کلمه جو
صفحه اصلی

نفس الامر

فارسی به انگلیسی

essence of a thing, the thing itself

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حد ذات هر شئ . ۲ - مرتبه عقل فعال . ۳- نفس کلی . ۴ - عالم امر یعنی عالمی که روح و حقیقت عالم اجسام است .
حقیقت کار٠ اصل مدعا ٠ یا ثابت محقق ٠ کار واقعی ٠ یا کلم. نفس الامر یعنی حد ذات هر شیئی و بعضی گفته اند مرا مرتب. عقل فعال است و عقل اول و نفس کلیه را نیر نفس الامر نامند و عالم امر یعنی عالمی را که روح و حقیقت عالم اجسام است نفس الامر گویند ٠

لغت نامه دهخدا

نفس الامر. [ ن َ سُل ْ اَ ] ( ع اِ مرکب ) حقیقت کار. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). اصل مدعا. حاق واقع. || ثابت محقق. کار واقعی. ( غیاث اللغات ). || کلمه نفس الامر یعنی حد ذات هر شی و بعضی گفته اند مراد مرتبه عقل فعال است و عقل اول و نفس کلیه را نیز نفس الامر نامند، و عالم امر یعنی عالمی را که روح و حقیقت عالم اجسام است نفس الامر گویند. ( فرهنگ علوم عقلی ص 596 از اسفار و کشاف اصطلاحات الفنون ). || عبارت از علم ذاتی است که حاوی همه صور اشیاء بود از جزئی و کلی و صغیر و کبیر و اجمال و تفصیل ، علمی باشد یا عینی. ( تعریفات ).

فرهنگ عمید

حقیقت امر.

دانشنامه آزاد فارسی

نفس الامر (فلسفه). نَفْسُ الاَمْر (فلسفه)(noumenon)
معادل نومن در یونانی به معنای ذات معقول که در مقابل فنومن یا پدیدار به معنی ذات محسوس. افلاطون در تیمائوس نومن را واقعیتی فی نفسه دانست که فقط موضوع معرفت نظری است. در کانت این واژه به اشیاء فی نفسه یا «اشیاء در خود» (در مقابل اشیاء لغیره یا «اشیاء برای ما» یعنی پدیدارهایی که در حس شناخته می شوند) گفته می شود. نفس الامر، فراسوی صورت های زمانی، مکانی و علّی است که ذهن آن ها را می سازد و از همین رو شناخت ناپذیر است. از نظر کانت گرچه نفس الامر ناشناختنی است، فرض آن، هم به عنوان بنیان ناپیدای جهان محسوس و هم (در شکل یک «خود» نفس الامری) به عنوان شرط اختیار انسانی، ضروری است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تفکیک ذهن از عین و اندیشه از واقعیت، هنگامی برای انسان مطرح می شود که وی در می یابد که برخی اندیشه ها کاذب و برخی صادقند و تشخیص این مطلب، کار چندان دشوار و سختی نیست. لیکن موضوع مهم تر این است که معیار و ملاک حقیقت و خطا یا صدق و کذب چیست. این مساله به لحاظ معرفت شناختی از گذشته های دور تاکنون همواره محل بحث و بررسی گسترده اندیشمندان بوده است. دیدگاه حکیمان اسلامی از آغاز تاکنون عموما این بوده است که تعریف حقیقت و صدق مطابقت با نفس الامر است و اما اینکه نفس الامر چیست و آیا فلاسفه مسلمان بر روی یک مفهوم اتفاق نظر دارند یا نه، بحثی است که این مقاله بدان می پردازد. افزون بر این بیان سیر تاریخی این مفهوم و طرح نظریات مختلف و گزیدن دیدگاهی ویژه درباره آن از ویژگی های دیگر این مقاله است.
این مساله، جایگاه ویژه ای در تبیین نحوه صدق قضایای مختلف دارد. اگر ما «صدق» را به معنای «مطابقت با واقع» تفسیر کنیم، پس می باید نحوه صدق قضایای مختلف را با واقع نشان دهیم. این تلقی در مورد «قضایای حملیه خارجیه»، چندان با اشکال روبرو نیست، ولی مشکل از اینجا ناشی می شود که قضایا منحصر به قضایای حملیه خارجیه نمی باشد. و قضایای حقیقیه و شرطیه متصله و منفصله هم داریم. حتی این مشکل نیز در مورد برخی از قضایای حملیه خارجیه هم وجود دارد. مانند قضایای تاریخی کلی که حکایت از اموری می کنند که مربوط به زمان های گذشته است.بر این اساس، شاید بتوان گفت، یکی از علل مهم سر برتافتن از «نظریه مطابقت» در تعریف «صدق»، عدم تبیین درست مساله «نفس الامر» بوده است. این مساله در فلسفه غرب معمولاً تحت عنوان (fact) مورد بحث قرار می گیرد. اما فلاسفه غرب نیز در این باره هم رای و عقیده نیستند. تفسیر خاصی که ماینونگ (Meinong) از (fact) ارائه داد، مدت ها مورد بحث و منازعه قرار داشت. از این رو، تعداد بسیاری از فلاسفه غرب، راه چاره را در این دیدند که از تفسیر «صدق به مطابقت» دست بردارند. این وازنش نوعا از تفسیر قضایای پیچیده و نحوه پیوند آنها با واقع صورت می گیرد. بِراین الیس (Brian Ellis) در کتاب «صدق و عینیت» می نویسد:«وقتی من می گویم: گربه ای روی پادری (Mat = فرش کوچکی که در جلوی اتاق می اندازند، فرش یا حصیر کوچک.) ایستاده است، روشن است چیزی که می گویم صادق است، اگر و فقط اگر، گربه و پادری وجود داشته باشند و گربه به نحو خاصی بر آن ایستاده باشد. من البته این را انکار نمی کنم. زیرا مفاد این گزاره صریح و روشن است و من نمی توانم بفهمم که چرا باید کسی اصلاً مایل به انکار آن باشد. ولی کسانی که منکر «نظریه مطابقت در باب صدق» اند (Correspondence Theory of Truth)، غالبا متهم به انکار چنین چیزهای روشنی اند، و در اینجاست که از سوی طرفداران نظریه مطابقت تحت فشارند. به هر حال؛ من چنین انکاری ندارم. آنچه من مدعی ام این است که انواع زیادی از گزاره هایی وجود دارد، که صادق یا کاذب، محسوب می گردند و نمی توان آنها را، به نحو ساده و سر راست، تحلیل کرد.» برخی فلاسفه غربی درباره گزاره هایی نظیر گزاره «دایره مربع، وجود ندارد» نیز به بحث پرداخته اند. به عنوان نمونه، کارناپ (Carnap) در کتاب «معنا و ضرورت» مفهوم «دایره مربع» (round square) را مطرح کرده، و با اشاره به دیدگاه ماینونگ در این باب، به نقد و بررسی آن پرداخته است. نکته قابل توجه در این گونه بحث ها این است که ارائه تبیین روشن از مفهوم «نفس الامر» می تواند راه گشای بسیاری از معضلات بحث شناخت باشد. از سوی دیگر این مساله پیوند محکمی با «تعریف صدق»، «بحث حکایت»، «تشریح علم نسبت به گذشته و آینده»، «تبیین علم واجب تعالی»، «تحلیل قضایای عدمیه» و نیز بسیاری از مباحث دیگری دارد، که هنوز تبیین روشنی از آن، انجام نگرفته است.
مفهوم نفس الامر
مفهوم نفس الامر، چنانکه بزرگان حکمت گفته اند، به معنای «خود شی ء» است. کلمه «نفس» در این عنوان، به معنای «ذات» و واژه «امر» در آن به معنای «شی ء» است؛ چنانکه در شرح تجرید آمده است:«والمراد بنفس الامر ما یفهم من قولنا هذا الامر کذا فی نفسه او لیس کذا ای فی حد ذاته بالنظر الیه، مع قطع النظر عن ادراک المدرِک و اخبار المخبِر، علی ان المراد بالامر، الشان و الشی ء و بالنفس، الذات.» حکیم ملاهادی سبزواری، درباره همین موضوع، سروده است: بحدّ ذات الشی ء نفس الامر حُدَّ و عالم الامر و ذا عقل یعدّ.
مصداق نفس الامر
حکما در باب تعیین مصداق نفس الامر اختلاف دارند. حکیم سبزواری در بیت مذکور به دو قول در این باب اشاره کرده است. وی در شرح منظومه در تفسیر بیت مذکور می نویسد:مراد ما از «نفس الامر»، قلمرو ذات شی ء است. از این رو؛ مقصود از «حد ذات» در بیت مذکور چیزی است که شامل مرتبه ماهیت و وجود نفس و خارج، هر سه می گردد. پس قضیه «انسان حیوان است.» صادق است و نفس الامر آن، مرتبه ماهیت آن است، و صدق گزاره «انسان موجود است.» به اعتبار وجود خارجی آن است، و قضیه «انسان کلی است.» قضیه ای است صادق، و صدق آن به اعتبار هویت ذهنی آن است و فی الواقع مرتبه ای از ذهن، نفس الامر آن محسوب می گردد. بنابراین، تعبیر «حد ذات الشی ء» در بیت مذکور، برای خارج کردن «فرض فارض» است. از این رو، قضیه «الانسان جماد» را نمی توان از امور نفس الامری محسوب داشت. پس قضیه «الانسان جماد» قضیه ای است فرضی و نفس الامر ندارد. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که: «قضایای کاذب» اصلاً نفس الامر ندارند؛ چنانکه حکیم ملا هادی سبزواری می نویسد: «و فی الکواذب مثل الاربعة فردٌ یتحقق الذهنی لا النفس الامری.» این حاصل دیدگاهی است که حکیم سبزواری در مصراع اوّل از بیت مذکور، در باب نفس الامر، ابراز داشته است، و به نظر می رسد در آن تعریضی نیز به کسانی که گمان می برند قضایای کاذبه نفس الامر دارند، به چشم می خورد. ایشان در تفسیر مصراعی از بیت پیشین: «و عالم الامر و ذا عقلٌ یُعَدَّ» می گوید، برخی گفته اند: نفس الامر همان عالم امر و عقل فعال است. او نیز اشاره می کند که عرفاء از عقل فعال به «عالم امر» تعبیر می کنند. در نتیجه «عقل فعال» و عالم امر در بیت مذکور، به مصداق واحدی، در تفسیر نفس الامر اشاره دارند. ولی این توجیه حکیم سبزواری، مورد قبول تمامی اهل عرفان نیست، زیرا عموم عرفاء نفس الامر را به «اعیان ثابته» و «علم الهی» تفسیر می کنند و از آن به «عالم امر» تعبیر کرده و آن را اعم از عقل فعال می دانند. به عنوان نمونه، در «تمهید القواعد» ابتدا تطبیق نفس الامر بر «عقل فعّال» مورد نقد قرار گرفته و سپس نفس الامر به عالم امر تفسیر شده است. تا اینجا سه تفسیر از تفاسیر «نفس الامر» را مورد ملاحظه قرار دادیم. اما آراء و اقوال در این باب منحصر به این سه قول نیست، بلکه آراء دیگری نیز وجود دارد که در واقع، مکمّل و متمم این سه دیدگاه است. قبل از اینکه به آراء دیگر در باب نفس الامر اشاره کنیم، به نقل سؤالی می پردازیم که علامه حلی از خواجه طوسی درباره نفس الامر نموده است. این مناظره درواقع سِرّ تحول آراء و نظرات فلاسفه بعدی راجع به نفس الامر را نیز روشن خواهد ساخت، به گونه ای که، شاید بتوان تلاش های بعدی در این باره را پیامدهای این سؤال تلقی نمود.
نفس الامر و پژواک یک سؤال
...

پیشنهاد کاربران

راستینه کار

واقعیتِ امر، خودِ پدیده، خودِ یک چیز


کلمات دیگر: