مترادف کسب : احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی، اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب، رزق جویی
برابر پارسی : پیشه وری، درآمد، سوداگری
business, trade, acquisition
acquisition, attainment, business, obtainment, take
احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی
اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب
رزقجویی
۱. احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی
۲. اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب
۳. رزقجویی
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تحصیل ، به دست آوردن . 2 - حرفه ، شغل .
(کُ) [ ع . ] (اِ.) ثقل چیزهای فشرده ؛ کنجارة روغن .
کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) ورز. یقال فلان طیب الکسب ؛ یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان . (از ناظم الاطباء).
کسب . [ ک َ ] (اِ) نوعی خرما در جیرفت . (یادداشت مؤلف ).
حافظ.
حافظ.
محمد قلی سلیم (از آنندراج ).
طالب آملی (از آنندراج ).
خاقانی .
جلال اسیر (از آنندراج ).
مولوی .
مولوی .
مولوی .
سعدی (بوستان ).
خاقانی .
کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود. (ناظم الاطباء). الفغدن . الفنجیدن . (یادداشت مؤلف ). روزی جستن و رسیدن به روزی . (منتهی الارب ). || سود بردن از مالی . (از ناظم الاطباء). طلب کردن و سود بردن مال و علم را. (از اقرب الموارد). جلب نفع و دفع ضرر و این فعل برای خدای تعالی بکار نرودکه او منزه از جلب نفع و دفع ضرر است . (از تعریفات ). || جمع کردن . (از اقرب الموارد). گرد آوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حاصل کردن . (غیاث اللغات ). جمع کردن چیزی را و فراهم آوردن آنرا. (از ناظم الاطباء). || چیزی به مشقت پیدا کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 81). بدست آوردن با رنج . || ورزانیدن کسی را مال (منتهی الارب ) (آنندراج ). ورزانیدن کسی را با سود برد از مال . (ناظم الاطباء). حاصل کردن چیزی کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسب کردن و حاصل کردن چیزی کسی را. (المصادر زوزنی ) (ازاقرب الموارد). و این فعل با دو مفعول متعدی شود گویند کَسَب َ زیداً مالا و علماً. (از اقرب الموارد).
مولوی .
حاج سیدنصراﷲ تقوی (از هنجار گفتار).
درآمد