشویی دو طرف زندگی خود را با دیگری به اشتراک می گذارند اما هر یک از آن ها فردیت خود را حفظ می کنند.

زناشویی یعنی شستن زن توسط مرد در واقع به طالب بودن یا فاعل بودن مرد و مطلوب بودن و یا منفعل بودن زن اشاره دارد. در مبانی دینی بیشتر بکار برده شده تا علم

زِناشویی معنای درست این کلمه است
مثل پول شویی
زناشویی بعنای ارتباط جنسیِ سالم میباشد.


کلمات دیگر: