کلمه جو
صفحه اصلی

اضطرار


مترادف اضطرار : اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی

برابر پارسی : ناچار شدن، درماندگی، ناگزیرشدن

فارسی به انگلیسی

urgency, distress, constraint, helplessness, emergency

distress, constraint, helplessness, emergency


urgency


فارسی به عربی

اجبار , الزام , ضرورة

عربی به فارسی

فوريت , ضرورت , نيازشديد


مترادف و متضاد

اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی


constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

coercion (اسم)
اجبار، تهدید و اجبار، اضطرار

compulsion (اسم)
اجبار، اضطرار

exigency (اسم)
اضطرار، ضرورت، ایجاب

فرهنگ فارسی

وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن با خطر جدی روبه‌روست و نیاز به‌کمک آنی دارد متـ . وضعیت اضطراری 2


بیچاره وحاجتمند کردن کسی را ، بیچاره شدن، ناچارشدن، درمانده شدن ، بیچارگی، درماندگی
۱ -( مصدر ) بیچاره شدن . ۲ - ( اسم ) بیچارگی ناچاری درماندگی ۳ - ( مصدر ) بیچاره کردن .

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بیچاره شدن . ۲ - (اِمص . )درماندگی .۳ - (مص م . ) بیچاره کردن .

لغت نامه دهخدا

اضطرار. [ اِ طِ ] ( ع مص ) بیچاره و حاجتمند کردن کسی را،یقال : اضطره الیه فاضطر الیه ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اضطرار کسی را به کسی ؛ نیازمند کردن و مُلْجاء کردن وی را، پس مضطر شدن و نیازمند شدن او، فاضطر ( بصیغه مجهول )؛ ای اُلجی ٔ. ( از اقرب الموارد ). بیچاره گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بیچاره کردن. ( ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14 ). بیچارگی کردن. ( از صراح ) ( غیاث ) ( آنندراج ). الجاء. ناچاری. درماندگی. درماندن. اندرماندن. اندرماندگی. لاعلاجی. محتاج کردن. بیچاره شدن. ناگزیری. || احتیاج به چیزی و نیاز. ( آنندراج ). احتیاج. ( ناظم الاطباء ). || بی اختیاری. ( آنندراج ) ( غیاث ). اجبار. ( ناظم الاطباء ). جبر، مقابل اختیار :
آورد به اضطرارم اول بوجود
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود.
خیام.
هرچه نفست خواست داری اختیار
هرچه عقلت خواست آری اضطرار.
مولوی.
زاریت باشد دلیل اضطرار
خجلتت باشد دلیل اختیار.
مولوی.
به اختیار شکیبایی از تو نتوان کرد
به اضطرار توان بود اگر شکیبایی.
سعدی ( طیبات ).
|| ظلم و زبردستی. || ممانعت. || تنگدستی و درماندگی. ( ناظم الاطباء ).
- از سر اضطرار ؛ به اجبار و از درماندگی و ناچاری و ناگزیری : شاه شار از سر اضطرار و خوف وخامت عاقبت و تبعه مخالفت دارا را با پیش سلطان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 381 ). خلف دیگرباره از سر اضطرار روی با حضرت منصور نهاد و بدو پناهید. ( همان کتاب ص 35 ). او از سر اضطرار و بن دندان خدمت منتصر را کمر بست. ( همان کتاب ص 189 ).
- به اضطرار رسیدن ؛ ناچار شدن. ناگزیر شدن. مجبور شدن : مجدالدوله و کافله ملک به اضطرار رسیدند و او را استمالت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 386 ).

فرهنگ عمید

بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی.

دانشنامه آزاد فارسی

اِضْطرار
در اصطلاح حقوق آن است که کسی در اثر اوضاع و احوال خاصی که پیش آمده از روی قصد مبادرت به کاری کند که راضی به انجام دادن آن نیست، بدون آن که تهدیدی در بین باشد. اضطرار در صحت معامله اثری ندارد. براساس مادۀ ۲۰۶ قانون مدنی، اگر کسی درنتیجۀ اضطرار اقدام به معامله کند، مُکْرَه محسوب می شود و معاملۀ اضطراری معتبر خواهد بود.

فرهنگ فارسی ساره

درماندگ


فرهنگستان زبان و ادب

{distress} [حمل ونقل دریایی] وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن با خطر جدی روبه روست و نیاز به کمک آنی دارد متـ . وضعیت اضطراری 2

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] إضطرار. اِضْطِرار، اصطلاحی فقهی ، به معنی حالتی که شخص بر اثر تنگنا، ناگزیر می شود از میان دو ضرر یا دو فاسد، خفیف تر را برگزیند.
اضطرار در لغت مصدر باب افتعال از ریشه «ضرر» به معنی ناچار بودن از پذیرش ضرر، یعنی آسیب و گزند، و «ضرورت » اسم مصدر آن است . ضرورت نیاز شدیدی را گویند که برآورده نشدن آن ممکن است خطر جانی ، یا زیان مالی جبران ناپذیری را پدید آورد و از نظر فقهاء حالتی است که با شرایطی برخی از محرمات را مباح ، و برخی از ممنوعات را مجاز می سازد (الضرورات تُبیح المحظورات )، به عبارتی دیگر، امری ضروری است که زندگی انسان قائم بدان است .

پیشنهاد کاربران

‏سیژ = اضطرار، urgency ( ( بن مایه: فرهنگ فارسی به پهلوی، استاد فره وشی ) )
سیژین = اضطراری، urgent
سیژگاه = اورژانس ( در بیمارستان ها )
سیژخودرو = آمبولانس






تنگنای سخت


فوریت

از سرِ ناچاری، از سر درماندگی

در کنار برابرهای یاد شده در بالا، در برخی گزاره ها کاربرد بهتری دارد؛ به عنوان نمونه بجای �اضطراری�:
نماینده ی �یانکی� ها در در سخنرانی خود در نشستِ از سرِ ناچاریِ ( نشست اضطراری ) روز چهارشنبه ی �شورای امنیت سازمان نامور به ملت های یگانه� چنین شکر گُنده ای میل فرمود . . .

�از سرِ ناچاری� را بجای واژه ی از ریشه عربی �اضطراری� بکار برده ام؛ بجای این واژه، بسته به آرش و سمت و سوی جمله و گونه ی نوشتار، می توان از واژه ها یا آمیخته واژه هایی پارسی دیگری چون �به ناگزیر�، �درنگ ناپذیر�، �از سرِ درماندگی� ( یا پیچارگی! ) و حتا �خاک بر سری� به آرش �چه خاکی بر سر کنیم� نیز بکار برد و چنین واژه ی ناخوشایندی را از زبان پارسی زدود و بیرون راند.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ �نشخوار چندباره ی بالا آورده های لات بی سر و پای �یانکی� از سوی زنکی هوچی!� ب. الف. بزرگمهر نهم آذر ماه ۱۳۹۶
http://www. behzadbozorgmehr. com/2017/11/blog - post_71. html



کلمات دیگر: