کلمه جو
صفحه اصلی

تضاد


مترادف تضاد : اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ، دشمنی، ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ، ضدیت داشتن

متضاد تضاد : تماثل، سازگاری، سازگار بودن، موافق بودن

برابر پارسی : دوگانگی، نا همسانی، ناجوری، پارادخش، در برابر، رویارویی

فارسی به انگلیسی

antagonism, ambiguities, antithesis, clash, conflict, inconsistency, opposition, polarity, polarization, repugnance, variance, contrast, contrariety, antilogy

contrast, contrariety, antilogy


ambiguities, antithesis, clash, conflict, inconsistency, opposition, polarity, polarization, repugnance, variance


فارسی به عربی

معارضة , نزاع

مترادف و متضاد

۱. اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ≠ تماثل، سازگاری
۲. دشمنی، مخالفت
۳. ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ≠ سازگار بودن، موافق بودن
۴. ضدیت داشتن


conflict (اسم)
نبرد، برخورد، ستیزه، ضدیت، نا سازگاری، تضاد، کشمکش، مناقشه، مغایرت، کشاکش

contrast (اسم)
ضد، مخالفت، تضاد، مقابله، همسنجی، کنتراست، تقابل، تباین

opposition (اسم)
ضدیت، مخالفت، تضاد، مقابله، مقاومت

antithesis (اسم)
تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره

contradiction (اسم)
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدم تناسب

polarization (اسم)
تضاد، قطبش، ایجاد دو قطب

polarity (اسم)
تضاد، تقارن، قطبش، تمایل قطبی، توجه به قطب

اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ≠ تماثل، سازگاری


فرهنگ فارسی

بایکدیگرضدشدن، م الفت، ناسازگاری، بدبودن
۱-( مصدر ) ضد یکدیگر بودنمخالف هم بودن. ۲ - ( اسم ) ناسازگاری ناهمتایی . ۳ - دشمنی مهالفت . ۴ - دو مفهوم که تضاد دارند مثل سیاهی و سفیدی . ۵ - مطابقه آوردن دو چیز متقابل مانند : سود و زیان شب و روز طباق تکافو . جمع : تضادات .

فرهنگ معین

(تَ دّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ضد یکدیگر بودن . ۲ - (اِمص . ) ناسازگاری .

لغت نامه دهخدا

تضاد. [ ت َ دد ] ( ع مص ) با یکدیگر دشمنی کردن. ( زوزنی ). با یکدیگر مخالفت کردن. ( از اقرب الموارد ). با همدیگر ضد بودن و با همدیگر دشمنی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مخالف یکدیگر بودن و با هم خصومت کردن. ( ناظم الاطباء ). || ناهمتایی کردن. ( زوزنی ). ناهمتا شدن و بی همتایی کردن. ( دهار ). || ( اِمص ) در فارسی امروزی ، تناقض و تخالف و عدم توافق و ضدیت و ناسازگاری. ( از ناظم الاطباء ). دشمنی. مخالفت : سگ صیاد بر سبیل عادت راسو مشاهده کرد، تضاد طبیعی و خلاف صنیعی در وی بجنبید درجست و راسوی را بکشت. ( سندبادنامه ص 202 ). و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد و دور نبود که عقرب سنان نیفکند و خارپشت تیر نیندازد. ( سندبادنامه ص 343 ). || ( اصطلاح منطق ) و تضاد آن بود با وجود تقابل اجتماع ایشان بر صدق محال بود، اما بر کذب ممکن بود. چه ضدان جمع نیاینداما مرتفع شوند. ( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 97 ). و رجوع به همین کتاب ص 56 و 58 و تقابل شود. || یکی از صنایع معنوی و آن جمع بین ضدین یا اضداد است و این صنعت را مطابقه و طباق و تکافؤ نیز نامیده اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به متضاد شود.

فرهنگ عمید

۱. با یکدیگر ضد بودن، با هم مخالفت کردن، مخالف یکدیگر بودن.
۲. ناسازگاری.
۳. (ادبی ) = متضاد

دانشنامه عمومی

در منطق، دو قضیه را متضاد گویند که صدق هر دو محال ولی کذب آن دو جایز باشد، و آن در صورتی است که موضوع و محمول دو قضیّه یکی باشد و هر دو قضیه کلیه باشند، اما یکی موجبه کلیه باشد و دیگری سالبه کلیه . می توان از نام های دیگر تضاد طباق یا مخالف را نام برد .
مثال
و اما در ادبیات؛ تضاد از آرایه های ادبی است و به معنی آوردن دو کلمه با معنی متضاد است در سخن برای روشنگری، زیبایی و لطافت آن است. از لحاظ دیگر میتوان گفت به آوردن دو کلمه ی مخالف هم از نظر معنی در یک بیت یا مصراع را تضاد میگوند . تضاد قدرت تداعی دارد و از این رو سبب تلاش ذهنی می شود. تضاد در شعر و نثر به کار می رود؛ و خاص ادبیات فارسی نیز نیست. با این حال نمونه هایی از تضاد در اشعار فارسی، به ویژه شعر صائب تبریزی و سعدی وجود دارد. بیت زیر از سعدی نمونه ای از تضاد در ادب فارسی است:
در مثال بالا دشمن و دوست تضاد هستند .
واژه های پخته و خام و یک و دو با هم متضادند.

تضاد (فیلم ۲۰۰۵). تضاد...خانواده اول می آیند (به هندی: Viruddh... Family Comes First) فیلمی محصول سال ۲۰۰۵ و به کارگردانی ماهش مانجرکار است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، شارمیلا تاگور، سانجی دات، جان آبراهام، انوشا دندکار، پریم چوپرا، شارات ساکسنا، شیواجی ساتام، بیپاشا باسو ایفای نقش کرده اند.
۲۲ ژوئیه ۲۰۰۵ (۲۰۰۵-07-۲۲)

دانشنامه آزاد فارسی

تضاد (ادبیات). تَضاد (ادبیات)
(یا: طباق؛ مطابقه) در اصطلاح بدیع، آوردن دو لفظ در سخن که با هم متضاد باشند. مانند «سخت» و «سست»، «دشمن» و «دوست»، «آخر» و «نخست» در این بیت: من عهد تو سخت سست می دانستم/بشکستن آن درست می دانستم/این دشمنی، ای دوست، که با من به جفا/آخر کردی، نخست می دانستم (منسوب به مهستی گنجوی).

فرهنگ فارسی ساره

پارادخش، رویارویی، در برابر


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تضاد (ابهام زدایی). واژه تضاد ممکن است در معانی ذیل و در علوم ذیل به کار رفته باشد: کاربرد در علوم اسلامی• تضاد (اصول)، رابطه بین دو امر وجودی یا دو قضیه کلّیه غیر قابل جمع• تضاد (فقه)، اختلاف و تضاد در آرای فقهی و ریشه آن؛ همچنین عوامل تضاد در روایات• تضاد (فلسفه)، دو امر وجودی غیر متضایف غیرقابل جمع در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد• تضاد (منطق)، اصطلاحی در منطق و از اقسام تقابل• تضاد (علم بدیع)، از صنایع معنوی در علم بدیع کاربردهای دیگر• تضاد حقیقی، تعارض ذاتیِ مدلولِ دو دلیل• تضاد عرضی، تعارض مدلولِ دو دلیل ناشی از قرینه خارجی• تعارض تضادی، تنافیِ به صورت تضاد میان مدلول دو یا چند دلیل
...

پیشنهاد کاربران

ناسازگاری

کنتراست

ناهمتایی

کاربرد واژه ی �ناهمتایی� در سنجش با واژه های همترازی چون�ناسازگاری�، �ناهمسانی� و �دوگانگی� که این دو را با اندک چشم پوشی می توان جایگزین واژه ی از ریشه عربی �تضاد� بشمار آورد بویژه در چارچوبی دربرگیرنده تر و فلسفی، سزاوارتر از واژه های یاد شده در بالاست.

پادش
"تضاد" به چم دو یا چند چیزی است که با هم سر دشمنی/ ناسازگاری/ و ضدیت دارند. بنابراین باید به سوی واژه ی "پاد" رفت که معنای تمام این واژگان را در خود دارد؛ و تمام پارسی است.

ناهماهنگ

‏اَنبَسان = متضاد
اَنبَسانی = تضاد

بن مایه: فرهنگ فارسی به پهلوی، استاد فره وشی


ناسازی

تضادہ ( CONTRADICTION ) :[اصطلاح جامعه شناسی]اصطلاحی که مارکس برای اشاره به گرایشهای متقابلاً خصومت آمیز در جامعه به کار برده است.
منبع https://rasekhoon. net


کلمات دیگر: