کلمه جو
صفحه اصلی

تقابل


مترادف تقابل : برابر شدن، رویارویی، تضاد، تناقض، روبرو شدن، روبروی هم قرار گرفتن

برابر پارسی : برهمکنش

فارسی به انگلیسی

contrast, opposition, reciprocal, reciprocity, oppositeness, encounter, syzygy

oppositeness, encounter, reciprocity, syzygy


contrast, opposition, reciprocal, reciprocity


مترادف و متضاد

contrast (اسم)
ضد، مخالفت، تضاد، مقابله، همسنجی، کنتراست، تقابل، تباین

mutuality (اسم)
تقابل، دوسره بودن

برابر شدن، رویارویی


تضاد، تناقض


روبرو شدن، روبروی هم‌قرار گرفتن


۱. برابر شدن، رویارویی
۲. تضاد، تناقض
۳. روبرو شدن، روبروی همقرار گرفتن


فرهنگ فارسی

روبروشدن، برابرشدن، روبروی هم واقع شدن
۱-( مصدر ) برابر شدن رویا روی گردیدن روبروی هم واقع شدن . ۲ - ( اسم ) برابری همبری . جمع : تقابلات .

فرهنگ معین

(تَ بُ ) [ ع . ] (مص ل . ) برابر شدن ، رو به روی هم واقع شدن .

لغت نامه دهخدا

تقابل. [ ت َ ب ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر هم بر شدن. ( زوزنی ). با یکدیگر هم روی شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم روباروی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با همدیگر روبرو شدن. ( آنندراج ). تواجه. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح بدیع ) تقابل آن است که شاعر اسماء متلازم و متقابل در شعر خویش بیارد، چنانکه بلفرج گفته است :
خم دهی حرص را به بخشش پست
برکنی آز را به بذل شکم.
و نظنزی گفته است :
شاه کیوان کین هرمزداختر بهرام رزم
مهرچهر تیرتیر زهره طبع مه نشان.
و بلفرج گفته است :
صلح و جنگ تو شادی آمد و غم
خصم و خشم تو تیهو آمد و باز.
و ظهیر گفته است :
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خور است
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است.
و در این ابیات پشت و شکم و خم دهی و برکنی و خصم و خشم و کین و رزم و اختر و تیر و چهر و طبع و خط و عبارت تقابل است و صلح و جنگ و شادی و غم و تلخ و شیرین از باب مطابقه و تیهو و بازو کیوان و بهرام از صنعتی است هم نزدیک بدین که آنرا مراعات النظیر خوانند. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 283 ). و رجوع به مقابله و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || ( اصطلاح منطق ) خواجه نصیرالدین طوسی در معرفت اقسام تقابل آرد: متقابلان دو چیز را گویند که یک موضوع را در یک زمان مجتمع نتوانند بود بالفعل و اگرچه بالقوه هر دو آن موضوع را توانند بود و آن چهار قسم بود. تقابل سلب و ایجاب : اول متقابلان به سلب و ایجاب و آن دو نوع بود: مفرد، مانند فرس و لافرس. و مرکب ، مانند زید فرس است. زید فرس نیست ، چه اطلاق این دو معنی بر یک موضوع در یک زمان محال بود. دوم متقابلان به تضایف. مانند ابوت و بنوت و دیگر انواع مضاف ، چه اجتماع این دو نوع در یک موضوع به یک وجه در یک زمان محال بود. سیوم متقابلان به تضاد. مانند سواد و بیاض و حرارت و برودت. و ضدان دو متقابل را گویند که در یک موضوع جمع نتوانند آمد، و انتقال موضوع از هریکی به یکی محال نبود، و لامحاله اضافت عارض تضاد باشد،چه ضد به اضافت با ضدی دیگر تواند بود. چهارم متقابلان به ملکه و عدم و ملکه را قنیه نیز خوانند مانند تقابل بصر و عمی ، و مراد به بصر اینجا، نه آن قوت ابصار است که بمعنی امکان بود و جنین را در شکم مادر حاصل بود نه آن فعل ابصار که در حال مشاهده مبصر است حاصل بود، بل آن قوت که حیوان بینا را در همه احوال چه در حالت دیدن و چه در حالت چشم برهم نهادن حاصل باشد و با وجود آن قوه قادر بود بر فعل ابصار، هرگاه که خواهد. و عدم ملکه نه عدم مطلق بود، بل عدم بصر بود در موضوعی که از شأن او بود ابصار، مانند حیوانی که کور باشد و بینایی از شأن او بود، نه مانند حیوانی که او را در خلقت چشم نبود، مانند کژدم و یا مانند عدم تذکیر در اناث. و اگر کسی آن را عدم خواند، در صورت اول موضوع عدم و ملکه جنس حیوان را نهاده باشد، و در صورت دوم نوع را و بحسب اعتبار مذکور این معانی نه از باب عدم ملکه باشد و همچنین نابینایی حیوانی را که هنوز وقت بینایی او نبود، مانند بچه سباع پیش از آنکه چشم باز کند عدم ملکه نباشد به این اعتبار، چه ابصار در آن وقت از شأن او نیست... ( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 53-54 ). رجوع به همین کتاب ( صص 54-58 ) شود.

تقابل . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر هم بر شدن . (زوزنی ). با یکدیگر هم روی شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم روباروی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر روبرو شدن . (آنندراج ). تواجه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح بدیع) تقابل آن است که شاعر اسماء متلازم و متقابل در شعر خویش بیارد، چنانکه بلفرج گفته است :
خم دهی حرص را به بخشش پست
برکنی آز را به بذل شکم .
و نظنزی گفته است :
شاه کیوان کین هرمزداختر بهرام رزم
مهرچهر تیرتیر زهره طبع مه نشان .
و بلفرج گفته است :
صلح و جنگ تو شادی آمد و غم
خصم و خشم تو تیهو آمد و باز.
و ظهیر گفته است :
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خور است
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است .
و در این ابیات پشت و شکم و خم دهی و برکنی و خصم و خشم و کین و رزم و اختر و تیر و چهر و طبع و خط و عبارت تقابل است و صلح و جنگ و شادی و غم و تلخ و شیرین از باب مطابقه و تیهو و بازو کیوان و بهرام از صنعتی است هم نزدیک بدین که آنرا مراعات النظیر خوانند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 283). و رجوع به مقابله و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح منطق ) خواجه نصیرالدین طوسی در معرفت اقسام تقابل آرد: متقابلان دو چیز را گویند که یک موضوع را در یک زمان مجتمع نتوانند بود بالفعل و اگرچه بالقوه هر دو آن موضوع را توانند بود و آن چهار قسم بود. تقابل سلب و ایجاب : اول متقابلان به سلب و ایجاب و آن دو نوع بود: مفرد، مانند فرس و لافرس . و مرکب ، مانند زید فرس است . زید فرس نیست ، چه اطلاق این دو معنی بر یک موضوع در یک زمان محال بود. دوم متقابلان به تضایف . مانند ابوت و بنوت و دیگر انواع مضاف ، چه اجتماع این دو نوع در یک موضوع به یک وجه در یک زمان محال بود. سیوم متقابلان به تضاد. مانند سواد و بیاض و حرارت و برودت . و ضدان دو متقابل را گویند که در یک موضوع جمع نتوانند آمد، و انتقال موضوع از هریکی به یکی محال نبود، و لامحاله اضافت عارض تضاد باشد،چه ضد به اضافت با ضدی دیگر تواند بود. چهارم متقابلان به ملکه و عدم و ملکه را قنیه نیز خوانند مانند تقابل بصر و عمی ، و مراد به بصر اینجا، نه آن قوت ابصار است که بمعنی امکان بود و جنین را در شکم مادر حاصل بود نه آن فعل ابصار که در حال مشاهده ٔ مبصر است حاصل بود، بل آن قوت که حیوان بینا را در همه ٔ احوال چه در حالت دیدن و چه در حالت چشم برهم نهادن حاصل باشد و با وجود آن قوه قادر بود بر فعل ابصار، هرگاه که خواهد. و عدم ملکه نه عدم مطلق بود، بل عدم بصر بود در موضوعی که از شأن او بود ابصار، مانند حیوانی که کور باشد و بینایی از شأن او بود، نه مانند حیوانی که او را در خلقت چشم نبود، مانند کژدم و یا مانند عدم تذکیر در اناث . و اگر کسی آن را عدم خواند، در صورت اول موضوع عدم و ملکه جنس حیوان را نهاده باشد، و در صورت دوم نوع را و بحسب اعتبار مذکور این معانی نه از باب عدم ملکه باشد و همچنین نابینایی حیوانی را که هنوز وقت بینایی او نبود، مانند بچه ٔ سباع پیش از آنکه چشم باز کند عدم ملکه نباشد به این اعتبار، چه ابصار در آن وقت از شأن او نیست ... (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 53-54). رجوع به همین کتاب (صص 54-58) شود.
- تقابل قضایا ؛ و آن اتفاق دو قضیه بود در موضوع و محمول و لواحق هر دو از اضافت و شرط و جزو و کل و قوت و فعل و زمان و مکان . و اختلاف هر دو درکیفیت یعنی ایجاب و سلب ، و آن چنان بود که موضوع یکی بعینه موضوع دیگر قضیه بود و محمول همان محمول و لواحق همان لواحق و بعد از آن یکی سالبه بود و دیگر موجبه . (از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 97). رجوع به ماده ٔ «قبل » شود.


فرهنگ عمید

روبه رو شدن، برابر شدن، روبه روی هم واقع شدن.

دانشنامه آزاد فارسی

تَقابل
(در لغت به معنی دو چیز را مقابل هم قراردادن) در اصطلاح منطق، قرارگرفتن دو واژه یا مفهوم و دو قضیه در برابر یکدیگر. تقابل در دو حوزۀ تصورات و تصدیقات بررسی می شود. ۱. در حوزۀ تصورات (تقابل دو واژه): عبارت است از تقابل دو چیز که وجودشان در یک موضوع و در یک زمان و از یک جهت محال است و به چهار قسم بخش می شود: الف. تقابل سلب و ایجاب، که عبارت است از تقابل دو واژه که یکی از آن ها سلب یا نفی دیگری است، مثل انسان و لاانسان یا حیوان و غیرحیوان. جمع و رفع دو واژۀ متقابل به سلب و ایجاب ممکن نیست چنان که فی المثل موجود یا انسان است یا غیرانسان؛ ب. تقابل تضاد، که تقابل دو عَرَض است از یک جنس که بین آن ها غایت بُعد برقرار است، مثل تقابل سیاهی و سپیدی که هر دو از جنس رنگ اند. اجتماع دو امر متضاد ناممکن، ولی ارتفاع آن ها ممکن است؛ مثلاً یک چیز نمی تواند هم سیاه باشد هم سفید، ولی امکان دارد نه سیاه باشد نه سفید؛ ج. تقابل تضایف، که تقابل بین دو مفهوم است که تصورکردن یکی از آن دو همبسته به تصور دیگری است، مثل پدری و پسری؛ د. تقابل عدم و ملکه، که تقابل بین دو چیز است که یکی از آن دو وجودی و دیگری عدمی است، منتهی عدم همان امر وجودی. مثل بینایی و نابینایی که نابینا، شایستگی و شأن بینایی دارد؛ ۲. در حوزۀ تصدیقات (تقابل دو قضیه): تقابل دو قضیه که در موضوع و محمول و لواحق آن دو، متحد و در کیف (سلب و ایجاب) مختلفند. به دو قضیه که دارای چنین اتحاد و چنین اختلافی باشند، «متقابلان» گویند. از صدق یا کذبِ یکی، صدق یا کذب دیگری حاصل می شود، مثلِ: «هر انسانی حیوان است» (صادق) یا «هیچ انسانی حیوان نیست» (کاذب). از تقابل و نیز از عکس، در برابر قیاس به استنتاج بی واسطه تعبیر می شود. تقابل دو قضیه بر سه گونه است: الف. تقابل سلب و ایجاب، که عبارت است از دو قضیۀ کلیه یا دو قضیۀ جزئیه که در موضوع و محمول، متحد و در سلب و ایجاب (کیف) مختلفند: ۱) دو قضیۀ کلیه: «هر انسانی حیوان است» (صادق) یا «هیچ انسانی حیوان نیست» (کاذب) این گونه تقابل، تقابل تضاد است؛ ۲) دو قضیۀ جزئیه: «بعضی از مردم نویسنده هستند» (صادق) یا «بعضی از مردم نویسنده نیستند» (صادق). این گونه تقابل، داخل در تضاد یا داخلتان تحت تضاد نام دارد. تقابل سلب و ایجاب اعم از تقابل تضاد و داخلتان تحت تضاد است؛ ب. تقابل تضاد، که گونه ای از تقابل سلب و ایجاب است و آن تقابل دو قضیۀ کلیه است که در کیف اختلاف دارند و بر آن دو قضایای متضاد اطلاق می شود. قضایای متضاد یا هر دو کاذب اند، مثلِ: «هر انسانی شاعر است» یا «هیچ انسانی شاعر نیست»، یا یکی صادق و دیگری کاذب است، مثلِ: هر انسانی حیوان است» (صادق) یا «هیچ انسانی حیوان نیست» ( کاذب)؛ ج. تقابل تناقض، که تقابل دو قضیه است که اولاً در هشت مورد اعم از موضوع، محمول، مکان، شرط و اضافه، جزء و کل، قوه و فعل، و زمان متحدند و ثانیاً، هم در کیف و هم در کم اختلاف دارند، مثلِ: «هر انسانی حیوان است» (موجبه کلیه/صادق) «بعضی انسان ها حیوان نیستند» (سالبۀ جزئیه/کاذب) از دو قضیۀ متناقض یکی صادق است و دیگری کاذب.

فرهنگ فارسی ساره

برهمکنش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقابل، اصطلاحی در منطق و فلسفه است.
ارسطو و فلاسفه و منطقدانان مسلمان، به پیروی از او، تقابل را هم در مفاهیم و مفردات و هم در قضایا و مرکّبات جاری دانسته اند.
تقابل از زمره مسائل فلسفه|فلسفی است که به نحو اصل موضوع به منطق راه پیدا می کند و طرح آن در منطق، استطرادی است.
← جایگاه تقابل در فلسفه
دو قضیه که نسبت به هم سنجیده می شوند یا با هم سازگارند به این معنا و که مُفاد هر دو یکی است، یا ناسازگارند که متقابل نیز خوانده می شوند.
دو قضیه متقابل در سلب و ایجاب مختلف و در موضوع و محمول و لواحق آنها (از اضافه و قوه و فعل و جزء و کل و مکان و زمان) متحدند.
← انواع تقابل در قضایا
(۱) ابن سهلان ساوی، تبصره و دو رساله دیگر در منطق، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۲) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، تهران ۱۴۰۳.
(۳) ابن سینا، الالهیّات من کتاب الشّفاء، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۴) ابن سینا، الشفاء، المنطق، الفن الثانی:المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث:العباره، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۵) ابن سینا، منطق المشرقیین، قاهره (۱۳۲۸/۱۹۱۰)، چاپ افست تهران.
(۶) ابوالبرکات بغدادی، الکتاب المعتبر فی الحکمه، حیدرآباد دکن ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست اصفهان ۱۳۷۳ ش.
(۷) ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه بر پایه متن یونانی از شرف الدین خراسانی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۸) ارسطو، منطق ارسطو، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
(۹) مسعود بن عمر تفتازانی، تهذیب المنطق، ضمن الحاشیه علی تهذیب المنطق للتفتازانی، از ملاعبداللّه بن حسین یزدی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
(۱۰) مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیرة، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
(۱۱) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/ ۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۱۲) عبداللّه جوادی آملی، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، قم ۱۳۷۶ش.
(۱۳) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۱۴) محمود بن ابی بکر سراج الدین ارموی، المطالع فی المنطق، در محمد بن محمد قطب الدین رازی، شرح المطالع فی المنطق، چاپ سنگی (تبریز) ۱۲۹۴، چاپ افست قم.
(۱۵) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۶) یحیی بن حبش سهروردی، منطق التلویحات، چاپ علی اکبر فیاض، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۱۷) محمود شهابی، رهبر خرد، قسمت منطقیات، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۸) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة (سفر اول)، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم.
(۱۹) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح الهدایة الاثیریة، (چاپ سنگی تهران ۱۳۱۳)، چاپ افست.
(۲۰) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، منطق نوین: مشتمل بر اللمعات المشرقیّة فی الفنون المنطقیّة، با ترجمه و شرح عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران.
(۲۱) محمدحسین طباطبائی، بدایة الحکمة، قم ۱۴۰۴.
(۲۲) محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، قم ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) حسن بن یوسف علامه حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، قم ۱۳۶۳ ش.
(۲۴) محمد بن محمد غزالی، معیار العلم فی المنطق، چاپ احمد شمس الدین، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
(۲۵) محمد بن محمد غزالی، مقدمة تهافت الفلاسفة المسماة مقاصد الفلاسفة، چاپ سلیمان دنیا، قاهره ۱۹۶۱.
(۲۶) محمد بن محمد فارابی، المنطقیّات للفارابی، چاپ محمدتقی دانش پژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
(۲۷) محمد بن عمر فخررازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، چاپ محمد معتصم باللّه بغدادی، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
(۲۸) محمد بن محمد قطب الدین رازی، شرح المطالع فی المنطق، چاپ سنگی (تبریز) ۱۲۹۴، چاپ افست قم.
(۲۹) محمود بن مسعود قطب الدین شیرازی، درة التاج، چاپ محمد مشکوه، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳۰) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجریدالکلام، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۶.
(۳۱) علی سامی نشار، المنطق الصوری منذ ارسطو و تطوره المعاصر، (اسکندریه) ۱۳۷۵/ ۱۹۵۵.
(۳۲) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۱ ش.


واژه نامه بختیاریکا

دو نُک

جدول کلمات

رویارویی

پیشنهاد کاربران

روبرو شدن ، رویاروی شدن ، جلویش در آمدن 😊

در آمدن در آوردن در آمده در آمد در آورد در آمرد و ر دنه وردنه در درنه و اگنه

یچیزیو میگن تقابل همن یه متضاد هم یا این ک متحد همن

برابرنهاد پارسی واژه ( تقابل ) واژه ( برابرنهش ) می باشد. برگرفته از رویه 90 نسک بنیادهای منطق نگریک ترگویه ای از شمس الدین ادیب سلطانی


کلمات دیگر: