کلمه جو
صفحه اصلی

جهت


مترادف جهت : جانب، سمت، سو، طرف، کرانه، بابت، جنبه، حیث، انگیزه، دلیل، سبب، علت

برابر پارسی : سوی، برای، به سوی، ازاین روی، بدین رو، راستا، روی

فارسی به انگلیسی

aspect, bearing, course, current, direction, hand, orientation, respect, sake , side, trend, turn, way, ways _


course, direction, orientation, sake, side, cause, reason, consideration, respect, aspect, bearing, current, hand, trend, turn, way, ways_

direction, side, cause, respect


فارسی به عربی

اتجاه , توجیه , صلة , فصل , نقطة , هدف ، اِتِّجاهٌ

مترادف و متضاد

جانب، سمت، سو، طرف، کرانه


بابت، جنبه، حیث


انگیزه، دلیل، سبب، علت


۱. جانب، سمت، سو، طرف، کرانه
۲. بابت، جنبه، حیث
۳. انگیزه، دلیل، سبب، علت


sense (اسم)
معنی، جهت، احساس، هوش، مفهوم، مفاد، مضمون، حس، شعور، حس تشخیص، حواس پنجگانه

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

cause (اسم)
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

orientation (اسم)
اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

trepan (اسم)
انحراف، جهت، چرخش

sake (اسم)
جهت، دلیل

set (اسم)
دوره، جهت، مجموعه، دستگاه، دست، دسته، یک دست

bearing (اسم)
رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت

فرهنگ فارسی

سوی، طرف، ناحیه، سبب، جانب، شش جهت:راست، بالا، پایین، چپ، پیش، پس
( اسم ) ۱- سوی طرف . ۲- هر یک از جهات اربع .۳- روی : بهمه جهت .۴- ناحیه . جمع : جهات . یا بجهت . بسبب بعلت . یا بر جهت . بسبب بعلت .

فرهنگ معین

(جِ هَ ) [ ع . جهة ] (اِ. )۱ - سوی ، طرف . ۲ - در علم جغرافی هر یک از جهات اربعه . ۳ - روی . ۴ - ناحیه . ج . جهات .

لغت نامه دهخدا

جهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) رجوع به جهة شود.


جهت. [ ج َ هََ ] ( ع اِ ) رجوع به جهة شود.

جهة. [ ج ِ هََ ] ( ع اِ ) طرف و جانب. ( آنندراج ). || کرانه. ( ناظم الاطباء ). زی. سمت. جهت. سوی. || یکی از جهات اصلی و فرعی. ( منتهی الارب ). رجوع به جهات شود. || هر یک از شش نهایت بعدهای سه گانه. ( از التفهیم ). || ( اصطلاح منطق ) ماده در قضیه از قبیل وجوب ، امکان ، امتناع. لفظ دال بر ماده در قضیه ملفوظه صورت عقلیه دال بر آن در قضیه معقوله. در اساس الاقتباس آمده : پیش از این گفته ایم ماده نسبت محمول باشد با موضوع فی نفس الامر، به وجوب ، یا به امکان ، یا به امتناع. اکنون میگوئیم گاه بود که مردم را بر حقیقت آن نسبت به تعیین چنانکه فی نفس الامر باشد وقوف نبود، بل نسبتی عامتر یا خاصتر از آن نسبت یا نسبتی مخالف آن نسبت علی الاطلاق میان محمول و موضوع تصور کرده باشد، و برحسب تصور خود از آن اخبار کند، مثلاً نداند که سواد زنگی را به وجوبست یا به امکان ، پس از وجودش بر وجهی که شامل هر دو بود اخبار کند، و مستمع از عبارت او آنچه مقتضاء آن عبارت بود فهم کند. پس نسبت محمول با موضوع فی نفس الامر مغایر آن نسبت بود که بحسب تصور متصوران و اخبار ایشان از آن ، و تفاهم آن بر مقتضاء عبارات باشد. و چون منطقی بحث حال قضایا کند، لامحاله او را بحث آن نسبت از آن روی که عبارت بر آن دال بود مهم باشد. پس آن نسبت را فی نفس الامر، ماده نام نهاده است و از آن روی که مدلول عبارت بود، جهة، و مدلول عبارت گاه بود که بعینه ماده باشد، و گاه بود که امری عامتر یا خاصتر یا مخالف آن بود. پس جهة و ماده گاه بود که یک چیز بود، و گاه بود که متغایر باشند. اما به اعتبار همیشه دو معنی بود، چنانکه گفتیم. و قضیه یا مشتمل بود بر لفظی که منبئی بود از جهتی ، یا نبود، و اول را موجهه خوانند، و دوم را مطلقه. و نسبت اطلاق یا توجیه نسبت عدم بود با ملکه و همچنانکه سالبه را با موجبه بهم حملی خوانند، مطلقه رابا موجهه بهم از موجهات شمرند. و چون جهة و رابطه هر دو مذکور بود، قضیه رباعی باشد، چه جهة اقتضاء زیادت معنی کند بر آن سه معنی که گفته ایم. و در لغت تازی موضع جهة بطبع متقدم بود بر موضع رابطه ، مثلاً گوئی : زید بالامکان هو کاتب. چه اگر متأخر باشد، جهة جزوی از محمول شود. و قضیه در حقیقت مطلقه بود همچنانکه در عدول و تحصیل گفته ایم. و در پارسی اگر گوئی : زیدبه امکان کاتب است ، موجهه باشد، و اگر گویی : زید کاتب به امکان است ، مطلقه بود، و جهة جزو محمول کرده باشی. و موضع جهة بر موضع حرف سلب متقدم باشد بطبع، چه اگر سلب بر جهة درآید، سلب جهة کند پس حکم جهة باطل شود، و نسبت محمول با موضوع ، بجهتی بود که مساوی رفع آن جهة بود، و مقابل او مثالش : زید لیس بالامکان هو کاتباً. و این سلب امکان کتابت بود نه امکان سلب کتابت ، پس نسبت به وجوب بماند یا به امتناع و در پارسی یک بار گوئی : زید ممکن است که کاتب نباشد و یک بارگوئی زید ممکن نیست که کاتب باشد. و در این دو قضیه رابطه مکرر شده است ، چه لفظ «باشد» رابطه دیگر است. و این تکرار در این لغت از آن جهت افتد که حرف سلب با رابطه در صیغت مرکب میشود. و اگر خواهی که این تکرار نیفتد گوئی : زید به امکان کاتب نیست ، زید نه به امکان کاتب است. ( اساس الاقتباس صص 129-130 ). || عبارتست از طرف امتداد چون اشارتی یا حرکتی بدو تعلق گیرد. ( نفایس الفنون ، علم سماع طبیعی ). || برای و بسبب. ( آنندراج ): به جهت. به سبب. از جهت. برای. به علت. ( ناظم الاطباء ). بی جهت. بی سبب. بهر جهت. باری. خلاصه. الحاصل. مخلص الکلام. در هر حال.

فرهنگ عمید

۱. طرف، جانب، سوی.
۲. [مجاز] سبب.

دانشنامه عمومی

برای


جهت (فضای برداری). جهت (انگلیسی: Orientation) در ریاضیات، جهت یک مفهوم هندسی است که در دو بعد؛ فرد به کمک آن می تواند یک حرکت چرخشی را حرکتی در جهت عقربه های ساعت، یا مخالف با آن، توصیف کند، و در فضای سه بعدی، به قسمت چپ چیز یا شخصی، دست چپ یا راست، چپ دست، یا راست دست اشاره کند. در جبر خطی، مفهوم جهت در بعد دلخواه محدود (اختیاری)، معنی می یابد. در این تنظیم، جهت یک پایهٔ مرتب، یک نوع نامتقارن است که باعث می شود تکرار بازتاب آن غیرممکن باشد؛ که با چرخش ساده تکرار شود، و بنابراین در سه بعد، این غیرممکن است که بتوان دست چپ یک چهرهٔ انسان را، تنها با به کار بردن چرخش آن به سمت راست آن بسازیم، اما این امکان وجود دارد که از بازتاب چهره در یک آینه برای این کار استفاده شود. در نتیجه، در فضای سه بعدی اقلیدسی، دو جهت می تواند ممکن باشد که راست دست و چپ دست (یا قاعده راست گرد) نامیده می شود.
جهت بر روی یک فضای برداری حقیقی، انتخابی دل خواهانه (اختیاری) است که برخی پایگاه های دستورالعمل های ذهنیِ «مثبت» و برخی «منفی» را نمایندگی می کنند. در فضای اقلیدسی سه بعدی، اصطلاح پایگاه های دست راستی به طور معمول به مثابه گرایش «مثبت» گرفته می شود، اما چون انتخاب اختیاری است، می تواند از دیدگاهی به آن ها عنوان جهت «منفی» داده شود. یک فضای برداری با جهت انتخاب شده فضای برداری جهت دار و یک بردار فضامحور است، در حالی که اگر یکی از این دو جهت گیری را نداشته باشد، یک فضای برداریبی جهت نامیده می شود.
می توان V را یک بعد فضای برداری واقعی محدود، و b1 و b2 را دو پایه ی دستورالعمل برای V در نظر گرفت. در جبر خطی این یک نتیجهٔ استاندارد است که یک نگاشت خطی منحصر به فرد «A: V → V» وجود دارد که از b1 تا b2 است. اگر A دترمینان مثبت باشد گفته می شود که پایه های b1 و b2 هم جهت (یا هم جهت نامتناقض) هستند؛ در غیر این صورت آن ها دارای جهت های مخالف هستند. وجود ویژگی هم جهتی، یک رابطه هم ارزی را در مجموعه ای از تمام پایه های دستورالعملی برای V تعریف می کند، در غیر این صورت، دقیقاً دو رابطه هم ارزی توسط این رابطه وجود دارد. وجود ویژگی هم جهتی، یک رابطه هم ارزی را در مجموعه ای از تمام پایه های دستورالعملی برای V تعریف می کند، در غیر این صورت، دقیقاً دو رابطه هم ارزی توسط این رابطه وجود دارد. در بعد برداری واقعی محدود V، یک جهت انتساب ۱+ به یک کلاس هم ارز و ۱- به آن دیگری است.

دانشنامه آزاد فارسی

جَهَت
در منطق و فلسفه و کلام، دارای معانی ویژه ای است: ۱. در منطق. لفظی است که از کیفیت و چگونگی نسبت دادن محمول به موضوع حکایت می کند و این کیفیت ها عبارت اند از وجوب، امکان و امتناع. چنان که مثلاً در قضیۀ «هر انسانی حیوان است»، انتساب «حیوانیت» به «انسان» ضروری است و لذا ضرورت را در این قضیه «جهت» می نامند. قضیه ای را که جهت در آن ذکر شود، موجّهه یا منوّعه یا رباعیّه می نامند، مانند قضیۀ فوق؛ و به قضیه ای که جهت در آن ذکر نشود مطلقه می گویند، مثل قضیۀ «انسان، حیوان است»؛ ۲. در فلسفه. از دو منظر محل بحث است: الف. از دیدگاه هستی شناختی. در این بخش، ضمن تقسیم وجود به رابط و نفسی، از این معنا سخن می رود که هستی یافتن هریک از گونه های وجود یا واجب است یا ممکن و یا ممتنع. مباحث مربوط به جهت از این دیدگاه عبارت اند از جهات، همانند وجود بدیهی اند و بی نیاز از تعریف؛ ب. جهات، از دیدگاه فلاسفه ذهنی و اعتباری است و از دیدگاه متکلمان واقعی؛ هریک از جهات سه گانه را به ذاتی، غیری و قیاسی تقسیم می کنند. توجه به این نکته بایسته است که در این تقسیم، امکان غیری معنی نخواهد داشت. از دیدگاه طبیعیات؛ جهت یکی از مباحث پنج گانۀ سماع طبیعی است (چهار مبحث دیگر عبارت اند از مکان، حرکت، سکون، میل) و مراد از آن، مقصد حرکت و مأخذ اشارۀ حسی است. در این دیدگاه دو جهت بالا و پایین را جهات غیر واقعی به شمار می آورند. ۳. در کلام. از دو بابت محل بحث است؛ الف. آن گاه که از ماهیت و اقسام آن به عنوان یکی از ویژگی ها یا یکی از احکام جواهر سخن رود، چنان که مثلاً در مباحث پیشین (جهت از دیدگاه طبیعیات) مورد بحث و بررسی قرار گرفت؛ ب. از این بابت که جهت، همانند مکان و کثرت و شریک و همانندان آن ازجمله صفات سلبی حق تعالی است. در این زمینه دو قول مطرح است: ۱. نظریۀ مثبت، که بر اساسِ آن دیدگاه خداوند بدان سبب که جسم است مکانمند است و در جهت قرار دارد؛ ۲. نظریۀ منفی، که بر اساسِ آن از آن رو که خداوند نه جسم است و نه جسمانی، از مکان و جهت، که از لوازم پدیده های جسمانی است، منزّه و مبرّاست.

فرهنگ فارسی ساره

راستا، رو


فرهنگستان زبان و ادب

{orientation} [زیست شناسی- علوم گیاهی] موقعیت زاویه ای بخشی از گیاه نسبت به محور مرکزی که معمولاً عمودی است
{voice} [زبان شناسی] صورتی از فعل یا یک ساخت نحوی خاص که نحوۀ تغییر رابطۀ بین فاعل و مفعول را، بدون تغییر در معنای گزاره ای جمله، بیان می کند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جهت‏ همان سمت است. از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، حج، وقف و وصیت سخن گفته‏اند.
آنچه را که متحرک با حرکت خود آن را قصد می‏کند، جهت گویند؛ خواه حسّی باشد یا معنوی. جهت کعبه قبله کسانی که کعبه را می‏بینند خود کعبه است؛ امّا قبله کسانی که دور از مسجد الحرام زندگی می‏کنند بنابر قول بسیاری از فقها جهت کعبه می‏باشد. کلمات فقها در مراد از جهت مختلف است. سمتی که کعبه در آن است و سمتی‏ که گمان می‏رود کعبه در آن باشد از جمله آنها است. وقف بر جهت عام وقف به اعتبار موقوفٌ علیه به وقف خاص و وقف عام تقسیم می‏شود. از مصادیق وقف عام، وقف بر جهت عام- مانند مساجد و مدارس- است. وقف بر جهت حرام، مانند وقف مالی برای تدوین یا ترویج کتب ضاله، همچنین وقف مالی برای کلیسا جهت تعمیر یا فرش کردن و مانند آن صحیح نیست. البته مورد آخر از کافر صحیح است. وصیّت برای جهت عام وصیت کردن برای جهت عام، مانند فقرا، سادات، ساختن مساجد، مدارس و بازسازی مشاهد مشرفه صحیح است و نیازی به قبول طرف و حتی اذن حاکم شرع نیست. جهات چهارگانه چنانچه آب برای وضو یا غسل یافت نشود، جست و جو از آن در آبادی تا حدّ یأس از وجود آن، و در بیابان به قول مشهور، در زمین ناهموار به اندازه بُرد یک تیر (حدود دویست گام) و در زمین هموار به اندازه برد دو تیر از چهار جهت واجب است. به قول مشهور، با فقدان علم و نیز ظن به قبله و وسعت وقت به سمت هر یک از چهار جهت یک نماز گزارده می‏شود. نماز گزاردن بین قبرها بنابر مشهور مکروه است؛ مگر آنکه بین نماز گزار و قبر از چهار جهت به اندازه ده ذراع فاصله باشد. بنابر قول منسوب به مشهور، حج تمتع وظیفه کسی است که فاصله محلّ زندگی‏اش تا مکه یا مسجد الحرام- بنابر اختلاف اقوال- از هر جهت شانزده فرسخ (حدود ۸۶ کیلومتر) باشد.

گویش مازنی

جهت


/jaht/ جهت

واژه نامه بختیاریکا

باد؛ راست
ری ور راست

جدول کلمات

سو

پیشنهاد کاربران

جهت واژه ای ایرانیست که از جهش و جهیدن میاد و پسوند ات نیز از پسوند های باستانی زبان اوستاییست

جهة

جهت : [ اصطلاح فوتبال ]سو. راه مسیر.
جهت توپ. جهت شوت یا ضربه. جهت حرکت. مسیر حرکت.

علت، دلیل، انگیزه

معنای اصلی واژه �جهت� یعنی سمت و سو و کاربرد آن به جای �برای� و �به خاطر� خیلی فصیح و درست نیست. البته در متون ادبی ‏گاه با حرف اضافه "از" به معنای "برای" به کار رفته است مانند این بیت حافظ‎:
خرقه زهد و جام می گرچه نه درخور هم اند‎
این همه نقش می زنم از جهت رضای تو‎
بنابراین به جای اینکه بنویسیم‎:
جهت ثبت نام به این مرکز مراجعه کنید‎.
بنویسیم‎:
برای ثبت نام به این مرکز مراجعه کنید‎.

این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آرَک می باشد

سوی

این واژه تازی است جمع ان جهات

برابر پارسی. سو. کرانه
جهت دار. از کتاب دکتر کزازی برابر است با سویمند

راستا


کلمات دیگر: