کلمه جو
صفحه اصلی

موه

عربی به فارسی

مرگ , درگذشت , فوت , مردن , درگذشتن , حکم , حکم مجازات , سرنوشت بد , فنا , حکم دادن , مقررداشتن , محشر


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد .

لغت نامه دهخدا

موه .[ م َوْه ْ ] (ع مص ) آمیختن . || آب خورانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی را آب دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || آب برآمدن از چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤوه . مَیْه . (منتهی الارب ). پدید آمدن آب چاه . (تاج المصادر بیهقی ). بسیارآب گردیدن چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب چاه بسیار شدن . (المصادر زوزنی ). || آب درآمدن در کشتی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). مؤوه . || پدید آمدن . (دهار).


موه.[ م َوْه ْ ] ( ع مص ) آمیختن. || آب خورانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی را آب دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آب برآمدن از چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مؤوه. مَیْه. ( منتهی الارب ). پدید آمدن آب چاه. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیارآب گردیدن چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آب چاه بسیار شدن. ( المصادر زوزنی ). || آب درآمدن در کشتی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). مؤوه. || پدید آمدن. ( دهار ).

موه. [ م َ وَ / وِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال حسینیه با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

موه . [ م َ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگره ٔ بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال حسینیه با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

مُؤه واژه ای است در گویش فارسی لارستانی و به معنای نخل. در گویشهای دیگر فارسی از جمله بندر عباسی این واژه به گونه مغ و موغ و در گویش دشتی در استان بوشهر به صورت مُوَه بکار می رود. نام تنگه هرمز که در آثار قدیمتر به گونه موغ و هورموغ ضبط شده هم از همین ریشه و به معنای درخت نخل است.
محمدیان، کوخردی، محمد. به یاد کوخرد ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحه های (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶۳(بار)

گویش مازنی

/meve/ نوی گلابی - برای من

۱نوی گلابی ۲برای من



کلمات دیگر: