مترادف پیری : سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم
متضاد پیری : شباب
old age
age, hoariness, old age, oldness, second childhood, senescence
سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم ≠ شباب
پیری . (اِخ ) رابرت . مکتشف آمریکائی در نواحی شمالی . وی بقطب شمال بسال 1909 م . کاملاً نزدیک شد. مولد در کرسون سپرینگ بسال 1856 و وفات 1920.
پیری . (اِخ ) دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 30هزارگزی شمال نورآباد و 20هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . دامنه ، سردسیر، مالاریائی . دارای 60 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی سیاه چادربافی .ساکنین از طایفه ٔ ای تیوند هستند. عده ای دارای ساختمان و عده ای در سیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام به قشلاق میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
پیری . (اِخ ) نام خواجه سرائی حاکم دارالملک دارابجرد فارس بعهد اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی . اردشیر بابکان در آغاز کار دستیار و پس از مرگ وی جانشین او بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 223).
ابوشکور.
ابوشکور.
کسایی .
کسایی .
کسائی .
فرالاوی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
عسجدی .
لبیبی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
سنائی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
تکرار ترجیع بند مرثیه به وسیله ی افراد سینه زن
پدری – ارثیه ی پدری – هرچیز خوب یا بد که از پدر به فرزندان ...