کلمه جو
صفحه اصلی

ابتدا


مترادف ابتدا : آغاز، اوان، اوایل، اول، بدو، شروع، عنفوان، مطلع، نخست

متضاد ابتدا : انتها

برابر پارسی : آغاز، آغازیدن، سر آغاز، نخست

فارسی به انگلیسی

beginning, incipience, outset, primarily

فارسی به عربی

بدایة

مترادف و متضاد

آغاز، اوان، اوایل، اول، بدو، شروع، عنفوان، مطلع، نخست ≠ انتها


beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

start (اسم)
اغاز، شروع، ابتدا، مقدمه، مبداء

outset (اسم)
اغاز، ابتدا

فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) ۱ - شروع و اول هر کار و هر چیز آغاز نخست اول مبدائ مقابل انتهائ پایان . ۲ - آغاز کردن شروع کردن . ۳ - عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد چون : زید منطلق که زید مبتدا و مسندالیه است و منطلق خبر و مسند و عامل در هر دو معنی ابتداست . ۴ - ( شعر ) جزو اول از مصراع دوم هر بیت

فرهنگ معین

(تِ) [ ع ابتداء. ] (مص ل .) (اِ.) 1 - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. 2 - آغاز کردن ، شروع کردن . 3 - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ؛~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی مقدمه ، ناگهانی .


(تِ ) [ ع ابتداء. ] (مص ل . ) (اِ. ) ۱ - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. ۲ - آغاز کردن ، شروع کردن . ۳ - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ،~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی مقدم

فرهنگ عمید

۱. آغاز، اول.
۲. (قید ) در آغاز، در شروع.

دانشنامه عمومی

ابتدادر اصطلاح عروض، رکن اول یا کلمهٔ اولِ مصراعِ دومِ بیت است، مانند «از» در این بیت منسوب به ناصر خسرو
صدر (ادبیات)
عروض
عجز
حشو
.

دانشنامه آزاد فارسی

اِبْتِدا
(در لغت به معنی آغاز) اصطلاحی در عروض. جزء اول مصراع دوم است، مانند عشق در این بیت: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ).

فرهنگ فارسی ساره

سر آغاز، نخست


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِبْتِداء، مصدرِ باب افتعال از ریشۀ بدأ می باشد.
فعلِ اِبتَدَأَ به معنی آغاز کردن به کاری یا چیزی است، اما مصدرِ آن در ۵ مورد معانی اصطلاحی یافته است:
← امر عقلی و مفهوم کلی
مفهوم ابتداء در قرن های گوناگون البته از تحول و تطور به دور نمانده است.
← عقیده ابوهلال عسکری
قواعدی که تاکنون دربارۀ ابتداء بر شمردیم، البته به این نحو در آثار سده های دوم و سوم ق/۸ و ۹م موجود نیست.اولاً بیان این معانی در آن آثار، ساده و بی پیرایه است؛ثانیاً گویی نویسندگان آن دوره ها، هنوز به تناسب میان مقدمۀ شعر (نسیب یا تشبیب) و غرض اصلی آن (مدح، هجا، رثا...) عنایتی نداشته اند.از این رو، وقتی ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/۸۸۹م) به بیان ساختمان قصیده می پردازد، می نویسد که «قصیده پرداز پیوسته قصیده را با ذکر دیار و ویرانه ها آغاز کند و بگرید و زاری کند...»
آذرنوش آذرتاش، مقدمۀ کتاب الشّعر و الشّعرای این قتیبه، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۶۳ش.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: avval
طاری: avvel
طامه ای: avvel
طرقی: avval
کشه ای: avval
نطنزی: avvel / sar


واژه نامه بختیاریکا

دَم

جدول کلمات

اول

پیشنهاد کاربران

در وهله اول

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَروادی sarvãdi ( سنسکریت. )
فَتوم fatum ( پهلوی: فْرَتوم fratum )

بدو

اول وشروع کردن


شروع شد

بدایت

در آغاز

بدواً


کلمات دیگر: