کلمه جو
صفحه اصلی

کسب


مترادف کسب : احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی، اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب، رزق جویی

برابر پارسی : پیشه وری، درآمد، سوداگری

فارسی به انگلیسی

business, trade, acquisition, attainment, obtainment, take

business, trade, acquisition


acquisition, attainment, business, obtainment, take


فارسی به عربی

تجارة , مرور , هوایة

مترادف و متضاد

avocation (اسم)
کار، سرگرمی، کار فرعی، مشغولیت، کار جزیی، حرفه، کسب

vocation (اسم)
کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی

trade (اسم)
سرگرمی، ازار، حرفه، کسب، داد و ستد، سودا، تجارت، کاسبی، سوداگری، پیشه، بازرگانی، شغل، مبادله کالا، امد و رفت

metier (اسم)
سرگرمی، حرفه، کسب، رویه، شغل

traffic (اسم)
کالا، کسب، مخابره، رفت و آمد، ترابری، ترافیک، عبور و مرور، وسائط نقلیه، امد و شد، شد و آمد

trafficker (اسم)
کالا، کسب، تاجر، دسیسه، پشت هم انداز، سوداگر، دکان دار، کاسب

احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی


اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب


رزق‌جویی


۱. احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی
۲. اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب
۳. رزقجویی


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر واقع در ۱۸ کیلومتری شمال شهر ملایر . جلگه و معتدل دارای ۱۵۲۹ تن سکنه .
حاصل کردن وبدست آوردن، فراهم آوردن چیزی
( اسم ) ثفل چیز های فشرده کنجار. روغن : ( گروهی چو گاوان پروار خسب تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب ... ) ( بنقل هنجار گفتار ۴ )
نوعی خرما در جیرفت

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - تحصیل ، به دست آوردن . ۲ - حرفه ، شغل .
(کُ ) [ ع . ] (اِ. ) ثقل چیزهای فشرده ، کنجارة روغن .

(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تحصیل ، به دست آوردن . 2 - حرفه ، شغل .


(کُ) [ ع . ] (اِ.) ثقل چیزهای فشرده ؛ کنجارة روغن .


لغت نامه دهخدا

کسب. [ ک ُ ] ( ع اِ ) کنجاره روغن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ثفل روغن و عصاره آن و معرب است. ( از اقرب الموارد ). نخاله هرتخمی که روغن آن را گرفته باشند. ( یادداشت مؤلف ). کنجاره. ( دهار ). کنجاره روغن و آن ثفل روغن است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کسبه. ( از برهان ) :
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب
تا نکوبد جانستانت همچو کسب.
مولوی.
گروهی چو گاوان پروارخسب
تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب.
حاج سیدنصراﷲ تقوی ( از هنجار گفتار ).

کسب. [ ک َ / ک ِ ] ( ع مص ) ورزیدن. ( از منتهی الارب ). طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود. ( ناظم الاطباء ). الفغدن. الفنجیدن. ( یادداشت مؤلف ). روزی جستن و رسیدن به روزی. ( منتهی الارب ). || سود بردن از مالی. ( از ناظم الاطباء ). طلب کردن و سود بردن مال و علم را. ( از اقرب الموارد ). جلب نفع و دفع ضرر و این فعل برای خدای تعالی بکار نرودکه او منزه از جلب نفع و دفع ضرر است. ( از تعریفات ). || جمع کردن. ( از اقرب الموارد ). گرد آوردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). حاصل کردن. ( غیاث اللغات ). جمع کردن چیزی را و فراهم آوردن آنرا. ( از ناظم الاطباء ). || چیزی به مشقت پیدا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ). بدست آوردن با رنج. || ورزانیدن کسی را مال ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ورزانیدن کسی را با سود برد از مال. ( ناظم الاطباء ). حاصل کردن چیزی کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). کسب کردن و حاصل کردن چیزی کسی را. ( المصادر زوزنی ) ( ازاقرب الموارد ). و این فعل با دو مفعول متعدی شود گویند کَسَب َ زیداً مالا و علماً. ( از اقرب الموارد ).

کسب. [ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) ورز. یقال فلان طیب الکسب ؛ یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان. ( از ناظم الاطباء ).

کسب. [ ک َ ] ( ع اِمص ) تحصیل معاش و رزق با زحمت و محنت. ( ناظم الاطباء ). طلب روزی : هرکه از کسب... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت. ( کلیله و دمنه ). مثال این همچنان است که مردی در حد بلوغ سرگنجی افتد... خرمی بدوراه یابد و در باقی عمر از کسب فارغ آید. ( کلیله و دمنه ). || طلب کردن. ورزیدن. ورزو تحصیل با سعی و کوشش و محنت. ( ناظم الاطباء ). کوشش برای به دست آوردن چیزی : بر مردمان لازم است که در کسب علم کوشند. ( کلیله و دمنه ). پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است و کسب مال از وجه حلال.( کلیله و دمنه ). حرص تو در طلب علم و کسب هنر مقرر.( کلیله و دمنه ). پس از بلوغ غم مال و فرزند... و شره کسب در میان آید. ( کلیله و دمنه ). آدمی در کسب آن چون کرم پیله است. ( کلیله و دمنه ). صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. ( کلیله و دمنه ). حلاوت عاجل او را از کسب خیرات... باز دارد. ( کلیله و دمنه ).

کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) ورز. یقال فلان طیب الکسب ؛ یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان . (از ناظم الاطباء).


کسب . [ ک َ ] (اِ) نوعی خرما در جیرفت . (یادداشت مؤلف ).


کسب . [ ک َ ] (ع اِمص ) تحصیل معاش و رزق با زحمت و محنت . (ناظم الاطباء). طلب روزی : هرکه از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت . (کلیله و دمنه ). مثال این همچنان است که مردی در حد بلوغ سرگنجی افتد... خرمی بدوراه یابد و در باقی عمر از کسب فارغ آید. (کلیله و دمنه ). || طلب کردن . ورزیدن . ورزو تحصیل با سعی و کوشش و محنت . (ناظم الاطباء). کوشش برای به دست آوردن چیزی : بر مردمان لازم است که در کسب علم کوشند. (کلیله و دمنه ). پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است و کسب مال از وجه حلال .(کلیله و دمنه ). حرص تو در طلب علم و کسب هنر مقرر.(کلیله و دمنه ). پس از بلوغ غم مال و فرزند... و شره کسب در میان آید. (کلیله و دمنه ). آدمی در کسب آن چون کرم پیله است . (کلیله و دمنه ). صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. (کلیله و دمنه ). حلاوت عاجل او را از کسب خیرات ... باز دارد. (کلیله و دمنه ).
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده .

حافظ.


تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
جانم بسوخت آخر در کسب این فضایل .

حافظ.


- کسب هوا ؛ کنایه از نشستن در خانه های سرد و سیر کردن در امکنه ٔ بارده تا باد سرد از آن کسب کنند برای ازاله ٔ گرمی و وصول فرح به طبیعت . (آنندراج ). هواخوری :
مست تو پابرهنه به دریا حباب وار
بر روی آب گردد و کسب هوا کند.

محمد قلی سلیم (از آنندراج ).


صبح است به که رو به چمن چون صبا کنم
کسب هنر گذارم و کسب هوا کنم .

طالب آملی (از آنندراج ).


- || کام طلبی . رسیدن بخواهش دل :
بین که در باغ جهان خاقانی
از پی کسب هوا آمده ای .

خاقانی .


شرم بادت که به گلزار جهان
از پی کسب هوا آمده ای .

جلال اسیر (از آنندراج ).


|| تجارت . (ناظم الاطباء). || هنر و پیشه . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). فن و صنف و حرفه و شغل و کار و بار. (ناظم الاطباء). شغل . پیشه . کار. حرفه : از کسب و صرف اعراض نمودند. (کلیله و دمنه ).
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.

مولوی .


مکرها در کسب دنیا بارد است
مکرها در ترک دنیا وارد است .

مولوی .


لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال .

مولوی .


- امثال :
کسب کن تا کاهل نشوی . روزی از خدا خواه تا کافر نشوی . (جامع التمثیل ).
|| عمل با ید. (ناظم الاطباء). کار با دست . ورزش . (یادداشت مؤلف ).
- کسب دست ؛ عمل با دست . تحصیل روزی با کار یدی : علویان اگر مالی و ملکی دارند به کسب دست و رنج بدست آورده اند. (کتاب النقض ص 476).
|| (ص ) اکتسابی . کسبی :
کسان را درم داد و تشریف و اسب
طبیعی است اخلاق نیکو نه کسب .

سعدی (بوستان ).


|| (اِمص ) نزد اشاعره عبارت است از تعلق قدرت عبد و اراده ٔ او به فعل مقدور و می گویند افعال عبد واقع می شود به قدرت خدای تعالی و قدرت ایشان را تأثیری در آن نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1243) :
به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبر فزایست مرا.

خاقانی .



کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود. (ناظم الاطباء). الفغدن . الفنجیدن . (یادداشت مؤلف ). روزی جستن و رسیدن به روزی . (منتهی الارب ). || سود بردن از مالی . (از ناظم الاطباء). طلب کردن و سود بردن مال و علم را. (از اقرب الموارد). جلب نفع و دفع ضرر و این فعل برای خدای تعالی بکار نرودکه او منزه از جلب نفع و دفع ضرر است . (از تعریفات ). || جمع کردن . (از اقرب الموارد). گرد آوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حاصل کردن . (غیاث اللغات ). جمع کردن چیزی را و فراهم آوردن آنرا. (از ناظم الاطباء). || چیزی به مشقت پیدا کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 81). بدست آوردن با رنج . || ورزانیدن کسی را مال (منتهی الارب ) (آنندراج ). ورزانیدن کسی را با سود برد از مال . (ناظم الاطباء). حاصل کردن چیزی کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسب کردن و حاصل کردن چیزی کسی را. (المصادر زوزنی ) (ازاقرب الموارد). و این فعل با دو مفعول متعدی شود گویند کَسَب َ زیداً مالا و علماً. (از اقرب الموارد).


کسب . [ ک ُ ] (ع اِ) کنجاره ٔ روغن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ثفل روغن و عصاره ٔ آن و معرب است . (از اقرب الموارد). نخاله ٔ هرتخمی که روغن آن را گرفته باشند. (یادداشت مؤلف ). کنجاره . (دهار). کنجاره ٔ روغن و آن ثفل روغن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کسبه . (از برهان ) :
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب
تا نکوبد جانستانت همچو کسب .

مولوی .


گروهی چو گاوان پروارخسب
تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب .

حاج سیدنصراﷲ تقوی (از هنجار گفتار).



فرهنگ عمید

۱. به دست آوردن، حاصل کردن.
۲. انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی.
۳. (اسم ) شغل، کار.
۴. (اسم ) [مقابلِ اختیار] در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند.
۵. (صفت ) [قدیمی] اکتسابی: کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱: ۹۰ ).

دانشنامه عمومی

کسب: به معنای درآمد و هر نوع کاسبی و تجارت
کسب: شهری در سوریه
کِسب: روستایی نزدیک ملایر در استان همدان

فرهنگ فارسی ساره

درآمد


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کَسَبَ: کسب کرد - به دست آورد (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دستآورد...
معنی تَکْسِبُ: کسب می کند
معنی تَکْسِبُونَ: کسب می کنید
معنی لَا تَکْسِبُ: کسب نمی کند
معنی جَرَحْتُم: کسب کردید -جرح به معنای کار کردن با اعضاء ( دست ) است ، و مراد از آن کسب است )
معنی ﭐکْتَسَبَتْ: با کوشش فراوان کسب کرد (مؤنث)
معنی ﭐکْتَسَبْنَ: با کوشش فراوان کسب کردند (مؤنث)
معنی ﭐکْتَسَبُواْ: با کوشش فراوان کسب کردند
معنی ﭐکْتَسَبَ: کسب کرد (با زحمت وطلب با کوشش ومبالغه )
معنی لَمْ یَهْدِ: هدایت نکرد - روشن نکرد(هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَکْسِبُهُ: آن را کسب می کند - آن را به دست می آورد (عبارت "مَن یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَیٰ نَفْسِهِ " یعنی : هر کس مرتکب گناهی شود، فقط به زیان خود مرتکب میشود)
معنی یَهْتَدُونَ: هدایت را می پذیرند -هدایت می شوند- هدایت می یابند(هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
تکرار در قرآن: ۶۷(بار)
کاریکه برای جلب نفع یا دفع ضرر است (مجمع) کسب مال و علم، طلبیدن آن دو است، کسب اثم متحمل شدن به گناه و انجام دادن آن است. راغب گفته: کسب در آنچه شخص برای خود یا برای دیگری می‏کند، به کار رود لذا گاهی به دو مفعول متعدی شود مثل «کَسَبْتُ فُلاناً کَذا» ولی اکتساب در آن است که فقط که برای خود کسب کند پس هر اکتساب کسب است و هر کسبی اکتساب نیست. ناگفته نماند:کسب در کارهای خیر و شر هر دو به کار رفته ولی اکثر در عمل بداست. در آیه . و آیه . در کار خیر به کار رفته و در آیه . وغیره در کار بد و گناه آمده است. اکتساب: . طبرسی مابین کسب واکتساب فرقی قائل نیست. ایضاً قاموس و اقرب الموارد و در صحاح تصریح کرده که کسب و اکتساب هر دو به یک معنی اند. بنابرآنکه از راغب نقل شد اکتساب مخصوص به کسب انسان است برای خود. ولی این مطلب در آیات قابل پیاده شدن نیست، زیرا کسب و اکتساب در همه جا از قرآن در باره کسب انسان برای خویش است. زمخشری در باره آیه فوق گفته: چون در اکتساب مطاوعه هست آمدن اکتساب در عمل بد اشاره است که شر از مشتهیات نفس و نفس به آن منجذب است و چون در کار خیر این حالت نیست لذا کسب به کار رفته. المنار قول زمخشری را پسندیده ولی بعکس نقل می‏کند. نگارنده گوید: ظاهرا فرق مهمی میان کسب و اکتساب نباشد در کتب ادب نیز تصریح کرده‏اند که افتعل به معنی فعل می‏آید. اکتساب در قرآن در تحمل و کسب کار شر آمده چنانکه گذشت و نیز در کار نیک مثل .

پیشنهاد کاربران

معنی کسب روزی = ارتزاق

معنای کسب ، این است که ، قدرت و اراده ی بشر مقارن با قدرت و اراده خالق می گردد بدون اینکه اثری در وجود و عدم فعل داشته باشد .

به دست آوردن، رسیدن به . . . . ، حاصل عمل

به دست آوردن


برابر پارسی ( کسب کردن ) ، ( اَلفَنجیدن ) نیز می باشد.
به گمانم الفنجیدن از واژگان کهن پارسیِ بلخی می باشد.
کسب شده= الفنجیده

گرفتن

دستیابی به ( در برخی باره ها )

نمونه:
نگره ی بی سویگی ( بیطرفی ) بگونه ای گریز ناپذیر به گزینشِ آنچنان ابزاری برای دستیابی به ( کسب ) این بهبودی خواهد رسید که ناتوان نمودنِ ( تضعیف ) پیکار طبقاتی پرولتاریا را در پی خواهد داشت.

کسبیدن = کسب کردن.
م. ث
کسبیدن این مقام را به شما و خانواده گرامیتان شادباش می گوییم.


کلمات دیگر: