کلمه جو
صفحه اصلی

معدن


مترادف معدن : کانسار، کان، اصل، سرچشمه، منشا

برابر پارسی : کان

فارسی به انگلیسی

mine, ore, mineral


mine, ore, mineral, diggings

diggings, mine


فارسی به عربی

لغم , معدن

عربی به فارسی

فلز , ماده , جسم , فلزي , ماده مذاب , سنگ ريزي کردن , فلزي کردن , با فلزپوشاندن , ماده معدني , کاني , معدني , اب معدني , معدن


مترادف و متضاد

کانسار، کان


اصل


سرچشمه، منشا


۱. کانسار، کان
۲. اصل
۳. سرچشمه، منشا


فرهنگ فارسی

دهی از دهستان بار معدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. دامنه معتدل . دارای ۱۲۳۲ تن سکنه . محصول : غلات ابریشم . معدن فیروزه آن مشهور است .
کان، مرکزچیزی، جاومرکزفلزات واحجارکه درزیرزمین یاروی زمین بطورطبیعی انباشته شده، معادن جمع
( اسم ) ۱ - مرکز .۲- جایی در زیر زمین یا روی زمین که در آن فلزات و انواع سنگها ذخیره شده کان جمع : معادن . توضیح در تداول بفتح دال تلفظ شود.
غرب معدن دلو عدینه دوخته

حفره یا گودالی که برای استخراج نهشته‌های کانی در زمین ایجاد شود متـ . کان * مصوب فرهنگستان اول


فرهنگ معین

(مَ دَ یا دِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - مرکزچیزی . ۲ - جایی در زیر یا روی زمین که در آن فلزات یا سنگ های مخصوص انباشته شده . ج . معادن .

لغت نامه دهخدا

معدن . [ م َ دِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زوزن از نواحی نیشابور. (از معجم البلدان ).


معدن . [ م ِ دَ ] (ع اِ) تبر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


معدن . [ م ُ ع َدْ دَ ] (ع ص ) غرب معدن ؛ دلو عدینه دوخته . (منتهی الارب ). دلوی که چرم پاره بر بن آن دوخته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


معدن . [ م ُ ع َدْ دِ ] (ع ص ) کان کن که زر و سیم و جز آن را از کان برآرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


معدن. [ م َ دِ ] ( ع اِ ) اصل و مرکز هر چیزی. ( منتهی الارب ). مکان و اصل و مرکز چیزی. ج ، معادن. ( آنندراج ). اصل و مرکز هر چیزی و هر جایی که در آن چیزی باقی ماند. ( ناظم الاطباء ). جای. جایگاه. مکان. محل. مرکز هر چیز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مکان هر چیزاصل و مرکز آن است. ( از اقرب الموارد ) :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.
رودکی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
قصبه این ناحیت شهر است که اسبیجاب خوانند شهری بزرگ است و با نعمت بسیار... و معدن بازرگانان همه جهان است. ( حدود العالم ). اندر دریا معدن مرجان است سخت بسیار. ( حدود العالم ). و در دریای کنافه معدن مروارید. ( حدود العالم ).
ز برد یمانی و تیغ یمن
دگر هرچه بد معدنش در عدن.
فردوسی.
از آن پس تن جانور خاک راست
سخنگوی جان معدن پاک راست.
فردوسی.
از ایرا ز شاهان سرت برتر است
که دریای تو معدن گوهر است.
فردوسی.
ما را گفتی میا بیش بدین معدنا
ما را دل سوخته ست عشق و ترا دامنا.
ابوالحسن اورمزدی.
ای سراپای معدن خرمی
چشم تو بردِلْم ْ نهاده کمی.
خسروی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
چه گفت گفت مرا جایگاه بر فلک است
به معدنی که همی زیر من رود کیوان.
فرخی.
نه به یک شغل ستوده ست و به یک موضع
که به هرکار ستوده ست و به هر معدن.
فرخی.
معدن علمی چنانکه مکمن فضلی
مایه حلمی چنانکه اصل وقاری.
فرخی.
اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ.
عنصری.
به معدنی که همی وهم حاسدان نرسد
همی رساند شاه جهان سپاه و حشر.
عنصری.
گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک
دیده هر کبککی مسکن میمی ز دم.
منوچهری.
گر از دین ودانش چرا بایدت
سوی معدن دین و دانش بچم.
ناصرخسرو ( دیوان چ سهیلی ص 263 ).
خاک خراسان که بود جای ادب
معدن دیوان ناکس اکنون شد.
ناصرخسرو.
داناش گفت معدن چون و چراست این
نادانش گفت نیست که این معدن چراست.
ناصرخسرو.
این جهان معدن رنج و غم و تاریکی است
نور و شادی و بهی نیست در این معدن.

معدن . [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بارمعدن است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 1232 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


معدن . [ م َ دِ ] (ع اِ) اصل و مرکز هر چیزی . (منتهی الارب ). مکان و اصل و مرکز چیزی . ج ، معادن . (آنندراج ). اصل و مرکز هر چیزی و هر جایی که در آن چیزی باقی ماند. (ناظم الاطباء). جای . جایگاه . مکان . محل . مرکز هر چیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مکان هر چیزاصل و مرکز آن است . (از اقرب الموارد) :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است .

رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


قصبه ٔ این ناحیت شهر است که اسبیجاب خوانند شهری بزرگ است و با نعمت بسیار... و معدن بازرگانان همه ٔ جهان است . (حدود العالم ). اندر دریا معدن مرجان است سخت بسیار. (حدود العالم ). و در دریای کنافه معدن مروارید. (حدود العالم ).
ز برد یمانی و تیغ یمن
دگر هرچه بد معدنش در عدن .

فردوسی .


از آن پس تن جانور خاک راست
سخنگوی جان معدن پاک راست .

فردوسی .


از ایرا ز شاهان سرت برتر است
که دریای تو معدن گوهر است .

فردوسی .


ما را گفتی میا بیش بدین معدنا
ما را دل سوخته ست عشق و ترا دامنا.

ابوالحسن اورمزدی .


ای سراپای معدن خرمی
چشم تو بردِلْم ْ نهاده کمی .

خسروی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


چه گفت گفت مرا جایگاه بر فلک است
به معدنی که همی زیر من رود کیوان .

فرخی .


نه به یک شغل ستوده ست و به یک موضع
که به هرکار ستوده ست و به هر معدن .

فرخی .


معدن علمی چنانکه مکمن فضلی
مایه ٔ حلمی چنانکه اصل وقاری .

فرخی .


اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ .

عنصری .


به معدنی که همی وهم حاسدان نرسد
همی رساند شاه جهان سپاه و حشر.

عنصری .


گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک
دیده ٔ هر کبککی مسکن میمی ز دم .

منوچهری .


گر از دین ودانش چرا بایدت
سوی معدن دین و دانش بچم .

ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 263).


خاک خراسان که بود جای ادب
معدن دیوان ناکس اکنون شد.

ناصرخسرو.


داناش گفت معدن چون و چراست این
نادانش گفت نیست که این معدن چراست .

ناصرخسرو.


این جهان معدن رنج و غم و تاریکی است
نور و شادی و بهی نیست در این معدن .

ناصرخسرو.


روح حیوانی دل است ... و معدن روح نفسانی دماغ است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طبیبان می گویند که معدن حس دماغ است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). معدن این هر دو قوت تجویف نخستین است از دماغ لکن نیمه ٔ پیشین از این تجویف معدن حس مشترک است و نیمه ٔ پسین معدن قوه ٔ مخیله است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ریاحین گوناگون که بر کوهسارها و دشتها رسته بود جمع کرد و بکشت و فرمودتا چهار دیوار گرد آن درکشیدند و آن را بوستان نام کرد یعنی معدن بویها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 37). بیشه ای عظیم است همه ٔ درختان بلوط و... و معدن شیران است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 124). زهر و تریاک از یک معدن می آید و سنبل و اراک هر دو از یک منبت می روید. (مرزبان نامه ).
هر متاعی ز معدنی خیزد
شکر از مصر و سعدی از شیراز.

سعدی .


|| کان جواهر از زر وسیم و جز آن بدان جهت که همواره اهل آن در آن قیام می دارند یا آن که حق تعالی جواهر را در آن ثبات داده .(منتهی الارب ). کان زر و جواهر. (آنندراج ). کان جواهر و زر و سیم و جز آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ترکیباتی است شیمیایی و نباتی که بمرور زمان درقعر زمین تشکیل شده و موادی را ساخته است که موسوم به زغال سنگ و آهن و سایر فلزات گردیده و بواسطه ٔ استخراج یا شکافهایی که در اثر زلزله یا آتشفشانی در زمین یافت شده از قعر به سطح آمده و قابل استفاده گردیده است . معادن بر دو قسم است : معادن مطبق و معادن شکافی . در معادن مطبق توده های معدنی بطور موازی روی هم قرار گرفته ولی در معادن شکافی مواد مزبور بطور رگه خارج می شود. معادن شکافی نیز بر دو قسم است : یکی منظم که معدن بطور رگ است و دومی غیرمنظم که توده ای از مواد معدنی در آن موجود می باشد. معادن از حیث وجوددر اعصار مختلف یکسان نبوده است . مثلاً آهن در تمام اعصار معرفةالارضی و مس در عهد اول و سوم ، سرب در عهداول و دوم یافت می شود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 39) : و اندر کوههای وی معدن داروهاست . (حدود العالم ).
یاقوت نباشدعجب از معدن یاقوت
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آذار.

منوچهری .


رسیدم من به درگاهی که دولت
از آن خیزد چو رمانی ز معدن .

منوچهری .


در این فیروزه طشت از خون چشمم
همه آفاق شد بیجاده معدن .

خاقانی .


چون کوه خسته سینه کنندم به جرم آفتاب
فرزند آفتاب به معدن درآورم .

خاقانی .


معدن خاره است کوه و معدن گوهر
پیش حکیم و فقیه کوه مثالیم .

ناصرخسرو.


کان ز دستت خاک بر سر می کند یعنی که او
آب دریا برد و قصد خون معدن کرده است .

سلمان (از آنندراج ).


ماه گرفته ست چشم جوهریان را
ورنه چو من گوهری نبود به معدن .

طالب آملی (از آنندراج ).


|| جسم مرکب از عناصرصاحب صورت نوعیه ای که ترکیب آن مانع انفکاک است . (از بحر الجواهر). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || جای باشش تابستان و زمستان . (منتهی الارب ). جایی که در آن تابستان و زمستان مقیم و متوطن باشند. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] مرکز چیزی.
۲. (زمین شناسی ) جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان.

دانشنامه عمومی

مَعدَن کاری یا کـان گری به عمل استخراج کانی های ارزشمند یا دیگر مواد از زمین و معمولاً از معادن گفته می شود.
۱. معادن سطحی
۲. معادن زیرزمینی
موادی که از این کانسارها به دست می آید شامل فلزهای پایه، آهن، اورانیوم، زغال سنگ، الماس، آهک، نمک، پوتاس و موادی از این دست می شود.تمامی موادی که امروزه در صنایع و تولید کارخانجات استفاده می گردد و به صورت کلی مواد خام اکثر صنایع تولیدی عمدتا از طریق استخراج از معادن بدست می آید.
«معدن» یا «کانسار کانی» یا به صورت خلاصه «کانسار» به جای انباشت طبیعی فلز یا سنگ های گوناگون که ارزش اقتصادی داشته باشد می گویند. معادن به دو دستهٔ کلی تقسیم می شوند:
هر کدام از دسته های بالا دارای زیر مجموعه های مختلفی هستند که با توجه به نوع مادهٔ معدنی و شکل کانسار دسته بندی می شوند.یک نوع از دسته بندی معادن شامل نوع مادهٔ معدنی می شود که به دو دستهٔ زغالی و غیر زغالی تقسیم می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{mine} [زمین شناسی] حفره یا گودالی که برای استخراج نهشته های کانی در زمین ایجاد شود متـ . کان * مصوب فرهنگستان اول

جدول کلمات

کان

پیشنهاد کاربران

پیروویژ

من یک واژه نو به نام


P�rv�zh ابداع کردم

اتصال سریع
ابابب
بوا

کانسارِ به فرآوری رسیده

ناساز با ( برخلاف ) برابرهای یاد شده در بالا، واژه ی از ریشه عربی �معدن� به آرش �کانسار� واز آن نادرست تر �کان� نیست؛ کانسار، نهشته ای است که هنوز پله های پژوهش های زمین شناسی، برآوردهای ذخیره و ارزشیابی ( بازاریابی ) را نپیموده است. برای آن برابری کوتاه تر از آنچه نوشتم، نیست یا من از آن آگاهی ندارم؛ ولی می دانم که با پیشوند و پسوندهای درخور می توان برابری سزاوار برای آن یافت.



کانسار، کان، اصل، سرچشمه، منشا

ما در گذشته یعنی زبان پارسی باستان پسوند الف ( ا ) رو پایان بسیاری نامها و فعلها بکار میبردیم در پیرامون نهاده شدنمان با سامیها به ویژه عربها بسیاری از نامها پسوند ه یا ی گرفته اند که البته ی ما با ی سامیها ناهمسان است ولی با پرامون نهادن با انها اینگونه شده و زبانمان دگرگون شده بهتر از بسیاری نامها فعلها و دگر. . . بهتر است از الف به عنوان پسوند بکارگیری کنیم
من میگویم بهتر است ( کانایی ) بگوییم

با یاد او
کارگران و کارشناسان معادن فلزی و کارخانه های ذوب فلزات و کارخانه های فرآوری سنگ معدن فلزی و دانشجویان معدن و زمین شناسی اقتصادی و زمین شناسی زیست محیطی و کرکنان بخش تهیه نمونه و برش سنگ فلزدار در معرض مسمومیت فلزی قرار دارند. و باید از پوشش مخصوص و ماسک شیمیایی فیلتردار مخصوص استفاده کنند. ماسک های پارچه ای یک بار مصرف بیشتر جنبه نمادین دارد تا راهکار مؤثر.


کلمات دیگر: