کلمه جو
صفحه اصلی

تکلیف


مترادف تکلیف : رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تأکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن

برابر پارسی : خویشتن کاری، بگردن نهادن، کار

فارسی به انگلیسی

duty, school exercise, suggestion, imposition


assignment, stint, task


assignment, task, stint, duty, school exercise, suggestion, imposition

فارسی به عربی

فرض , مهمة , واجب

مترادف و متضاد

اسم


رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه


مشق


بلوغ


سخت، شاق، زحمت فوق‌العاده


اصرار، تاکید


مصادره


به‌رنج افکندن


به گردن‌گذاشتن


به سن بلوغ رسیدن


task (اسم)
کار، تمرین، وظیفه، تکلیف، امر مهم

imposition (اسم)
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج

mission (اسم)
ماموریت، تکلیف، هیئت اعزامی یا تبلیغی

duty (اسم)
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی

obligation (اسم)
وظیفه، فرض، تعهد، عهده، ذمه، تکلیف، التزام، تکفل معاش

۱. رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه
۲. مشق
۳. بلوغ
۴. سخت، شاق، زحمت فوقالعاده
۵. اصرار، تاکید
۶. مصادره
۷. بهرنج افکندن
۸. به گردنگذاشتن
۹. به سن بلوغ رسیدن


فرهنگ فارسی

کاری دشواربعهده کسی گذاشتن، فرمان بکاری سخت، وپرمشقت دادن، امری بعهده شخصی انداختن برای امری
۱ - ( مصدر ) برنج افکندن.۲ - بار کردن بگردن گذاشتن کاری سخت و شاق را بعهد. کسی گذاشتن . ۳ - رسیدن بسن بلوغ و رشد ( پسر و دختر ) . ۴ -( اسم ) وظیفه ای که باید انجام شود( مانند مشق خط و حل مسایل شاگردان ) . ۵ - اوامر و نواهی خداوند بر بندگان . ۶ - مالیات غیر مستمر یا فوق العاده ۷ - مصادره . جمع : تکلیفات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به رنج افکندن . ۲ - بار کردن . ۳ - (اِ. ) وظیفه ای که باید انجام داد.

لغت نامه دهخدا

تکلیف. [ ت َ ] ( ع مص ) چیزی از کسی درخواستن که در آن رنج بود. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). چیزی از کسی خواستن که او را از آن رنج رسد. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زیاده از اندازه طاقت کار فرمودن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). کسی را در رنج انداختن. ( غیاث اللغات ). ارتکاب هر کاری که فوق طاقت باشد. ( ناظم الاطباء ). الزام الکلفة علی المخاطب. ( تعریفات جرجانی ). فزون از توان کار فرمودن کسی را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
مرا چون خرد بند تکلیف سازد
ز بند خرد در هوا می گریزم.
خاقانی.
اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی رود بشکند و باطل گردد. ( سندبادنامه ص 46 ). دست از ارهاق و تکلیف او بداشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360 ). || ( اِ ) امر و نهی خدای مر بنده را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حق و فرض و کاری که باید بجای آورده شود و واجب بود. ج ، تکالیف. ( ناظم الاطباء ) :
زانکه محسوس است ما را اختیار
خوب می آید بر او تکلیف کار.
مولوی.
|| زحمت و سختی و دشواری و تصدیع و رنج و عذاب و اذیت و ستم و کار پرمشقت. ( ناظم الاطباء ). || فارسیان بمعنی مطلق کار فرمودن با لفظ کردن ، استعمال نمایند پس تکلیفات شرعیه بنا بر مشهور از این قسم باشد. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). وظیفه. دستور. فرمان :
تکلیف تو به هر که در ایام گل کند
خونش بخاک ریز که از اهل بدعت است.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن.
۲. (اسم ) وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد.

دانشنامه آزاد فارسی

تَکْلیف
(در لغت به معنای گماردن به کار سخت، الزام) اصطلاحی در فقه، الزام خداوند است به فعل یا ترک به نحو وجوب، حرمت، استحباب یا کراهت. منشاء تکلیف، علم خداوند است به وجود مصلحت انجام یا ترک فعلی از سوی آدمی، سپس بعث و زجر می کند؛ یعنی به فعل، امر و از ترک فعل، نهی می کند. در این مرحله، تکلیف، به فعلیت می رسد، لیکن هنوز منجز نیست. تکلیف وقتی منجز می شود که مکلف به آن علم پیدا کند. فقیهان بر این اساس معتقدند که نسبت به همۀ افعال آدمیان، تکلیف الهی وجود دارد. برخی از آنان بر آن اند که کافران نیز مکلف هستند؛ با این حال همۀ فقیهان عقیده دارند که اگر کافری مسلمان شود، لازم نیست تکالیف شرعی انجام نداده زمان کفر را قضا کند. اضطرار و اکراه موجب سقوط تکلیف است. بلوغ، عقل و قدرت از شرایط عامه تکلیف است. از نظر فقیهان، کسانی که به تکالیف الهی عمل نکنند، مستحق عقوبت او خواهند بود و در خطاب تکلیف الهی، همه انسان ها، از ازل تا ابد، مشترک اند و هیچ کس از خطاب تکلیف او بیرون نیست. تکلیف در کلام عبارت است از امر و نهی خداوند به بندگان و مسئولیت بنده و درمعنای عام، ملزم کردن مکلّف به انجام دادن کاری دشوار. تکلیف، بر سبیل استعلا صورت می گیرد، یعنی تکلیف کننده پایگاهی برتر و بالاتر از مکلَّف دارد، پیش تر باید به مکلَّف اعلام شود، چرا که مکلَّف بی خبر از تکلیف، اصلاً مکلَّف به شمار نمی آید، باید حق تقدّم در آن رعایت شود، یعنی ارادۀ تکلیف کننده ای تکلیف محسوب می شود که تکلیف کننده ای برتر در همان زمینه تکلیف نکرده باشد، و بالاخره به حدّ اِلجاء و اجبار نرسد، چراکه اگر مکلَّف مجبور شود، مسئول نخواهد بود.

فرهنگ فارسی ساره

کار


دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تکلیف، اصطلاحی فقهی و کلامی و به معنای وظیفه ای است که از ناحیه دین بر گردن بندگان نهاده می شود که به واسطه آن انجام دادن یا ترک کاری بر فرد واجب می شود. در علوم اسلامی به تکلیف از دو منظر توجه شده است: نخست از منظر فقهی، و به تبع آن اصولی؛ دوم از منظر کلامی. در فقه و اصول ماهیت تکلیف و شرایط آن با توجه به وجه عملی موضوع بررسی می شود. در مقابل، در کلام به موضوعات مذکور به صورت نظری و انتزاعی توجه می گردد. در بخش کلام از موضوعاتی چون غرض از تکلیف و راه شناخت تکلیف و اولین تکلیف آدمی بحث می شود.
علاوه بر این دو حوزه، گاه بعضی فلاسفه مسلمان در مباحث مربوط به الهیات و نیز بعضی عارفان، از جهت رابطه تکلیف با معرفت، به مسئلۀ تکلیف توجه کرده و در بارۀ آن نظر داده اند.
واژة تکلیف در قرآن به کار نرفته، اما از مشتقات این مصدر هفت بار در قرآن استفاده شده که شش بار آن (یعنی بجز نساء: ۸۴) ناظر به معنایی واحد است. این معنای واحد که در عبارات متعددی بیان شده، از قبیل «...لاتُکَلَّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها...»، «لا یکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها...»، «لانُکَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها...» و «...لایکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ مااتها...» ناظر به این امر است که خداوند آدمی را به انجام دادن آنچه در توانش نیست، مکلف نمی سازد.

پیشنهاد کاربران

واجب

کاردوش

کاریا ( در یکی از آرش های آن )

در پاسخ به روشنک باید بگم
به ریسکش نمیرزد
شما یک درصد بگیرید که پروردگار از خداوند چنین چشمداشت دارد. انجامش میدهیم.


روشنک باطل میگه

تکلیف معین کردن

religious obligation

تکالیف

پاره کردن بچه ها

یعنی عذابی برای شکنجه بچه ها
در قدیم برای شکنجه دادن بچه ها از روش خیلی معروف تکلیف استفاده میشده

کارپند، کارموزه، کارنوشت

انسان با میل و آرزو و اراده و خواست و اختیار خود خلق نگردیده است بلکه با خواست و اراده و امر خداوند. لذا انسان در مقابل خالق هیچگونه تکلیفی ندارد بلکه خالق در مقابل مخلوق مکلف و موظف است. موجودی که یکطرفه در پهنه عدم فیض وجود می نماید، باید اول ببیند که آیا آن موجودی که قرار است به وجود بیایید، اصلا دوست دارد که به وجود بیاید. نتیجه اینکه توقع و انتظار طاعت و بندگی از مخلوق انسانی از طرف بخشاینده مهربان یک در خواست بی جا بوده و مطمئنا چنین درخواست بی جایی از طرف خداوند متعال نبوده بلکه ریشه در فهم و عقل خود انسان دارد.

تکلیف اگر از ناحیه کسی که احتیاجی به ما ندارد صادر شود یعنی خدای مهربان فقط به منزله خیر خواهی میتواندباشد نه چیز دیگر و این به نفع تکلیف شونده است پس کسی که به چنین تکلیفی عمل نکند بیشتر به خود ظلم کرده است.


کلمات دیگر: