کلمه جو
صفحه اصلی

تنوره


مترادف تنوره : دودکش، لوله سماور، آتشدان، جنگ جامه، جوشن، معبرریزش آب بر پره های آسیا، آبراه، جوش، جامه جنگ

فارسی به انگلیسی

chimney, eddy, flue


عربی به فارسی

دامن مردانه , بکمرزدن , بالا زدن , جامه چين دار , دامن لباس , دامنه , دامنه کوه , حومه شهر , حوالي , دامن دوختن , دامن دار کردن , حاشيه گذاشتن به , از کنار چيزي رد شدن , دور زدن , احاطه کردن


مترادف و متضاد

لوله‌سماور، آتشدان


جنگ جامه، جوشن


معبرریزش آب بر پره‌های آسیا، آبراه


جوش، جامه جنگ


۱. دودکش
۲. لولهسماور، آتشدان
۳. جنگ جامه، جوشن
۴. معبرریزش آب بر پرههای آسیا، آبراه
۵. جوش، جامه جنگ


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - لول. حلبی که آهن سفید که روی سماور گذارند.۲-لول. دود کش کارخانه و کشتی . ۳ - سوراخ فوقانی آسیا که آب از آن روی پره های آسیا ریزد.۴ - جام. جنگ شبیه به جوشن .
دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کنایه شهرستان قزوین واقع است .

فرهنگ معین

(تَ رِ ) (اِ. ) ۱ - دودکش ، لولة حلبی که روی سماور گذارند تا دود را خارج کند. ۲ - سوراخ بالای آسیا که آب از آن روی پره های آسیا ریزد.

لغت نامه دهخدا

تنوره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) سلاحی باشد مانند جوشن ، لیکن غیبه های تنوره درازتر از غیبه های جوشن باشد، و غیبه آهن جوشن را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی )(از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نوعی از پوشش مبارزان مانند جوشن لکن غیبه های دراز دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از پوشش که روز جنگ پوشند و آن مانند جوشن باشد. (غیاث اللغات ) :
تنوره ز تفتیدن آفتاب
به سوزندگی چون تنوری به تاب .

نظامی .


|| پوستی باشد که قلندران مانند لنگی بر میان بندند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن را برک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : و کان [ محمد العریان ] من اولیاء اﷲ تعالی قائماً علی قدم التجردیلبس تنورة و هو ثوب یستر من سرته الی اسفل . (ابن بطوطه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تنوره ای بمیان بر سر تنوره صدا
سفیدمهره گرفت و ره قلندر زد.

ذوقی اردستانی (از انجمن آرا).


|| تنور آتش . (شرفنامه ٔ منیری ). تنور. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). منقل . (غیاث اللغات ) :
دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ
جگر معلق بریان و سل ّ پوده کباب .

طیان (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


کباب از تنوره برآویخته
چو خونین ورقهای جوشن وران .

منوچهری .


درخورد تنور و تنوره باشد
شاخی که در او برگ و بر نباشد.

ناصرخسرو.


چون تنوره به زیر این طارم
همه آتش دمان و آتش دم .
k05l)_

تنوره. [ ت َ رَ / رِ ] ( اِ ) سلاحی باشد مانند جوشن ، لیکن غیبه های تنوره درازتر از غیبه های جوشن باشد، و غیبه آهن جوشن را گویند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی )( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نوعی از پوشش مبارزان مانند جوشن لکن غیبه های دراز دارد. ( شرفنامه منیری ). نوعی از پوشش که روز جنگ پوشند و آن مانند جوشن باشد. ( غیاث اللغات ) :
تنوره ز تفتیدن آفتاب
به سوزندگی چون تنوری به تاب.
نظامی.
|| پوستی باشد که قلندران مانند لنگی بر میان بندند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ازانجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و آن را برک نیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) : و کان [ محمد العریان ] من اولیاء اﷲ تعالی قائماً علی قدم التجردیلبس تنورة و هو ثوب یستر من سرته الی اسفل. ( ابن بطوطه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تنوره ای بمیان بر سر تنوره صدا
سفیدمهره گرفت و ره قلندر زد.
ذوقی اردستانی ( از انجمن آرا ).
|| تنور آتش. ( شرفنامه منیری ). تنور. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). منقل. ( غیاث اللغات ) :
دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ
جگر معلق بریان و سل پوده کباب.
طیان ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
کباب از تنوره برآویخته
چو خونین ورقهای جوشن وران.
منوچهری.
درخورد تنور و تنوره باشد
شاخی که در او برگ و بر نباشد.
ناصرخسرو.
چون تنوره به زیر این طارم
همه آتش دمان و آتش دم.
k05l )_rb> p ssalc="rohtua">سنائی ( از فرهنگ جهانگیری ).p/>rb>تنوره گویی انباری است ، پر لعل بدخشانی rb>بجز شاه بدخشان را، ز لعل انبار کی باشد؟rb> p ssalc="rohtua">ادیب صابر.p/>rb>شیخ بفرمود تا آن تنگ عود را به یکبار در آن تنوره نهادند. ( اسرار التوحید ص naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">48naps/> ).rb>دل اعدات در تنوره غم rb>چون به خاکستر اندرون کوماج.rb> p ssalc="rohtua">سوزنی.p/>rb>شکل تنوره چون قفس ، طاوس وزاغش همنفس rb>چون ذروه افلاک بس ، مریخ و کیوان بین در او.rb> p ssalc="rohtua">خاقانی.p/>rb>جام و تنوره بین بهم ، باغ وسرای زندگی rb>زآتش و می بهارو گل زاده برای زندگی.rb> p ssalc="rohtua">خاقانی.p/>rb> || لوله ای که برای تیز کردن آتش بالای آتش خانه سماور و مانند آن نهند. دودکش بلند برای کوره و مانندآن. هر لوله مانندی که از آن حرارت یا بخار بررود. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || در عبارت زیر از بیهقی ظاهراً بمعنی مدخل حصار قلعه که تنوره شکل است آمده است _( :... که آن دلیران شیران در قلعت بگشادند و آواز دادند که بسم اﷲ اگر دل دارید به تنوره قلعت بباید آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 473 ). || گَوی که در پهلوی آسیا سازند تا آب از سوراخ آن بر پره های چرخ آسیا خورد و آسیا بگردش درآید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). گَوی است که در جنب آسیا بسازند و چون آب به تندی در آن گو بریزد به پره های آسیا میخورد و آسیا را به گردش درآرد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) :

تنوره . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


فرهنگ عمید

۱. لولۀ حلبی که روی سماور می گذارند تا دود از آن خارج شود، دودکش.
۲. لولۀ دودکش کشتی یا کارخانه.
۳. سوراخ بالای آسیاب که آب از آنجا روی پره های آسیاب می ریزد.
۴. [قدیمی] نوعی جامۀ جنگ شبیه جوشن: تنوره ز تفسیدن آفتاب / به سوزندگی چون تنوری به تاب (نظامی۵: ۸۰۱ ).
* تنوره زدن (کشیدن ): (مصدر لازم )
۱. دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن.
۲. [قدیمی، مجاز] حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن: هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی: ۳۹۱ ).

۱. لولۀ حلبی که روی سماور می‌گذارند تا دود از آن خارج شود؛ دودکش.
۲. لولۀ دودکش کشتی یا کارخانه.
۳. سوراخ بالای آسیاب که آب از آنجا روی پره‌های آسیاب می‌ریزد.
۴. [قدیمی] نوعی جامۀ جنگ شبیه جوشن: ◻︎ تنوره ز تفسیدن آفتاب / به‌ سوزندگی چون تنوری به تاب (نظامی۵: ۸۰۱).
⟨ تنوره زدن (کشیدن): (مصدر لازم)
۱. دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن.
۲. [قدیمی، مجاز] حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن: ◻︎ هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی: ۳۹۱).


دانشنامه عمومی

تنوره ابزار لوله مانندی است که برای تیز کردن آتش، بالای زغال در منقل، سماور یا قلیان می گذارند
تنوره با ایجاد یک جریان پایین به بالا، هوا را در زیر زغال ها به جریان می اندازد و از این روی موجب زودتر افروخته شدن آتش می شود.
در ادبیات فارسی نیز این کلمه مورد استفاده قرار گرفته است، از جمله سنایی می گوید: چون تنوره به زیر این طارم / همه آتش دمان و آتش دم
تنوره هایی که در ایران تولید می شوند معمولاً محصول صنعت ورق کاری هستند.

گویش مازنی

/tanoore/ آتشدان سماور & نفس عمیق

آتشدان سماور


نفس عمیق


جدول کلمات

دودکش

پیشنهاد کاربران

تنوره chimney : [اصطلاح کوهنوردی]بریدگی در یک صخره که پهن تر از شکاف و بارکتر از دهلیز است، یک انسان درون آن جا شود .
منبع https://sporton. ir


دودکش، لوله سماور، آتشدان، جنگ جامه، جوشن، معبرریزش آب بر پره های آسیا، آبراه، جوش، جامه جنگ

کامباسشن چمبر - اتاق احتراق در موتورهای جت

روستای تنوره چون چهار طرفش کوه قرار دارد نام این روستا. راتنوره گذاشتند

شعله ور شدن


کلمات دیگر: