مترادف جوانی : برنایی، شباب
متضاد جوانی : پیری، کهولت
youth
youth, youthful, youthfulness
برنایی، شباب ≠ پیری، کهولت
جوانی . [ ] (اِخ ) حسن بن محمد، مکنی به ابوالبرکات . از اکابر علمای قرن ششم هجری که بسال 558 هَ. ق . وفات یافت . کتاب الجوهرالمکنون فی القبایل و البطون از اوست . (کشف الظنون ) (ریحانة الادب ج 1 ص 284).
جوانی . [ ج َ ] (ع اِ) جوانب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَوان شود.
جوانی . [ ج َوْ وا نی ی ] (ع اِ)درون خانه و صحن آن . (منتهی الارب ). درون و داخل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این منسوب است به جوّ،نسبتی شاذ و نادر مقابل بَرّانی . (اقرب الموارد). ودر حدیث سلمان است : ان لکل امرء جوانیاً و بَرّانیّاً؛ ای ظاهراً و باطناً و سراً و علانیةً. (منتهی الارب ). ان لکل امرء جوانیاً و بَرّانیّاً فمن اصلح جوانیه اصلح اﷲ برانیه . (ذیل اقرب الموارد).
جوانی . [ ج ِ ] (اِ) تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند و آنرا نانخواه و زنیان هم گویند. (برهان ) (آنندراج ).
جوانی . [ ] (اِخ ) محمدبن اسعدبن علی ، مکنی به ابوعلی . از اکابر علمای قرن ششم هجری بود. او راست : 1 - طبقات الطالبیین . 2- طبقات النسابین . وی بسال 588 هَ . ق . وفات یافت . (مشیخه ٔ آقا شیخ آقابزرگ ) (ریحانة الادب ج 1 ص 284).
منوچهری .
خاقانی .
فردوسی .
فردوسی .
ولیدی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
فردوسی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
۱. [مقابلِ پیری] جوان بودن.
۲. (اسم) (جامعهشناسی) فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی.
۳. [مجاز] کمتجربگی.
نانخواه۲#NAME?