مترادف فک : آرواره، انفکاک، تفکیک، جداسازی، حذف، قطع
برابر پارسی : آرواره، چانه
separation, removal, redemption
jaw
seal
فک
فک , ارواره , گيره , دم گيره , وراجي , تنگنا , هرزه درايي کردن , پرچانگي کردن , دام , تله , بند , کمند , بدام انداختن , با تله گرفتن , زانويي مستراح وغيره تله , دريچ-ه , گير , محوطه کوچک , شکماف , نيرنگ , فريب دهان , در تله انداختن
باز کردن پيچ , شل کردن پيچ , واپيچاندن
انفکاک، تفکیک، جداسازی، حذف، قطع
۱. آرواره
۲. انفکاک، تفکیک، جداسازی، حذف، قطع
هریک از دو ساختار استخوانی در بیشتر مهرهداران که تعیینکنندۀ حدود دهان است و دندانها در آن قرار دارند متـ . آرواره
(فَ) [ ع . ] (اِ.) آرواره ، چانه .
(فُ) (اِ.) پستانداری گوشتخوار از راستة پره پاییان که کاملاً به زندگی دریایی سازش یافته و در مصب رودخانه های بزرگ و مجاور سواحل زندگی می کند و فقط برای استراحت و تولید مثل به ساحل می آید. دست هایش کوتاه و به وسیلة پرده ای که انگشتان را به یکدیگر مربوط می کند تشکیل بالة شنا می دهد؛ سگ دریایی ، گربة دریایی ، شیر دریایی نیز گویند.
(فَ کّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن دو چیز از هم . 2 - باز کردن ، گشودن . 3 - خلاص کردن ، رها کردن . 4 - از گرو در آوردن . 5 - لباس درآوردن .
فک . [ ف َ ] (اِخ ) این قلعه به دوفرسخی دلیجان است وآن را به حصانت و محکمی صفت کرده اند. (تاریخ قم ).
مولوی .
فک . [ ف ِ ] (اِ) در آمل و مازندران به گونه های مختلف بید اطلاق می شود. (فرهنگ فارسی معین ). قسمی بید که در اغلب نقاط ایران تا نقاط خشک وجود دارد و از ارتفاع 300 تا 500 گزی نوده و آمل و مینودشت و دره ٔ چالوس دیده شده است . (یادداشت مؤلف ).
فک . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) پستانداری گوشتخوار از راسته ٔ پره پاییان که کاملاً به زندگی دریایی سازش یافته و در مصب رودخانه های بزرگ و مجاور سواحل زندگی می کند. فقط برای استراحت و تولید مثل به ساحل می آید. دستهایش کوتاه و بوسیله ٔ پرده ای که انگشتان را به یکدیگر مربوط می کند تشکیل باله ٔ شنا میدهد و انگشتان در بین پرده کاملاً نمایان است و به چنگال ختم می شود. انگشتان پاهایش نیز بوسیله ٔ پرده ای بهم مربوطاند، ولی هیچ وقت برای حرکت حیوان به کار نمیروند و فقط در کنار بدن قرار گرفته و فقط تشکیل باله ٔ عصبی شنا می دهد. این جانور در تمام مناطق قطبی در دریاها فراوان است . فک ، فاقد گوش خارجی است و بدین جهت تمیز آن از دیگر پستانداران دریایی سهل است . شکار زیاد و بی تناسب این حیوان بمنظور استفاده از گوشت ، پوست و چربی آن امروزه بمقدارزیادی نسل وی را رو به انقراض برده است . گونه ای از این جانور در دریای مازندران وجود دارد و به نام فک دریای خزر موسوم است . آن را سگ دریایی ، گربه ٔ دریایی و شیر دریایی هم میگویند. (از فرهنگ فارسی معین ).
۱. = آرواره
۲. (اسم مصدر) باز کردن یا جدا کردن دو چیز از هم.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] رها کردن.
〈 فک اضافه: (ادبی) در دستور زبان، حذف کردن کسرۀ اضافه از حرف آخر مضاف، مثل صاحبدل، صاحبدولت، صاحبدیوان.
〈 فک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] پرچانگی کردن.
پستانداری دریایی، شبیه سگ، با بدنی کشیده، پاهای کوتاه و پردهدار، شبیه باله که بیشتر در دریاهای قطبی ساکن است و از جانوران دریایی تغذیه میکند؛ سگ دریایی.
چانه
پوشالی که جهت مرغ و برای خواباندن آن و عمل جوجه کشی فراهم ...
بید درخت بید
لانه ی پرندگان