تغییر. [ ت َغ ْ ] ( ع مص ) از حال بگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن. ( دهار ). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و دادن مستعمل. ( آنندراج ). هو احداث شی لم یکن قبله. ( تعریفات جرجانی ). دگرگونی و تبدیل و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب. ( ناظم الاطباء ) : و هر چند این همه بود نام ولیعهدی از ما برنداشت و آنرا تغییر و تبدیلی ندید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214 ). || نزد بلغا آن است که شاعر لفظ را از صورتی که دارد بصورتی دیگر گرداند تا وزن بیت یا قافیه درست گردد. چنانکه ابوشکور جهت قافیه در این بیت نیلوفر را به نیلوفل تغییر داده است :
آب انگور و آب نیلوفل
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
و این از عیوب است. اما اگر اشارتی بدان تغییررود از عیب دور گردد و به لطافت نزدیک شود. مثاله :
برو، از معرفتهای پر ازریو
سر ما را مکن ای شیخ کالیو
غلط کردم در این معنی که گفتم
زنخدان نگار خویش را سیو.
سیب را سیو گفته و با کالیو قافیه ساخته. ( از مجمعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- تغییر بالین ؛ گردانیدن بالین از طرفی بطرفی. ( آنندراج ):
جلوه برق است در میخانه هشیاری مرا
از پی تغییر بالین است بیداری مرا.
صائب ( از آنندراج ).
- تغییر حالت ؛ برگشتن از حالت. ( ناظم الاطباء ).
- تغییر شکل ؛ دگرگونی شکل .
- تغییر لباس ؛عوض کردن لباس.
- تغییر مکان ؛ جای بجای شدن. از خانه یا جایی بخانه دیگر رفتن. عوض کردن محل سکونت و اقامت :
نه زین دیار ز اهل دیار دلگیرم
نه از تعصب دین میکنم مکان تغییر.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
- امثال :
تغییر اسم تغییر مسمی ندهد. نظیرِ
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند.
هاتف ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548 ).