مترادف جلو : برابر، روبرو، رویاروی، مقابل، قبال، قدام، پیش، نزد، لگام، عنان | شنگ، شوخ، سیخ
متضاد جلو : پشت، خلف، دبر
[n.] front (part), bridle, [adv.] forward, ahead, advance(d), fast
advanced, ahead, ante-, along, fore, fore-, forward, front, head, foreground, on, pre-, pro-, up , obverse, forth, first
جبهة , طليعة , علي طول , فصاعدا , قبل ذلک , للامام , مهاجم
برابر، روبرو، رویاروی، مقابل ≠ پشت، خلف، دبر
قبال، قدام
پیش، نزد
لگام، عنان
شنگ، شوخ
سیخ
۱. برابر، روبرو، رویاروی، مقابل
۲. قبال، قدام
۳. پیش، نزد
۴. لگام، عنان ≠ پشت، خلف، دبر
۱. شنگ، شوخ
۲. سیخ
جهت یا موقعیتی در امتداد دماغۀ شناور
(جُ یا جِ لُ) [ تر. جیلاو ] 1 - (ق .) پیش ، مقابل . 2 - (اِ.) لگام مرکوب ، عنان ، افسار. 3 - پیش از دیگران یا دیگر چیزها.
(جَ) (ص .) شوخ و شنگ .
( ~.) (اِ.) سیخ کباب (چوبی یا آهنی ).
جلو. [ ج َل ْوْ ] (ع مص ) بیرون کردن . (منتهی الارب ).
جلو. [ ج َ ] (ص ) مردم شوخ و شنگ را گویند. (برهان ). مردم شوخ و شنگ و چالاک و بدخو. (ناظم الاطباء). || (اِ) مطلق سیخ کباب چه اگر از چوب باشد جلو چوب و اگر از آهن باشد جلو آهن خوانند. (برهان ).
جلو. [ ج َ ل َ ] (ترکی ، اِ) عنان اسب . || کنایه از اسب کوتل و جنیبت هم هست . (برهان ). || اکنون بمعنی پیش و مقابل استعمال شود. مأخوذ از ترکی جیلاو بمعنی لگام اسب . پیش . برابر. (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغتایی ص 308).
جلو. [ ج ِ ل َ ] (ترکی ، ق ) پیش . قبل . قدام . (ناظم الاطباء). || روبروی . مقابل . || پیشگاه . (ناظم الاطباء). (ناظم الاطباء). رجوع به جَلَو شود.
- از جلو کسی درآمدن ؛ خدمت و احسان بکسی کردن . (فرهنگ نظام ).
- || خوب بحساب کسی رسیدن .
- جلو انداختن ؛ پیش انداختن . (ناظم الاطباء).
- جلو چادر ؛ پیشگاه خیمه . (ناظم الاطباء).
- جلودار ؛ نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته و مقدم بر آن میرود.
- جلو کسی رفتن ؛ پیش باز کردن کسی را. (ناظم الاطباء).
- || حمله کردن بر کسی . (ناظم الاطباء).
- جلو گرفتن ، جلوگیری کردن ؛ مانع شدن از پیش آمدن چیزی یا کسی . (فرهنگ نظام ).
جلو. [ ج ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع در 3هزارگزی جنوب قلعه رئیس مرکز دهستان . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، برنج ، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالی و پارچه بافی است . راه مالرو دارد.ساکنین از طایفه ٔ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران جلد 6).
جلو. [ ج ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهی دشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در 12هزارگزی جنوب کرمانشاه و پنج هزارگزی دربند زرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است .120تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
از توابع رامسر