کلمه جو
صفحه اصلی

روکش

فارسی به انگلیسی

case, casing, coating, cover, covering, coverlet, encrustation, sheeting, coat, skin, sleeve, topping, upholstery, veneer, wrapping, plating, slip, pillow-case

plating, veneer, slip, pillow-case


case, casing, coating, cover, covering, coverlet, encrustation, sheeting, skin, sleeve, topping, upholstery, veneer, wrapping


فارسی به عربی

بطانیة , زلة , معطف , مواجهة

مترادف و متضاد

slip (اسم)
گمراهی، باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، اولاد، ستون، نسل، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطابه خواندن، نهال، تکه کاغذ، لیزی

facing (اسم)
نما، روکش، رویه

coat (اسم)
روکش، کت، ژاکت، قشر، نیمتنه، غشاء

coating (اسم)
پوشش، روکش، اندود

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

blanket (اسم)
پتو، روکش، جل

veneer (اسم)
روکش

capote (اسم)
روکش، شنل بلند

casing (اسم)
پوشش، روکش، غلاف، لوله جداری، اندود، لوله محافظ

فرهنگ فارسی

← تاجواره


( صفت ) ۱ - کاغذ یا پارچهای که بدان چیزی را بپوشانند . ۲ - آنچه که ظاهر آن با باطن یکی نباشد .
ده از بخش مرکزی شهرستان آمل

فرهنگ معین

(کِ یا کَ ) (اِ. ) کاغذ یا پارچه ای که با آن چیزی را بپوشانند.

لغت نامه دهخدا

روکش. [ ک َ / ک ِ ] ( اِمرکب ) ورقه ای از طلا یا متال که روی دندان کشند. || پوشش یا جامه یا ورقه ای که روی چیزی کشند چنانکه نجاران بر روی میز یا در و غیره. فورمیکارا. ( از یادداشت بخط مؤلف ). || کاغذ یا پارچه ای که بدان چیزی را بپوشانند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- روکش کردن ؛ ورقه ای از چوب گردو یا چوب دیگر را بر چوبی از جنس پست کشیدن. پوشانیدن نجار روی در و میز و غیره را با ورقه ای از چوب گرانبهاتر. ( از یادداشت بخط مؤلف ).
- || زیردست یا خردی را به بی ادبی نسبت به بالادست و بزرگی وادار کردن. کسی را به برابری و مقاومت کسی داشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| آنچه که ظاهر آن با باطن یکی نباشد. ( فرهنگ فارسی معین ). هر چیزی که ظاهر آن با باطنش یکی نباشد و مختلف بود. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). نوعی از زر قلب. ( آنندراج ) || چادر و نقاب :
دل شد اسیر زلف تو بر رو مکش نقاب
سودا بهم رسیده به روکش چه احتیاج.
تائب تفرشی ( از آنندراج ).
|| شرمنده کننده. ( غیاث اللغات ).

روکش. [ رَ ک َ ] ( اِ ) دنیا و عالم و دهر. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || حریف و مقابل. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :
به هر داغی که لاله ماند روکش
نهاد از مردمک نعلی بر آتش.
زلالی خوانساری ( از آنندراج ).
|| چیزی که قماش را در آن نگاه دارندچنانچه پارچه خوب را در پارچه دیگر پیچند و آنرا در عرف هند بیهن خوانند. ( از آنندراج ).

روکش. [ ک ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنه آن 110 تن. آب از نهر شل بت هراز. محصول آنجا برنج و نیشکر و غلات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

روکش . [ رَ ک َ ] (اِ) دنیا و عالم و دهر. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || حریف و مقابل . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) :
به هر داغی که لاله ماند روکش
نهاد از مردمک نعلی بر آتش .

زلالی خوانساری (از آنندراج ).


|| چیزی که قماش را در آن نگاه دارندچنانچه پارچه ٔ خوب را در پارچه ٔ دیگر پیچند و آنرا در عرف هند بیهن خوانند. (از آنندراج ).

روکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِمرکب ) ورقه ای از طلا یا متال که روی دندان کشند. || پوشش یا جامه یا ورقه ای که روی چیزی کشند چنانکه نجاران بر روی میز یا در و غیره . فورمیکارا. (از یادداشت بخط مؤلف ). || کاغذ یا پارچه ای که بدان چیزی را بپوشانند. (فرهنگ فارسی معین ).
- روکش کردن ؛ ورقه ای از چوب گردو یا چوب دیگر را بر چوبی از جنس پست کشیدن . پوشانیدن نجار روی در و میز و غیره را با ورقه ای از چوب گرانبهاتر. (از یادداشت بخط مؤلف ).
- || زیردست یا خردی را به بی ادبی نسبت به بالادست و بزرگی وادار کردن . کسی را به برابری و مقاومت کسی داشتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
|| آنچه که ظاهر آن با باطن یکی نباشد. (فرهنگ فارسی معین ). هر چیزی که ظاهر آن با باطنش یکی نباشد و مختلف بود. (از برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از زر قلب . (آنندراج ) || چادر و نقاب :
دل شد اسیر زلف تو بر رو مکش نقاب
سودا بهم رسیده به روکش چه احتیاج .

تائب تفرشی (از آنندراج ).


|| شرمنده کننده . (غیاث اللغات ).

روکش . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان آمل . سکنه آن 110 تن . آب از نهر شل بت هراز. محصول آنجا برنج و نیشکر و غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. چیزی که برای زیبایی یا محافظت روی چیزی می کشند: روکش دندان.
۲. پوشش پلاستیکی یا کاغذی جلد کتاب.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۹′۱۱″ شمالی ۵۲°۱۵′۵۴″ شرقی / ۳۶٫۴۸۶۳۹°شمالی ۵۲٫۲۶۵۰۰°شرقی / 36.48639; 52.26500
روکش، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان آمل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان پایین خیابان لیتکوه قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۳۹۱ نفر (۹۳ خانوار) بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

[پزشکی-دندان پزشکی] ← تاجواره

گویش مازنی

۱پوسته و لعاب روی چیزها ۲روانداز


/rookash/ از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل & پوسته و لعاب روی چیزها - روانداز

از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل


پیشنهاد کاربران

کاور

روکش ( اصطلاح خیاطی ) : تکه ای از مواد که برای تکمیل قسمت داخلی یک پوشاک استفاده می شود. لنت ها می توانند درز را پنهان کرده و لباس را راحت تر و راحت تر بپوشند

روکش ( Facing ) [ اصطلاح کفاشی]:: یک لایه متریال ( معمولاً دو تا ) که بر روی بالا و جلو کفش قرار گرفته یا برخی از انواع بستار برای آوردن آنها از طرفین به سمت بالای کفش به کار می رود.

Slipcover

غلاف


کلمات دیگر: