کلمه جو
صفحه اصلی

امکان


مترادف امکان : توانایی، قدرت، وسع، فرصت، مجال، احتمال

برابر پارسی : توانایی، دست یافتن، شایش، شدنی | ( اِمکان ) شاید بودن

فارسی به انگلیسی

choice, eventuality, fear, feasibility, option, possibility, potency, potential, potentiality, practicability, room

جمع : امکانات


possibility


فارسی به عربی

احتمال , امکانیة , عملیة , ممکن , وسیلة

مترادف و متضاد

possibility (اسم)
شق، احتمال، امکان، چیز ممکن

facility (اسم)
تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل

eventuality (اسم)
احتمال، امکان

possible (اسم)
امکان

feasibility (اسم)
امکان، شدنی بودن

توانایی، قدرت، وسع


فرصت، مجال


احتمال


۱. توانایی، قدرت، وسع
۲. فرصت، مجال
۳. احتمال


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) قادر گردانیدن بر کاری . ۲ - پا بر جا کردن . ۳ - دست یافتن . ۴ - ( مصدر ) آسان بودن میسر بودن . ۵ - ( اسم ) احتمال . ۶ - توانایی قدرت . ۷ - امری که وجود یا عدم آن (هردو ) ضروری نباشد آنچه که بود و نبودش مساوی باشد مانند :انسان و حیوان و نبات و جماد مقابل وجوب و امتناع جمع : امکانات .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) توانا گردانیدن بر امری . ۲ - پا برجا کردن . ۳ - دست یافتن . ۴ - (مص ل . ) ممکن بودن . ۵ - (اِمص . ) احتمال . ۶ - توانایی .

لغت نامه دهخدا

امکان. [ اِ ] ( ع مص ) بیضه دادن و زیر بال گرفتن ملخ و سوسمار بیضه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تخم گذاشتن یا گرد کردن ملخ و سوسمار و مانند آنها تخم را در جوف خود. ( از اقرب الموارد ). || قادر گردانیدن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قادر گردانیدن بر کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). قدرت دادن. ( غیاث اللغات ). گویند: امکنه من شی ٔ. || پابرجا کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جای دادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || دست دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( از شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ). ممکن گشتن.
- در امکان آمدن ؛ ممکن بودن. میسر بودن : در امکان نیاید که دو تن با یکدیگر دوستی دارند. چندان تیقظ نگاه توان داشت که سهوی نرود. ( کلیله و دمنه ). اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. ( کلیله و دمنه ). اما اگر کسی را بر آن اطلاع افتد برادری ما چنان باطل گردد که تلافی آن بمال و متاع در امکان نیاید. ( کلیله و دمنه ).
- در امکان بودن ؛ ممکن بودن. امکان داشتن :
و ما ابرّءُ نفسی ولا ازکیها
که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است.
سعدی.
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست.
( بوستان ).
و اینکه گویند: ما امکنه عندالامیر، شاذ است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || رویانیدن جایگاه گیاه مکنان را. ( از اقرب الموارد ). || آسان بودن. میسر بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). تیسر : هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسیدبی شبهت در افواه افتد و بیش امکان کتمان آن صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ). || ( اِمص ) احتمال. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || توانایی و قدرت. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). طاقت و قدرت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
بیمکان لاجرم در دین و دنیا
مکانت یافتستم پیش از امکان.
ناصرخسرو.
محمدت خر که روز اقبال است
مکرمت کن که روز امکان است.
مسعودسعد.
حرّی که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه و امکانم.
مسعودسعد.
آنقدر که در امکان گنجید از کارهای آخرت راست کردم. ( کلیله و دمنه ).

امکان . [ اِ ] (ع مص ) بیضه دادن و زیر بال گرفتن ملخ و سوسمار بیضه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تخم گذاشتن یا گرد کردن ملخ و سوسمار و مانند آنها تخم را در جوف خود. (از اقرب الموارد). || قادر گردانیدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قادر گردانیدن بر کاری . (فرهنگ فارسی معین ). قدرت دادن . (غیاث اللغات ). گویند: امکنه من شی ٔ. || پابرجا کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جای دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) . || دست دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (از شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). ممکن گشتن .
- در امکان آمدن ؛ ممکن بودن . میسر بودن : در امکان نیاید که دو تن با یکدیگر دوستی دارند. چندان تیقظ نگاه توان داشت که سهوی نرود. (کلیله و دمنه ). اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ). اما اگر کسی را بر آن اطلاع افتد برادری ما چنان باطل گردد که تلافی آن بمال و متاع در امکان نیاید. (کلیله و دمنه ).
- در امکان بودن ؛ ممکن بودن . امکان داشتن :
و ما ابرّءُ نفسی ولا ازکیها
که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است .

سعدی .


نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست .

(بوستان ).


و اینکه گویند: ما امکنه عندالامیر، شاذ است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || رویانیدن جایگاه گیاه مکنان را. (از اقرب الموارد). || آسان بودن . میسر بودن . (فرهنگ فارسی معین ). تیسر : هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسیدبی شبهت در افواه افتد و بیش امکان کتمان آن صورت نبندد. (کلیله و دمنه ). || (اِمص ) احتمال . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || توانایی و قدرت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). طاقت و قدرت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
بیمکان لاجرم در دین و دنیا
مکانت یافتستم پیش از امکان .

ناصرخسرو.


محمدت خر که روز اقبال است
مکرمت کن که روز امکان است .

مسعودسعد.


حرّی که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه و امکانم .

مسعودسعد.


آنقدر که در امکان گنجید از کارهای آخرت راست کردم . (کلیله و دمنه ).
به خدایی که اسد را ز فلک
بگذرانید ز امکان اسد.

خاقانی .


|| ماسوی اﷲ. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جهان آفریده شده که وجود یا عدم آن ضروری نبوده .
- عالم امکان ؛ عالمی که وجود یاعدم امور در آن مساوی است . عالم مخلوق :
تار و پود عالم امکان بهم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد.

صائب تبریزی .


|| (اصطلاح فلسفه ) امری که وجود یا عدم آن ضروری نباشد . آنچه که بود و نبودش مساوی باشد، مانند انسان و حیوان و نبات و جماد، مقابل وجوب ، امتناع . (از فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ امکان از نظر مفهوم عامی آن مقابل امتناع است و عبارت از سلب ضرورت از جانب مخالف و یا از طرف عدم ، و یا سلب امتناع ذاتی است از جانب موافق ،چنانکه گویند: فلان امر ممکن است یعنی ممتنع الوجود نیست و عدم برای آن ضروری نیست و معنای خاص آن که امکان خاص
باشد عبارت از سلب ضرورت هم از جانب موافق و هم از جانب مخالف است و بعبارت دیگر سلب ضرورت ازطرف وجود و عدم است معنی آنکه گویند فلان امر ممکن است این است که وجود و عدم هیچ کدام برای آن ضروری نیست و موصوف بلا اقتضایی محض است یعنی نه مقتضی وجود است و نه مقتضی عدم . اهل معقول از امکان همین معنی رامیخواهند و از همین جهت است که امکان خاص گویند و یا از جهت آنکه اخص از اول است و در تهافت التهافت (ص 108) است که : «الفلاسفة لایرون امکان وجود الشی ٔ و عدمه علی السواء فی وقت واحد بل زمان امکان الوجود و غیر زمان عدمه ». (از فرهنگ علوم عقلی ، سجادی ص 89). و رجوع به همین کتاب و کشاف اصطلاحات الفنون و نفایس الفنون شود.
ترکیب ها:
- امکان اخس . امکان اخص . امکان استعدادی . امکان استقبالی .امکان اشرف . امکان خاص . امکان ذاتی . امکان عام . امکان وقوعی . رجوع به هریک از کلمات در ردیف خود شود.

فرهنگ عمید

۱. ممکن بودن، میسر بودن.
۲. قدرت، توانایی: کنونت که امکان گفتار هست / بگوی ای برادر به لطف و خوشی (سعدی: ۵۳ ).
۳. [قدیمی] فرصت.
۴. (فلسفه ) [مقابلِ وجوب] چیزی که وجود یا عدم آن ضروری نباشد یعنی بود و نبودش یکسان باشد، مانند انسان، حیوان، نبات، و جماد.

دانشنامه آزاد فارسی

اِمْکان
در اصطلاح فلسفه و منطق، امری که وجود و عدم آن مساوی باشد. امکان مقابل امتناع و ضرورت است. وضع این اصطلاح به هنگام حمل وجود بر یک ماهیت است، یعنی هرگاه در قضیه ای، مانند «انسان موجود است»، نسبت دادن محمول (موجود) به موضوع (انسان) امکان پذیر باشد، موضوع ممکن الوجود است، و مادّۀ قضیه امکانی است، و اگر انتساب امکان پذیر نباشد، موضوع ممتنع الوجود و مادّۀ قضیه امتناعی است. در انتساب محمولِ وجود به موضوع، حالات زیر قابل شناسایی است: ۱. اگر موضوع ممتنع الوجود نباشد، به «امکان عام» موجود است؛ ۲. اگر موضوع به خودی خود، یعنی بدون لحاظ موجود و معدوم بودن، مورد ملاحظه قرار گیرد، ولی بتواند وجود داشته باشد، موضوع به «امکان خاص» موجود است؛ ۳. هرگاه از موضوع سلب ضرورت ذاتی و وصفی، چه از طرف ایجاب و چه سلب، صورت گیرد، در آن «امکان اخص» حکم فرماست، همچون «انسان ممکن است نویسنده باشد»؛ ۴. اگر وجود محمول بالفعل برای موضوع متحقق نباشد، ولی بالقوه در آن قابل اعتبار باشد، موضوع «امکان استعدادی/امکان وقوعی» دارد؛ ۵. هرگاه در موضوع حتی ضرورت به شرط محمول درنظر گرفته نشود، موضوع در گذشته و حال موجود نخواهد بود، ولی ممکن است در آینده موجود باشد، از این رو در موضوع «امکان استقبالی» قابل اعتبار است. جامع تمام مفاهیم فوق، درواقع همان «امکان ذاتی»، یعنی تساوی ذاتی موضوع به وجود و عدم است که به اعتبار یکی از ضرورت ها متصف به یکی از اصطلاحات می گردد. ملاصدرا براساس نظام علّی و معلولی در تمام اشیای موجود، اصطلاح «امکان فقری» یا صرف الربط بودن را وضع نمود که این اصطلاح برگرفته از آموزۀ عرفانی تجلی به زبان فلسفی است.

فرهنگ فارسی ساره

توانایی، شایش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امکان ، در یکی از کاربردهایش از مواد ثلاث، قسیم وجوب و امتناع ذاتی و به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت من حیث هی می باشد.
امکان، واژه ای عربی، مصدر باب افعال و از ماده «م، ک، ن» بوده و در لغت به دو معنای توانا ساختن کسی بر چیزی و توانا بودن بر امری است.

معنای اصطلاحی امکان
این کلمه در اصطلاح به هفت معنا، امکان عام، خاص، اخص، استقبالی، وقوعی، استعدادی و فقری به کار می رود.
امکان عام سلب ضرورت از عدم چیزی در قضیه موجبه (یا از وجود آن) در قضیه سالبه است. و به بیان کوتاه، سلب ضرورت از طرف مخالف حکم است ولازمه آن، سلب امتناع از جانب موافق و به عبارت دیگر، سلب امتناع از ذات موضوع در هلیه بسیطه موجبه یا سلب امتناع از نسبت حکمیه در هلیه مرکبه موجبه مثلاً است. گاهی امکان عام، به لازم معنایش (سلب امتناع از جانب موافق) نیز تفسیر می شود. بنابراین ممکن الوجود چیزی است که وجودش ممتنع نباشد، و ممکن العدم چیزی است که وجودش واجب نباشد.
امکان عام صرفاً جهت قضیه است، نه ماده آن و قضیه موجّهه به آن را در منطق، ممکنه عامه می نامند.
اگر جهت قضیه موجبه ای، امکان عام باشد، ماده آن وجوب همچون «الکاتب متحرک الأصابع بالامکان» یا امکان خاص، مانند «الإنسان متحرک الأصابع بالامکان» است، و اگر جهت قضیه سالبه ای، امکان عام باشد، ماده آن امتناع (ضرورت عدم) همچون «لیس الکاتب بساکن الاصابع بالامکان» یا امکان خاص، مانند «لیس الإنسان بساکن الأصابع بالامکان» است
این امکان را به لحاظ استعمال عرفی و عامیانه آن «امکان عامی» و به دلیل شمول بر دو ماده وجوب و امکان خاص در قضایای موجبه و امتناع و امکان خاص در قضایای سالبه، «امکان عام»می نامند

امکان به معنای خاص
سپس حکما لفظ امکان را از معنای عرفی و عامیانه آن به امکان خاص نقل کرده اند امکان خاص از مواد ثلاث و قسیم وجوب و امتناع ذاتی است و به معنای سلب ضرورت وجود و عدم یا عدم ضرورت وجود و عدم برای ماهیت من حیث هی (ک همین مقاله) و به دیگر بیان سلب ضرورت طرف موافق و مخالف یا سلب ضرورت ذاتیه از جانب ایجاب و سلب است و لازمه آن، تساوی ماهیت من حیث هی با وجود و عدم است این امکان چون اصطلاح گروهی خاص ـ فلاسفه مثلاًـ است، «امکان خاصی» و به دلیل این که از جهت مورد از امکان عام، اخص است، «امکان خاص» نامیده می شود به امکان خاص، امکان ذاتی
و امکان ماهوی نیز گفته می شود و قضیه موجهه به آن را در منطق «ممکنه عامه»می نامند.

امکان اخص
...

پیشنهاد کاربران

جناب کزازی این واژگان را آورده:
امکان: توانایی، شایش،
امکان پذیر: شدنی،
امکان دارد: شایسته است، شاید، جادارد
واژه ( توان ) هم در بسیاری گزاره ها سودمند است.
باسپاس


توانایی

این واژه تازى ( اربى ) است و میتوان بجاى آن از این جایگزین هاى پارسى بهره جست شایش Shayesh ( پهلوى: شاییشْنْ : احتمال ، امکان ، شایدى بودن ) ، شایستار Shayestar ( پهلوى: احتمال ، امکان ، قابلیت ) ، بَویدیهْ Bavidih ( پهلوى: احتمال ، امکان ) ، شایِتیهْ Shayetih
( احتمال ، امکان ) ، پیواب Pivab - غنیاتQaniat - لگینLegin - شیمانهShimaneh - لوانیگLevanig ( کردى: احتمال، امکان )

یارای

بخت، شایستگی


این واژه مثل هفتاد درصد واژه گان دیگر عربی ایرانی است:
امکان سنجی=feasibility=آیان سنجی

واژه عربی امکان دو معنا دارد که یکی آماده فراهم مهیا و دیگری شایددار مگر دار اگرمند است. امکان اولی از روی واژه مگان به معنای فراهمیدگان مهیاشدگان و امکان دومی باب افعال از واژه پهلویک ممکن=میمکینت است.

دورنما، چشم انداز

دو آمیخته واژه ی �دورنما� و �چشم انداز� را می توان در بسیاری باره ها بجای واژه ی از ریشه عربی �امکان� نشاند و بکار برد؛ نمونه ها:
. . . چنین دورنمایی ( امکانی ) از هستی برخوردار است.
با روند کنونی، این چشم انداز ( امکان ) که به میهن مان دست درازی شود، نیرومندتر می شود.


یارایی


کلمات دیگر: