فیلسوف یونانی ( و. حدود ۵۴٠ - ف. حدود ۴۸٠ ق م . ) از مردم افزوس . به عقیده وی آنچه در جهان واقعیت دارد تغییر و دگرگونی است و ثبات تصوری موهوم بیش نیست و هر چیز نقیض خود را در بردارد و از این رو وجود و عدم در همه چیز هست و حالی که واقعیت دارد گذرایی است . هراکلیت اصل همه اشیائ را آتش می دانست . وی مشهور به فیلسوف گریان است زیرا زندگیش با افسردگی و تیرگی همراه بود .
هراکلیتوس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هراکلیتوس. [ هَِ ] ( اِخ ) فیلسوف یونانی قرون پنجم و ششم پیش از مسیح. وی معروف به «فیلسوف گریان » است زیرا زندگانیش با تیرگی و افسردگی همراه بود. او از قدیمترین فیلسوفان ماوراءالطبیعة است. ( از فرهنگ بیوگرافی وبستر ).یکی از بزرگان حکمای باستان هرقلیطوس از مردم افیسوس است که با دارای هخامنشی مکاتبه داشته و شاه او رابه دربار خود دعوت کرده است. سخنان او معروف به تیرگی و ابهام است. وی آتش را اصل و مبداء می شناسد و آن را مظهر کامل تبدل و بیقراری میداند. به وجود پابرجا قائل نیست و عالم را به رودی تشبیه می کند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. ثبات و بقاء را منکر است و میگوید: هرچه را بنگری به اعتباری هست و به اعتباری نیست. «می باشد» معنی ندارد، باید گفت :«میشود». و «شدن »، نتیجه کشمکش اضداد است و همین کشمکش همواره اجزاء عالم را با هم سازش و توافق میدهد. اضداد برای یکدیگر لازم اند ولی باید در حال اعتدال و تناسب بمانند و همین که یکی از آنها از حد اعتدال بیرون شد عدل عالم او را به مقام خود برمیگرداند. زندگی یکی ، مرگ دیگری است و عدم این مایه وجود آن است و مرگ و زندگی و هستی و نیستی در واقع یکی است. ( ازسیر حکمت در اروپا تألیف محمدعلی فروغی ص 4 و 5 ).
دانشنامه عمومی
امپدوکلس، افلاطون، رواقیان، هگل،
هراکلیتوس، هراکلیت یا هرقلیطوس (به یونانی: Ἡράκλειτος ὁ Ἐφέσιος ,Hērákleitos ho Ephésios) (۴۷۵–۵۳۵ ق. م) از فیلسوفان ایونیایی دورهٔ پیشا سقراطی است، که بنا بر گفتهٔ کاترین آزبورن نویسنده و فیلسوف انگلیسی می توان او را تأثیرگذارترین فیلسوفِ این دوره نامید. وی شاهزادهٔ اِفِسوس بود و می بایست فرمان روای اِفِسوس می شد، اما از این سِمَت به نفعِ برادرش کناره گرفت. او از همشهریانش بیزاری می جست، و آنان را مورد تحقیر و توهین قرار می داد. وی حتی هومر و فیثاغورس که پیش از خودش می زیستند را نیز از نقد و تحقیر مستثنی نمی کرد و معتقد بود هومر را بایستی از میانِ صفحاتِ کتاب بیرون کشید و تازیانه زد. هراکلیتوس به همین دلیلِ بیزاری از مردم، محل اقامتش را ترک کرد و در کوه ها و دشت ها زندگی اش را ادامه داد. وی در این مدت، از گیاهانِ کوهی تغذیه می کرد، که همین عمل، باعثِ ابتلایش به بیماری استسقا شد که از همان بیماری نیز درگذشت.
هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد می کرد و معتقد بود همه چیز در جهان در سیلان است؛ تا آنجا که وی گفته است: «هیچکس نمی تواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد». با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتوس در تمامیِ چیزهایِ جهان وجود دارد، وی لوگوس را تنها چیزِ ثابت و ایستای جهان می دانست. پژوهشگران لوگوسِ مورد اشارهٔ هراکلیتوس را «قانونِ حاکم بر جهان» می دانند. قانونی که تضاد، نمودِ اصلیِ آن است. ستیز و کشاکش میانِ اضداد، از نظر هراکلیتوس یگانه واقعیت و عدالتِ جهانی بود. به همین ترتیب، هراکلیتوس حتی جنگ را نیز عدالت و امری عمومی می دانست. وی را به دلیلِ نظری که در موردِ ستیز اضداد داشت، پایه گذار دیالکتیک می دانند.
هراکلیتوس با دین هایِ رایج در زمان خود میانه ای نداشت و به آن ها بی اعتقاد بود. گویا وی دینی مخصوص به خود داشته که گونه ای از همه خدایی بوده است. برتراند راسل معتقد است اگر هراکلیتوس از عمومِ مردم متنفر نبود و از آنان دوری نمی جست، حتی می توانسته یک مصلح دینی باشد. از لحاظ اخلاقی نیز هراکلیتوس، اخلاقِ ریاضتکشی در مقابلِ شهوات را می ستود. از نظر او روحِ انسان از آتش و آب تشکیل شده، و روح با رفتنِ به دنبالِ شهوات، مرطوب شده، و از عنصرِ آتش اش کاسته می شود. به عبارتی وی معتقد بود رفتن به دنبالِ شهوات، مساوی با مرگِ نفس است.
هراکلیتوس، هراکلیت یا هرقلیطوس (به یونانی: Ἡράκλειτος ὁ Ἐφέσιος ,Hērákleitos ho Ephésios) (۴۷۵–۵۳۵ ق. م) از فیلسوفان ایونیایی دورهٔ پیشا سقراطی است، که بنا بر گفتهٔ کاترین آزبورن نویسنده و فیلسوف انگلیسی می توان او را تأثیرگذارترین فیلسوفِ این دوره نامید. وی شاهزادهٔ اِفِسوس بود و می بایست فرمان روای اِفِسوس می شد، اما از این سِمَت به نفعِ برادرش کناره گرفت. او از همشهریانش بیزاری می جست، و آنان را مورد تحقیر و توهین قرار می داد. وی حتی هومر و فیثاغورس که پیش از خودش می زیستند را نیز از نقد و تحقیر مستثنی نمی کرد و معتقد بود هومر را بایستی از میانِ صفحاتِ کتاب بیرون کشید و تازیانه زد. هراکلیتوس به همین دلیلِ بیزاری از مردم، محل اقامتش را ترک کرد و در کوه ها و دشت ها زندگی اش را ادامه داد. وی در این مدت، از گیاهانِ کوهی تغذیه می کرد، که همین عمل، باعثِ ابتلایش به بیماری استسقا شد که از همان بیماری نیز درگذشت.
هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد می کرد و معتقد بود همه چیز در جهان در سیلان است؛ تا آنجا که وی گفته است: «هیچکس نمی تواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد». با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتوس در تمامیِ چیزهایِ جهان وجود دارد، وی لوگوس را تنها چیزِ ثابت و ایستای جهان می دانست. پژوهشگران لوگوسِ مورد اشارهٔ هراکلیتوس را «قانونِ حاکم بر جهان» می دانند. قانونی که تضاد، نمودِ اصلیِ آن است. ستیز و کشاکش میانِ اضداد، از نظر هراکلیتوس یگانه واقعیت و عدالتِ جهانی بود. به همین ترتیب، هراکلیتوس حتی جنگ را نیز عدالت و امری عمومی می دانست. وی را به دلیلِ نظری که در موردِ ستیز اضداد داشت، پایه گذار دیالکتیک می دانند.
هراکلیتوس با دین هایِ رایج در زمان خود میانه ای نداشت و به آن ها بی اعتقاد بود. گویا وی دینی مخصوص به خود داشته که گونه ای از همه خدایی بوده است. برتراند راسل معتقد است اگر هراکلیتوس از عمومِ مردم متنفر نبود و از آنان دوری نمی جست، حتی می توانسته یک مصلح دینی باشد. از لحاظ اخلاقی نیز هراکلیتوس، اخلاقِ ریاضتکشی در مقابلِ شهوات را می ستود. از نظر او روحِ انسان از آتش و آب تشکیل شده، و روح با رفتنِ به دنبالِ شهوات، مرطوب شده، و از عنصرِ آتش اش کاسته می شود. به عبارتی وی معتقد بود رفتن به دنبالِ شهوات، مساوی با مرگِ نفس است.
wiki: دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۵ دهانه اقماری دارد.
این دهانه ۵ دهانه اقماری دارد.
wiki: هراکلیتوس (دهانه)
دانشنامه آزاد فارسی
هِراکْلیتوس (ح ۵۴۰ـ۴۸۰ پ م)(Heraclitus)
هِراکْلیتوس
فیلسوف یونانی. اهل شهر اِفِسوس در آسیای صغیر بود. هراکلیتوس یکی از پرجاذبه ترین و معماوارترین فیلسوفان یونانی پیش از سقراط است و زندگی و آثارش در هاله ای از ابهام و افسانه قرار دارد. کتابی که به او نسبت می دهند، گرچه مورد بحث و نقل بوده، احتمالاً در همان دورۀ باستان گم شده است. حدود ۱۰۰ گفتار قصار از او در منابع مختلف باقی مانده که فشردگی و پیچیدگی آن ها، فهم و تعبیرشان را دشوار می کند. ایدۀ هدایت کنندۀ فلسفه اش، لوگوس، به معنای اصل یا قانون حاکم بر همه چیز بود. سخن لوگوس شنیده می شد. لوگوس وحدت دهندۀ اضداد بود و به گونه ای با عنصر آتش که برترین عنصر از عناصر چهارگانه بود نسبتی داشت. آتش از طریق رقیق شدن یا متراکم شدن، هستی های جهان محسوس را خلق می کند. هراکلیتوس مفهوم شدن را به مفهوم بودن افزود و صیرورت یا «شدن» را واقعیت بنیادی همۀ پدیده های هستی دانست. گفتۀ مشهورش، «در یک رودخانه نمی توان دوبار گام نهاد»، گویای علاقۀ توأمان او به معیارهای وحدت و تضاد است، زیرا جنگ اضداد مبارزه ای بی لگام نیست بلکه لوگوس اندازه های آن را تعیین می کند و به آن وحدت می بخشد. جهان را بی آغاز و بی پایان می دانست و نخستین یونانی بود که نظریه ای دربارۀ نفس تدوین کرد. بر نقش خلاق روح و ضرورت خودکاوی تأکید داشت. تقدم لوگوس و تعارض میان جهان متغیر و ناپایدار نمودها و نظمی که در پس آن ها حاکم است بر اندیشه های افلاطون و رواقیان تأثیری ژرف نهاد.
هِراکْلیتوس
فیلسوف یونانی. اهل شهر اِفِسوس در آسیای صغیر بود. هراکلیتوس یکی از پرجاذبه ترین و معماوارترین فیلسوفان یونانی پیش از سقراط است و زندگی و آثارش در هاله ای از ابهام و افسانه قرار دارد. کتابی که به او نسبت می دهند، گرچه مورد بحث و نقل بوده، احتمالاً در همان دورۀ باستان گم شده است. حدود ۱۰۰ گفتار قصار از او در منابع مختلف باقی مانده که فشردگی و پیچیدگی آن ها، فهم و تعبیرشان را دشوار می کند. ایدۀ هدایت کنندۀ فلسفه اش، لوگوس، به معنای اصل یا قانون حاکم بر همه چیز بود. سخن لوگوس شنیده می شد. لوگوس وحدت دهندۀ اضداد بود و به گونه ای با عنصر آتش که برترین عنصر از عناصر چهارگانه بود نسبتی داشت. آتش از طریق رقیق شدن یا متراکم شدن، هستی های جهان محسوس را خلق می کند. هراکلیتوس مفهوم شدن را به مفهوم بودن افزود و صیرورت یا «شدن» را واقعیت بنیادی همۀ پدیده های هستی دانست. گفتۀ مشهورش، «در یک رودخانه نمی توان دوبار گام نهاد»، گویای علاقۀ توأمان او به معیارهای وحدت و تضاد است، زیرا جنگ اضداد مبارزه ای بی لگام نیست بلکه لوگوس اندازه های آن را تعیین می کند و به آن وحدت می بخشد. جهان را بی آغاز و بی پایان می دانست و نخستین یونانی بود که نظریه ای دربارۀ نفس تدوین کرد. بر نقش خلاق روح و ضرورت خودکاوی تأکید داشت. تقدم لوگوس و تعارض میان جهان متغیر و ناپایدار نمودها و نظمی که در پس آن ها حاکم است بر اندیشه های افلاطون و رواقیان تأثیری ژرف نهاد.
wikijoo: هراکلیتوس
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] هراکلیتوس، (ﺣ۵۴۰ـ۴۸۰ ق م)، از فیلسوفان ایونیایی پیش از سقراط بوده است.
وی از اهالی شهر افسوس، در ساحل غربی آسیای صغیر، بود. ظاهراً در خانواده ای سلطنتی به دنیا آمده بود، اما حق موروثی پادشاهی را به برادرش واگذار نمود. دیوگنس از رابطۀ هراکلیتوس با داریوش و حتی از مکاتبه ای میان آن ها سخن گفته است که در آن داریوش، هراکلیتوس را به کاخ خود می خواند تا هراکلیتوس وی را با فرهنگ یونانی آشنا سازد و دشواریهای کتابش را نیز بر وی فروگشاید؛ اما هراکلیتوس، برای اجتناب از فزون خواهی و شکوه فراوان، این خواست را اجابت نمی کند. به نظر می رسد این داستان و دیگر داستانهایی که دربارۀ گوشه گیری و مردم گریزی وی نقل کرده اند، تا حدودی ساختگی است و بیش تر ریشه در سخنان تحقیرآمیز او دربارۀ عقاید و تلقیهای مرسوم آدمیان و حتی برخی شاعران و فیلسوفان سابق داشته است. از کتابی که نویسندگان قدیم به وی نسبت داده اند، بیش از صد پارۀ منثور، با زبانی سرشار از تعابیر و صنایع شاعرانه و گاه حتی متناقض نما، باقی مانده است. از مجموع این پاره ها و به رغم ابهام بسیاری از آنها – که سبب شد در دنیای قدیم، او را هراکلیتوس «تاریک» و «مبهم» لقب دهند – می توان اندیشه های فلسفی هراکلیتوس را بیش از هر فیلسوف ایونیایی دیگری تبیین نمود.
دیدگاه های هراکلیتوس
به عقیدۀ هراکلیتوس، لوگوس، ذات واقعیت یا اصل جهانی حاکم بر آن یا حتی عقل است و دانایی عبارت است از گوش دادن به آن. آموزۀ «همه چیز یکی است» از آرای برجستۀ هراکلیتوس است. هراکلیتوس از یگانگی یاد شده به یگانگی اضداد، هماهنگی زاییدۀ کشاکش و جنگ میان اضداد که در گسترۀ جهان در جریان است، تعبیر کرده است. او این جریان شوندی پیوسته را به رودخانه ای تشبیه کرده است که هرگز نمی توان دوبار در آن پای نهاد. از زمان قدیم مفسران یونانی، از جمله افلاطون و ارسطو ، هراکلیتوس را به ویژه با همین رأی مشهور، که همه چیز در جریان یا گذر است، می شناختند. به نظر ارسطو، هراکلیتوس – چونان سایر فیلسوفان طبیعت باور پیش از او که در پی اصل و مبدأ همۀ موجودات می گشتند – آتش را اصل نخستین همۀ اشیا می دانسته است، چنان که برخی دیگر اشاره کردهاند. وی آتش را در وهلۀ نخست بهترین نمونۀ محسوس دگرگونی پیوستۀ اشیای جهان تلقی می کرد. برخی تعابیر هراکلیتوس که در آن ها آتش نخستین مایۀ امور و دگرگونیهای آن سبب تشکیل دیگر عناصر معرفی شده است ما را به تفسیر ارسطویی نزدیک تر می سازد. ارسطو نیز، به ویژه در دو اثر طبیعیات و مابعدالطبیعه، به سه اندیشۀ هراکلیتوس اشاره کرده است: در حرکت بودن همه چیز، مبدأ و منتها بودن آتش به عنوان اصل نخستین اشیا، و وحدت و یگانگی اضداد.تأکید هراکلیتوس بر آتش و نیز شباهت برخی دیگر از آرای وی به آرای زردشت و مغان ایران، در کنار داستانهایی که دربارۀ رابطۀ وی با ایرانیان وجود دارد، سبب شده است تا از همان روزگار کهن، در میان پیش سقراطیان به طور خاص، از نسبت اندیشه های وی با اندیشه های ایرانیان باستان پرسیده شود. به عقیدۀ کلمنت اسکندرانی در قرن دوم میلادی هراکلیتوس اندیشه های خود را از «فلسفۀ بربرها» گرفت که با نظر به نزدیکی اِفِسوس به امپراتوری ایران می بایست منظور او از بربرها همان ایرانیان باشد. در دوران جدید پرسش از خاستگاه ایرانی اندیشه های هراکلیتوس را فیلسوف و محقق برجستۀ آلمانی، فردریش شلایرماخر، مطرح ساخت و بعد اسلاف او، همچون اگوست گلادیش، آن را دنبال کردند. اما به نظر می رسد به رغم همۀ تحقیقاتی که از آن زمان تاکنون انجام گرفته و اظهاراتی که بیان شده، این مسئله به دلیل نبودن مدارک قطعی، همچنان بر حدس و گمان مبتنی است.
هراکلیتوس در متون اسلامی قدیم
در متون اسلامی قدیم هراکلیتوس با نا مهایی چون ارقلیطس، ایراقلیطس یا ایرقلیطس، یراقلیطوس ، هیراقلیطس یا هرقلیطس و ارقطس، ابروقلیطس، ابرفلیطس یا ابرقلیطوس و اقراطولس یاد شده است. آشنایی مسلمانان با هراکلیتوس، بیش از همه، به اشارات فلوطرخوس (پلوتارک) و ارسطو در آثارشان بازمی گردد.از زندگی هراکلیتوس و داستانهای گوناگونی که دربارۀ او روایت شده است و می توانست نظر عقاید نگاری ـ اندرزنامه های اسلامی را به خود جلب کند، هیچ یک در منابع اسلامی بازتاب نیافته است. هراکلیتوس الظلمی را – که به لقب تاریک وی اشاره دارد – در ضمن حکمایی نام برده است که در عهد زینون می زیستند.
دیدگاه های هراکلیتوس در متون اسلامی قدیم
...
وی از اهالی شهر افسوس، در ساحل غربی آسیای صغیر، بود. ظاهراً در خانواده ای سلطنتی به دنیا آمده بود، اما حق موروثی پادشاهی را به برادرش واگذار نمود. دیوگنس از رابطۀ هراکلیتوس با داریوش و حتی از مکاتبه ای میان آن ها سخن گفته است که در آن داریوش، هراکلیتوس را به کاخ خود می خواند تا هراکلیتوس وی را با فرهنگ یونانی آشنا سازد و دشواریهای کتابش را نیز بر وی فروگشاید؛ اما هراکلیتوس، برای اجتناب از فزون خواهی و شکوه فراوان، این خواست را اجابت نمی کند. به نظر می رسد این داستان و دیگر داستانهایی که دربارۀ گوشه گیری و مردم گریزی وی نقل کرده اند، تا حدودی ساختگی است و بیش تر ریشه در سخنان تحقیرآمیز او دربارۀ عقاید و تلقیهای مرسوم آدمیان و حتی برخی شاعران و فیلسوفان سابق داشته است. از کتابی که نویسندگان قدیم به وی نسبت داده اند، بیش از صد پارۀ منثور، با زبانی سرشار از تعابیر و صنایع شاعرانه و گاه حتی متناقض نما، باقی مانده است. از مجموع این پاره ها و به رغم ابهام بسیاری از آنها – که سبب شد در دنیای قدیم، او را هراکلیتوس «تاریک» و «مبهم» لقب دهند – می توان اندیشه های فلسفی هراکلیتوس را بیش از هر فیلسوف ایونیایی دیگری تبیین نمود.
دیدگاه های هراکلیتوس
به عقیدۀ هراکلیتوس، لوگوس، ذات واقعیت یا اصل جهانی حاکم بر آن یا حتی عقل است و دانایی عبارت است از گوش دادن به آن. آموزۀ «همه چیز یکی است» از آرای برجستۀ هراکلیتوس است. هراکلیتوس از یگانگی یاد شده به یگانگی اضداد، هماهنگی زاییدۀ کشاکش و جنگ میان اضداد که در گسترۀ جهان در جریان است، تعبیر کرده است. او این جریان شوندی پیوسته را به رودخانه ای تشبیه کرده است که هرگز نمی توان دوبار در آن پای نهاد. از زمان قدیم مفسران یونانی، از جمله افلاطون و ارسطو ، هراکلیتوس را به ویژه با همین رأی مشهور، که همه چیز در جریان یا گذر است، می شناختند. به نظر ارسطو، هراکلیتوس – چونان سایر فیلسوفان طبیعت باور پیش از او که در پی اصل و مبدأ همۀ موجودات می گشتند – آتش را اصل نخستین همۀ اشیا می دانسته است، چنان که برخی دیگر اشاره کردهاند. وی آتش را در وهلۀ نخست بهترین نمونۀ محسوس دگرگونی پیوستۀ اشیای جهان تلقی می کرد. برخی تعابیر هراکلیتوس که در آن ها آتش نخستین مایۀ امور و دگرگونیهای آن سبب تشکیل دیگر عناصر معرفی شده است ما را به تفسیر ارسطویی نزدیک تر می سازد. ارسطو نیز، به ویژه در دو اثر طبیعیات و مابعدالطبیعه، به سه اندیشۀ هراکلیتوس اشاره کرده است: در حرکت بودن همه چیز، مبدأ و منتها بودن آتش به عنوان اصل نخستین اشیا، و وحدت و یگانگی اضداد.تأکید هراکلیتوس بر آتش و نیز شباهت برخی دیگر از آرای وی به آرای زردشت و مغان ایران، در کنار داستانهایی که دربارۀ رابطۀ وی با ایرانیان وجود دارد، سبب شده است تا از همان روزگار کهن، در میان پیش سقراطیان به طور خاص، از نسبت اندیشه های وی با اندیشه های ایرانیان باستان پرسیده شود. به عقیدۀ کلمنت اسکندرانی در قرن دوم میلادی هراکلیتوس اندیشه های خود را از «فلسفۀ بربرها» گرفت که با نظر به نزدیکی اِفِسوس به امپراتوری ایران می بایست منظور او از بربرها همان ایرانیان باشد. در دوران جدید پرسش از خاستگاه ایرانی اندیشه های هراکلیتوس را فیلسوف و محقق برجستۀ آلمانی، فردریش شلایرماخر، مطرح ساخت و بعد اسلاف او، همچون اگوست گلادیش، آن را دنبال کردند. اما به نظر می رسد به رغم همۀ تحقیقاتی که از آن زمان تاکنون انجام گرفته و اظهاراتی که بیان شده، این مسئله به دلیل نبودن مدارک قطعی، همچنان بر حدس و گمان مبتنی است.
هراکلیتوس در متون اسلامی قدیم
در متون اسلامی قدیم هراکلیتوس با نا مهایی چون ارقلیطس، ایراقلیطس یا ایرقلیطس، یراقلیطوس ، هیراقلیطس یا هرقلیطس و ارقطس، ابروقلیطس، ابرفلیطس یا ابرقلیطوس و اقراطولس یاد شده است. آشنایی مسلمانان با هراکلیتوس، بیش از همه، به اشارات فلوطرخوس (پلوتارک) و ارسطو در آثارشان بازمی گردد.از زندگی هراکلیتوس و داستانهای گوناگونی که دربارۀ او روایت شده است و می توانست نظر عقاید نگاری ـ اندرزنامه های اسلامی را به خود جلب کند، هیچ یک در منابع اسلامی بازتاب نیافته است. هراکلیتوس الظلمی را – که به لقب تاریک وی اشاره دارد – در ضمن حکمایی نام برده است که در عهد زینون می زیستند.
دیدگاه های هراکلیتوس در متون اسلامی قدیم
...
wikifeqh: هراکلیتوس
کلمات دیگر: