کلمه جو
صفحه اصلی

طبر


مترادف طبر : شمشاد

مترادف و متضاد

شمشاد


فرهنگ فارسی

دهی است از بخش هونیر شهرستان دشت میشان : در ۳٠ کیلومتری غربی هونیر کنار شعبه نهر سابله : دشت و گرمسیر : ۶٠٠ تن سکنه : آب از هور: محصول لبنیات : شغل اهالی گله داری و گاو میش داری .سکنه آن از طایفه بنی صالح هستند.
تبر
نام ولایت طبرستان است که مازندران باشد و بید طبری که به بید مجنون اشتهار دارد منسوب بد آنجاست .

فرهنگ معین

(طَ بَ ) (اِ. ) تبر.

لغت نامه دهخدا

طبر. [ طَ ]( ع مص ) برجستن. || پنهان گردیدن. || جهیدن اسب بر ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

طبر. [ طِ ] ( ع اِ ) ستون قصر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک رکن خانه. ( منتخب اللغات ).

طبر. [ طَ ب َ ] ( معرب ، اِ ) معرب تبر. فاس .

طبر. [ طَ ب َ ] ( اِخ ) نام ولایت طبرستان است که مازندران باشد و بید طبری که به بید مجنون اشتهار دارد منسوب بدانجاست. ( برهان ). طبرستان باشد که دیار استراباد است. و بید طبری به آن منسوب است. و آنرا بید موله نیز گویند :
همچو مستان صبوحی زده افتان خیزان
شاخهای سمن تازه و بید طبری.
ظهیر.
رجوع به طبرستان شود.

طبر. [ طَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین و 18هزارگزی جنوب شوسه عمومی بجنورد به شقان. کوهستانی وسردسیری است با 1628 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری. راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

طبر. [ طَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش هویزه شهرستان دشت میشان ، واقع در 30هزارگزی باختری هویزه ، کنار شعبه نهر سابله. دشت ، گرمسیر با 600 تن سکنه. آب آن از هور. محصول آنجا لبنیات. شغل اهالی گله داری و گاومیش داری. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. بنای امامزاده فاضل قدیمی است.ساکنین از طایفه بنی صالح هستند و برای تعلیف احشام به ییلاق میروند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

طبر. [ طَ ](ع مص ) برجستن . || پنهان گردیدن . || جهیدن اسب بر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


طبر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) نام ولایت طبرستان است که مازندران باشد و بید طبری که به بید مجنون اشتهار دارد منسوب بدانجاست . (برهان ). طبرستان باشد که دیار استراباد است . و بید طبری به آن منسوب است . و آنرا بید موله نیز گویند :
همچو مستان صبوحی زده افتان خیزان
شاخهای سمن تازه و بید طبری .

ظهیر.


رجوع به طبرستان شود.

طبر. [ طَ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب تبر. فاس .


طبر. [ طِ ] (ع اِ) ستون قصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک رکن خانه . (منتخب اللغات ).


طبر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین و 18هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به شقان . کوهستانی وسردسیری است با 1628 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و مالداری . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


طبر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش هویزه شهرستان دشت میشان ، واقع در 30هزارگزی باختری هویزه ، کنار شعبه ٔ نهر سابله . دشت ، گرمسیر با 600 تن سکنه . آب آن از هور. محصول آنجا لبنیات . شغل اهالی گله داری و گاومیش داری . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . بنای امامزاده فاضل قدیمی است .ساکنین از طایفه ٔ بنی صالح هستند و برای تعلیف احشام به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

= تبر

تبر#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۱۷′۵۱″ شمالی ۵۶°۵۳′۳۳″ شرقی / ۳۷.۲۹۷۵۰° شمالی ۵۶.۸۹۲۵۰° شرقی / 37.29750; 56.89250
طبر، روستایی است از توابع بخش جلگه شوقان شهرستان جاجرم در استان خراسان شمالی ایران.

پیشنهاد کاربران

روستایی در شهرستان بروجرد

توهمِ ناشی از مصرف مواد و قرص های روان گردان. یعنی:: توهم زدن

کنار زدن واقعیت و باور کلی خیالات نامعقول وغیرواقعی بصورت قطع ویقین به توهمات ناشی از مصرف مواد روان گردان
اغلب منجر به انجام اعمال خشن و به خیال خود تسویه حساب و احقاق حق خود

طبر به معنای تقاص و انتقام است . معمولا در زمان قدیم به انتقام دزدیدن یا قتل طرفی ، طرف مقتول برای انتقام به قبیله قاتل یورش میبردند


کلمات دیگر: