کلمه جو
صفحه اصلی

کبک

فارسی به انگلیسی

partridge, quebec

partridge


فارسی به عربی

حجل

مترادف و متضاد

partridge (اسم)
کبک

فرهنگ فارسی

شهری است در کانادا مرکز استانی بهمین نام در کنار تپه ای مشرف برود سن لران دارای ۱۷۷٠٠٠ تن سکنه . آرشوک نشین است و دانشگاه دارد . مرکز تجارت و صنعت ( کاغذ سازی توتون کاری چرمسازی ) است . شهر مزبور توسط فرانسویان در ۱۶٠۸ م . بنا نهاده شده و انگلیسیان آنرا در ۱۷۵۹ م . متصرف شدند استان کبک قریب ۶ / ۲۳۴۴۴۵ تن جمعیت دارد و شهر عمده آن منتر آل میباشد .
دم کوتاه وپرهای خاکی رنگ بالهابالکه های سرخ وسیاه وگوشت لذیذداردودردامنه کوههاودره هاپیداشود
( اسم ) پرنده ایست از راست. مرغان خانگی که قدی کوتاه و تنه ای خپله دارد . دمش کوتاه و سرش کوچک و بدون کاکل است . منقارش کوتاه و ضخیم و استخوان تارس ( با مقایس. استخوان آدمی میتوان گفت استخوان کف پا ) در این حیوان نسبه بلند و بدون پر است . در حدود هشت گونه از این پرنده شناخته شده که همه در نقاط کوهستانی آسیا و اروپا میزیند . معمو این پرنده در اماکن بدون درخت و باصطح رو باز زندگی میکند و روی شاخه ها نمیرود و اکثری زوج نر و ماده با هم میزیند و در تمام مدت جفتگیری و بعد از آن نر و ماده با هم بسر میبرند و از دانه های گیاهی و حشرات و سبزیها و برگ درختان تغذیه میکنند . کبک نر و ماده بیک اندازه اند لیکن رنگ نر زیبا تر و روی سینه اش لکه ای قهوه یی دیده میشود . پای کبک جوان زرد رنگ و سرش قرمز قهوه یی است . پای کبک پیر خاکستری و کله اش زرد است . کبک نر و ماده در بهار جفتگیری مینمایند و در این مواقع قد قد مخصوصی میکنند . کبک ماده در اردیبهشت ماه در زمین چاله ای با پا میکند و در آن روزی یک تخم نخودی رنگ میگذارد و بین ۱۲ تا ۱۸ تخم مینهد و پس از آن سه هفته روی تخم ها میخوابد تا جوجه ها یش از تخم در آیند . روز ها را کبک در محلی ایمن میگذراند ولی صبح زود و غروب بجستجو و جمع آوری دانه و حشرات و تخم و جوان. علف میپردازد . این پرنده در اسارت تخم میکند ولی بر روی تخم نمیخوابد . بدین جهت برای تربیت و از دیاد آن باید در منازل چمن تهیه کرد تا کبک در آن تخم بگذارد و بعدا تخم ها را جمع آوری و زیر مرغ کرچ بگذارند تا جوج. کبک بیرون آید . جوج. کبک سبزی و تخم مورچه و حشرات را میخورد حجل قبح کبک کبک معمولی جمع : کبکان : [ کبکان کوهسار ی از بیم برف و باد پنهان شدند در شعب تیره غار ها ] . ( شیبانی ) یا کبکان بزم . ساقیان و مطربان و شاهدان . یا کبکان دری . ۱ - گونه ای کبک درشت با منقار قوی و نسبه طویل و پنجه های نیرومند که در جنوب اروپا و آسیای صغیر و ایران ( نواحی توچال و مناطق کوهستانی فارس ) و چین و افغانستان میزید . جثه اش تا سه برابر کبک معمولی ممکنست برسد و هم. خصایص کبک معمولی را دارد : [ زاغ را زیبد برفتن کشی کبک دری ] . آهنگی است در موسیقی قدیم [ ساعتی سیوار تیر و ساعتی کبک دری ] . ( منوچهری ) یا کبک رقاص . اسب شوخ و با زیگر . یا کبک کر . یا کبک معمولی .
یکی از شاهزادگان ماورائ النهر

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) پرنده ای است وحشی با دم کوتاه و پرهایی به رنگ خاکی که زیبایی راه رفتنش مَثَل است . ، ~ کسی خروس خواندن کنایه از: شاد و شنگول بودن آن کس .

لغت نامه دهخدا

کبک . [ ک َ ] (اِ) دست . (ناظم الاطباء) (برهان ). || کف دست را گویند. (اوبهی ). کف دست . (ناظم الاطباء). || دست راست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) .


کبک . [ ک َ ] (اِ) مرغی است معروف . (آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری کوچکتر است . (برهان ). این پرنده بیشتر در کوهسارها زیست کند. قبج ، معرب کبگ . (الفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر). قَبج . (دهار) و آن معرب کبک است . (از برهان ) (از فهرست مخزن الادویه ). حَجَل . (اقرب الموارد ذیل قبج ) (المعرب ). معرب آن قبج است و آن اسم حجل است . (فهرست مخزن الادویه ). کروان . (اقرب الموارد ذیل قبج ) (از منتهی الارب ). ابن طائر. (از یادداشت مؤلف ). قهبی . خرط. قوفل . کبک نر. (منتهی الارب ). یعقوب . (منتهی الارب ) (دهار). اسم فارسی یعقوب است که آن ذکر حجل است . (فهرست مخزن الادویه ). غبراء، کبک ماده . (از منتهی الارب ). حجلة. (یادداشت مؤلف ). پرنده ای از دسته ٔ ماکیانها است که به جهت استفاده از گوشت وی آن را شکار کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پرنده ٔ معروف است و اعراب گوشت او رااز جمله طعامهای بسیار لذیذ شمارند و چون خواهند این مرغ را بگیرند از هر طرف او را بپرانند تا وقتی ازپرواز باز ماند و خسته شود با دست بگیرند. (قاموس کتاب مقدس ). پرنده ای است از راسته ٔ مرغان خانگی که قدی کوتاه و تنه ای خپله دارد، دمش کوتاه و سرش کوچک و بدون کاکل است ، منقارش کوتاه و ضخیم و استخوان تارس (با مقایسه ٔ استخوان آدمی می توان گفت استخوان کف پا) در این حیوان نسبتاً بلند و بدون پر است . در حدود هشت گونه از این پرنده شناخته شده که همه در نقاط کوهستانی آسیا و اروپا می زیند. معمولاً این پرنده در اماکن بدون درخت و باصطلاح روباز زندگی می کند و روی شاخه ها نمی رود و اکثر یک زوج نر و ماده با هم می زیند و در تمام مدت جفتگیری و بعداز آن نر و ماده با هم بسر می برند و از دانه های گیاهی و حشرات و سبزیها و برگ درختان تغذیه می کنند. کبک نر و ماده به یک اندازه اند، لیکن رنگ نر زیباتر و روی سینه اش لکه ای قهوه یی دیده می شود. پای کبک پیر خاکستری و کله اش زرد است . کبک نر و ماده در بهار جفتگیری می نمایند، و در این مواقع قدقد مخصوصی می کنند. کبک ماده در اردیبهشت ماه در زمین ، چاله ای با پا می کند و در آن روزی یک تخم نخودی رنگ میگذارد و بین 12 تا 18 تخم می نهد و پس از آن سه هفته روی تخمها می خوابد تا جوجه هایش از تخم درآیند. روزها را کبک در محلی ایمن می گذراند ولی صبح زود و غروب بجستجو و جمعآوری دانه و حشرات و تخم و جوانه ٔ علف می پردازد. این پرنده در اسارت تخم می کند ولی بر روی تخم نمی خوابد. بدین جهت برای تربیت و ازدیاد آن باید در منازل چمن تهیه کرد تا کبک در آن تخم بگذرد و بعداً تخم ها را جمعآوری و زیر مرغ کرچ بگذارند تا جوجه ٔ کبک بیرون آید. جوجه ٔ کبک سبزی و تخم مورچه و حشرات را میخورد. (فرهنگ فارسی معین ) :
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی .

شهید بلخی .


چون لطیف آید بگاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز.

رودکی .


خرامیدن کبک بینی به شخ
تو گویی ز دیبا فکنده است نخ .

ابوشکور.


چو اندرهوا باز گسترد پر
بترسد ز چنگال او کبک نر.

فردوسی .


خورشها ز کبک و تذرو سفید
بسازید و آمد دل پر امید.

فردوسی .


کرده گلو پر زباد قمری سنجاب پوش
کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش .

منوچهری .


کبک چون طالب علمی است و در این نیست شکی
مسأله خواند تا بگذرد از شب سه یکی .

منوچهری .


گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک
دیده ٔ هر کبککی مسکن میمی ز دم .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 60).


چنان است دادش که ایمن به ناز
بخسبد همی کبک بر چنگ باز.

اسدی .


چون نیابد بگه گرسنگی کبک و تذرو
چکند گر نخورد شیر ز مردار کباب .

ناصرخسرو.


چون بناگاه فرود آمد از حجره ٔ شب
همچو کبکی که خرامنده بود در کهسار.

انوری .


از نثار خون دل در راه او
کرکس شب کبک منقار آمده ست .

خاقانی .


کبک مهرم کز قفس بیرون شوم
هم قفس را آشیان خواهم گزید.

خاقانی .


با لب خونین چون کبک شدی و چو تذرو
چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 557).


پیش زلفت چو کبک خسته جگر
زیر چنگال باز می غلطم .

خاقانی .


با غم هجر تو مرا تاب نماند و کی بود
طاقت باز تیز پر کبک شکسته بال را.

فلکی شروانی .


«...باز با کبک ... انبازی می کنند».

(سندبادنامه ص 9).


هر مگس را کی رسد پرواز کبک
کی شود همراز سلطان هر گدا.

مولوی .


هیئت بازست بر کبک نجیب
هر مگس را نیست زان هیئت نصیب .

مولوی .


کبکان کوهساری از بیم برف و باد
پنهان شدند در شعب تیره غارها.

شیبانی (از فرهنگ فارسی معین ).


- تک کبک ؛ روش کبک . رفتن کبک :
کلاغی تک کبک در گوش کرد
تک خویشتن را فراموش کرد.

نظامی (از امثال و حکم دهخدا).


رجوع به روش کبک شود.
- روش کبک ؛راه رفتن کبک . رفتار کبک : کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد راه رفتن خود را هم فراموش کرد.(امثال و حکم دهخدا).
خاقانی آن کسان که طریق تو می روند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست .

خاقانی .


- کبک بیابانی ؛ صاحب آنندراج آرد: لفظ تازه است که شیخ العارفین استفاده فرموده :
اگر مرغ چمن سیر است و گر کبک بیابانی
چرا از دست دل دیدی که فریادی نمیدارد...
و البته فریاد کبک مشهورنیست بلکه خنده و قهقه ٔ او مشهور است . (از آنندراج ). و منظور صاحب آنندراج از کبکی که در بیابان زید نه در کوه ، با در نظر گرفتن آنکه بیابان توسعاً بمعنی دشت و کوه است بنظر نادرست آید. شاید منظور از کبک بیابانی نوعی کبک باشد که امروزه به کبک مرغی یا کبک مرغزار مشهور است .
- کبک کسی خواندن ؛ سخت شادان بودن به جهت کامیابی و کامکاری که او را دست داده است . (یادداشت مؤلف ). کبکش می خواند؛ سخت خوشحال است . (یادداشت مؤلف ).
- امثال :
مثل کبک سرش را زیر برف کرده است ؛ گمان کند که عیب های او را نبینند. گویند کبک سر زیر برف کند و چون در آن حال کسی را نبیند پنداردکه دیگران نیز او را نبینند. (امثال و حکم دهخدا).

کبک . [ ک َ ب َ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان ماوراءالنهر که در سال 711 هَ . ق . در زمان پادشاهی الجایتو با برادرش یسوربر خراسان تاختن کرد و بعد از خرابی بسیار بازگشت . الجایتو سلطان ابوسعید را به پادشاهی خراسان فرستاد.یسور میل ایران کرد و به مطاوعت درآمد و کبک بدین سبب به جنگ برادر آمد اما منهزم شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن چ ادوارد براون ص 577 و 598 و 599 شود.


کبک. [ ک َ ] ( اِ ) دست. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || کف دست را گویند. ( اوبهی ). کف دست. ( ناظم الاطباء ). || دست راست را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) .

کبک. [ ک َ ] ( اِ ) مرغی است معروف. ( آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری کوچکتر است. ( برهان ). این پرنده بیشتر در کوهسارها زیست کند. قبج ، معرب کبگ. ( الفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر ). قَبج. ( دهار ) و آن معرب کبک است. ( از برهان ) ( از فهرست مخزن الادویه ). حَجَل. ( اقرب الموارد ذیل قبج ) ( المعرب ). معرب آن قبج است و آن اسم حجل است. ( فهرست مخزن الادویه ). کروان. ( اقرب الموارد ذیل قبج ) ( از منتهی الارب ). ابن طائر. ( از یادداشت مؤلف ). قهبی. خرط. قوفل. کبک نر. ( منتهی الارب ). یعقوب. ( منتهی الارب ) ( دهار ). اسم فارسی یعقوب است که آن ذکر حجل است. ( فهرست مخزن الادویه ). غبراء، کبک ماده. ( از منتهی الارب ). حجلة. ( یادداشت مؤلف ). پرنده ای از دسته ماکیانها است که به جهت استفاده از گوشت وی آن را شکار کنند. ( حاشیه برهان چ معین ). پرنده معروف است و اعراب گوشت او رااز جمله طعامهای بسیار لذیذ شمارند و چون خواهند این مرغ را بگیرند از هر طرف او را بپرانند تا وقتی ازپرواز باز ماند و خسته شود با دست بگیرند. ( قاموس کتاب مقدس ). پرنده ای است از راسته مرغان خانگی که قدی کوتاه و تنه ای خپله دارد، دمش کوتاه و سرش کوچک و بدون کاکل است ، منقارش کوتاه و ضخیم و استخوان تارس ( با مقایسه استخوان آدمی می توان گفت استخوان کف پا ) در این حیوان نسبتاً بلند و بدون پر است. در حدود هشت گونه از این پرنده شناخته شده که همه در نقاط کوهستانی آسیا و اروپا می زیند. معمولاً این پرنده در اماکن بدون درخت و باصطلاح روباز زندگی می کند و روی شاخه ها نمی رود و اکثر یک زوج نر و ماده با هم می زیند و در تمام مدت جفتگیری و بعداز آن نر و ماده با هم بسر می برند و از دانه های گیاهی و حشرات و سبزیها و برگ درختان تغذیه می کنند. کبک نر و ماده به یک اندازه اند، لیکن رنگ نر زیباتر و روی سینه اش لکه ای قهوه یی دیده می شود. پای کبک پیر خاکستری و کله اش زرد است. کبک نر و ماده در بهار جفتگیری می نمایند، و در این مواقع قدقد مخصوصی می کنند. کبک ماده در اردیبهشت ماه در زمین ، چاله ای با پا می کند و در آن روزی یک تخم نخودی رنگ میگذارد و بین 12 تا 18 تخم می نهد و پس از آن سه هفته روی تخمها می خوابد تا جوجه هایش از تخم درآیند. روزها را کبک در محلی ایمن می گذراند ولی صبح زود و غروب بجستجو و جمعآوری دانه و حشرات و تخم و جوانه علف می پردازد. این پرنده در اسارت تخم می کند ولی بر روی تخم نمی خوابد. بدین جهت برای تربیت و ازدیاد آن باید در منازل چمن تهیه کرد تا کبک در آن تخم بگذرد و بعداً تخم ها را جمعآوری و زیر مرغ کرچ بگذارند تا جوجه کبک بیرون آید. جوجه کبک سبزی و تخم مورچه و حشرات را میخورد. ( فرهنگ فارسی معین ) :

فرهنگ عمید

کف دست.
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه، و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود.
* کبک دری: (زیست شناسی )
۱. نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد.
۲. (موسیقی ) از آهنگ های موسیقی.

پرنده‌ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه، و پرهای خاکستری‌رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می‌شود.
⟨ کبک دری: (زیست‌شناسی)
۱. نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به‌سر می‌برد.
۲. (موسیقی) از آهنگ‌های موسیقی.


کف دست.


دانشنامه عمومی

کبک به یکی از موارد زیر اشاره دارد:
کَبْـک (پرنده)
استان کِبـِک، در کشور کانادا
کِبـِک (شهر)، مرکز استان کبک کشور کانادا

دانشنامه آزاد فارسی

کَبْک (partridge)
کَبْک
کَبْک
کَبْک
کَبْک
هر یک از انواع مرغ های زمین زی، با اندازۀ متوسط، از خانوادۀ قرقاول۱، راستۀ ماکیان سانان۲. این راسته شامل قرقاول۳، بلدرچین۴، و مرغ۵ نیز می شود. کبک ها خیلی زود جفت می شوند. نرها، نظیر نرهای اغلب گونه های ماکیان، بسیار جنگجویند. لانه هایشان را به راحتی روی زمین، در مزارع، یا روی ردیف بوته های پرچین می سازند. در آن ده تا بیست تخم قهوه ای زیتونی می گذارند. ماده جوجه ها را از تخم بیرون می آورد. هنگام نشستن پرندۀ ماده روی تخم ، پرنده نر از آن مراقبت می کند. جوجه ها اغلب از شفیرۀ مورچه، و در صورت نبود آن، از حشرات دیگر تغذیه می کنند. شفیره ها، مورچه ها، و حلزون های صدف دار و بی صدف بخش عمدۀ غذای پرندگان مسن تر را نیز تشکیل می دهند. کبک ها غلات و سایر دانه ها را نیز، در صورتی که در دسترس باشند، به فراوانی مصرف می کنند. جوجه ها چند ماه با والدین می مانند و تشکیل گروهی متشکل از حدود بیست پرنده می دهند. کبک ها صبح و عصر برای تهیۀ غذا در مزارع درو شده و در مراتع به جست وجو می پردازند، اما طی روز در هر مکانی که پوشش امنی یافت شود، خود را پنهان می کنند. دو گونۀ فراوان کبک در بریتانیا عبارت اند از کبک چیل۶ Perdix perdix که سطح پشتی اش قهوه ای خال خالی است و نقاطی خاکستری روی سینه اش به چشم می خورد و لکه هایی بلوطی در جوانب دارد، و کبک فرانسوی۷ Alcetoris rufa که با پاها، منقار و پلک های قرمزش شناسایی می شود. سطح پشتی اش به رنگ قهوه ای ساده، گردنش سفید و دارای حاشیه ای مشکی، و جوانبش به رنگ های بلوطی و سیاه است. بال های این پرنده گِرد و کوتاه اند. از ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۹، تعداد کبک های چیل در بریتانیا ۹۰درصد کاهش یافت. علت این امر افزایش استفاده از علف کش ها و آلودگی های انگلی بود. در ایران کبک چیل یافت می شود. کبکِ چیل، کبک دری، کبک معمولی، تیهو، دراج، جیرفتی، قرقاول، و بلدرچین خانوادۀ قرقاول را تشکیل می دهند. این کبک که از مواد گیاهی و حشرات تغذیه می کند. سن آفت گندم حشره ای است که در زمستان در حالت بلوغ زیربوته های مناطق مرتفع زندگی می کند و غذای مناسبی برای کبک است. از این رو کبک در کنترل این آفت نقش اساسی دارد.
phasianidaeGalliformespheasantsquailchickengray partridgeFrench partridge

نقل قول ها

کبک، پرنده ای است از راسته مرغان خانگی.
• «یعنی در همین شب های سخت زمستان که کم و بیش بخاری های چینی و آهنی شما در عمارات عالیه تان می سوزد، خرقه های خز، پتوهای کرک، لحاف های ترمه و بالش های پر، در سر و بر شما کار حمام می کند، گزهای اصفهان، پشمک های یزد، بیسکوئیت های اطریش و افشره های «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اول شب شما را زینت داده و کبک ها و تیهوها، انواع ماهیهای رودخانه ای و دریایی، پلوهای ملون و خورش های رنگارنگ در همسایگی های شما هم بعضی هستند که به آنها مادر و به آنها هم «پدر» خطاب می کنند با چشم های پر اشک دست به سر اطفالشان کشیده، می گویند: غصه نخور، ما هم فردا پلو می پزیم.» -> علی اکبر دهخدا
• «کبکش میخواند.»• «کبکش خروس میخواند.»• «کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد راه رفتن خود را هم فراموش کرد.»• «مثل کبک سر را زیر برف کردن.»• «از انتقام عدل تو با ضعف خویش کبک// در چشم باشه و دل باز آشیان نهاد» -> ظهیرالدین فاریابی
• «از نثار خون دل در راه او// کرکس شب کبک منقار آمده ست» -> خاقانی
• «ای کبک خوش خرام که خوش میروی به ناز// غره مشو که گربه عابد نماز کرد» -> حافظ
• «با لب خونین چون کبک شدی و چو تذرو// چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر» -> خاقانی
• «بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب// راهوار ایدون چو کبک و راست رو همچون کلنگ» -> منوچهری دامغانی
• «پیش زلفت چو کبک خسته جگر// زیر چنگال باز می غلطم» -> خاقانی
• «چنان است دادش که ایمن به ناز// بخسبد همی کبک بر چنگ باز» -> اسدی طوسی
• «چو اندر هوا باز گسترد پر// بترسد ز چنگال او کبک نر» -> فردوسی
• «چون بناگاه فرود آمد از حجرهٔ شب// همچو کبکی که خرامنده بود در کهسار» -> انوری
• «چون لطیف آید به گاه نوبهار// بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز» -> رودکی
• «چون نیابد به گه گرسنگی کبک و تذرو// چه کند گر نخورد شیر ز مردار کباب» -> ناصرخسرو قبادیانی
• «خاقانی آنکسان که طریق تو میروند// زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست» -> خاقانی
• «خرامیدن کبک بینی به شخ// تو گویی ز دیبا فکنده ست نخ» -> ابوشکور بلخی
• «خورش ها ز کبک و تذرو سفید// بسازید و آمد دل پرامید» -> فردوسی
• «خوی کبک صلح و خوی انسان• -> ادیب پیشاوری
• «ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر// ز امن تو بکند کبک دیده های عقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو// هوا شده همه چون دم باز و پرعقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «کبک چون طالب علمی است و در این نیست شکی// مساله خواند تا بگذرد از شب سه یکی» -> منوچهری دامغانی
• «کبک مهرم کز قفس بیرون شوم// هم قفس را آشیان خواهم گزید» -> خاقانی
• «کرده گلو پر زباد قمری سنجاب پوش// کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش» -> منوچهری دامغانی
• «کلاغی تک کبک در گوش کرد// تک خویشتن را فراموش کرد» -> نظامی
• «گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک// دیده هر کبککی مسکن میمی ز دم» -> منوچهری دامغانی
• «نترسم من از کبک یافه سرای// که اشتر نترسد ز بانگ درای» -> اسدی طوسی
• «هر مگس را کی رسد پرواز کبک// کی شود همراز سلطان هر گدا» -> مولوی
• «هزار کبک ندارد دل یکی شاهین// هزار بنده ندارد دل خداوندی» -> شهید بلخی
• «هیئت بازست بر کبک نجیب// هر مگس را نیست زان هیئت نصیب» -> مولوی

گویش اصفهانی

تکیه ای: qawq
طاری: qawq
طامه ای: qawq
طرقی: qawq
کشه ای: qawq
نطنزی: kowk


واژه نامه بختیاریکا

کَوگ

پیشنهاد کاربران

در فارسی دری کوک با فتح ک اول و کشیدن و و سکون ک دوم


محض اطلاع : در لری ولکی کوگ یا همون کوک تلفظ میشه که در استان لرستان این پرنده در کوهستان ودشت ها بسیار وجود دارد

کبک: در پهلوی با همین ریخت بکار می رفته است .
( ( خورشها ، ز کبک و تذرو سپید
بسازید و آمد دلی پرامید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )


کالوج


کلمات دیگر: