کلمه جو
صفحه اصلی

بنگ


مترادف بنگ : چرس، حشیش، شاهدانه، گیج

فارسی به انگلیسی

zap, bang, bhang, henbane, cannabis, wham, zap

bhang, henbane


cannabis


فارسی به عربی

قنب

مترادف و متضاد

kef (اسم)
کیف، نشئه، حشیش، بنگ

hashish (اسم)
حشیش، بنگ

hemp (اسم)
حشیش، بنگ، کنف، بوته شاهدانه، مزد گیاه

صفت


چرس، حشیش، شاهدانه


گیج


۱. چرس، حشیش، شاهدانه
۲. گیج


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاهدانه کنب .۲ - گردی که از کوبیدن برگها و سر شاخه های گلدار شاهدانه گیرند که بمناسبت داشتن مواد سمی و مخدره در تداوی بمقادیر بسیار کم مورد استعمال دارد و مانند دیگر مخدرات بمصرف تدخین نیز میرسد . این گرد بصورت تود. یکنواخت فشرده ایست که بعلت وجود مقدار کمی رزین دربرگها و گلها بیکدیگر چسبندگی یافتهاند. توضیح گاه برگ گیاه مذکور و گاه دان. آنرا فروشند . دانه های کوبید. بنگ را با شیر مخلوط کنند و در کره بزنند تا روغن بنگ بدست آید. مایع آن ( بنگاب ) را مانند چای مینوشند و آن در مداوای حرقه البول بکار رود . یا برگ بنگ . برگ شاهدانه ورق الخیال. یا بنگ از سر پریدن. ناگاه خبردار شدن ناگهان هشیار گشتن .
دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است ٠

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) ۱ - شاهدانه . ۲ - گردی که از کوبیدن برگ ها و سرشاخه های گلدار شاهدانه می گیرند که به خاطر داشتن مواد سمی مخدر است ، حشیش .

لغت نامه دهخدا

بنگ. [ ب َ ] ( اِ ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » ( کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه آن ( چرس ) را فروشند. دانه های کوبیده بنگ را با شیر مخلوط کنند و در کره بزنند تا روغن بنگ بدست آید. مایع آن ( بنگاب ) را مانند چای مینوشند و آن در مداوای حرقةالبول بکار رود. ( از حاشیه ٔبرهان چ معین ). گیاهی است معروف مسکر و با لفظ زدن و رساندن بمعنی خوردن و نشئه مند شدن. ( از آنندراج ). گردی است که از کوبیدن برگها و سرشاخه های گلدار شاهدانه گیرند که بمناسبت داشتن مواد سمی و مخدره در تداوی بمقادیر بسیار کم مورد استعمال دارد و مانند دیگرمخدرات بمصرف تدخین نیز برسد. این گرد بصورت توده یکنواخت فشرده ای است که بعلت وجود مقدار کمی رزین دربرگها و گلها بیکدیگر چسبندگی یافته اند... ( فرهنگ فارسی معین ). روغنی باشد که از شاهدانه گیرند. ( گل گلاب ). پوست درختی است خوشبو شبیه به پوست درخت توت و گویند پوست درخت مغیلان یمنی است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). ماده سبزی که از برگ کنب گیرند و از آن بنگ آب ساخته دراویش مانند مخدر مسکر بنوشند و از این ماده سبز، ماده سقزی و سمی گیرند که چرس گویند و آن را درسر غلیان با تنباکو مخلوط کرده بکشند و کیف کنند. ( ناظم الاطباء ). بنج ، معرب بنگ فارسی است و آن گیاهی است خواب آور و دورگرداننده حس. ( از اقرب الموارد ):
فصیح تر کس ،جایی که او سخن گوید
چنان بود ز پلیدی که خورده باشد بنگ.
فرخی.
سخنوران ز سخن پیش تو فرومانند
چنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ.
فرخی.
سپس بیهشان دهر مرو
گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ.
ناصرخسرو.
خر بنگ خورد گویی و دیوانه شد به شعر
خرزهره خورده بودی باری به جای بنگ.
سوزنی.
تا بنگ و کوکنار به دیوانگی کشد
دیوانه باد خصم تو بی کوکنارو بنگ.
سوزنی.
گر بنگ خوری چو سنگ مانی برجای
یکباره چو بنگ میخوری سنگ بخور.
سعدی.
شیرازی در مسجد بنگ می پخت ، خادم مسجد بدو رسید با او از در سفاهت درآمد. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 147 ). عربی بنگ خورده بود و در مسجدی خفته ، مؤذن به غلط گفت : النوم خیر من الصلوة. عرب گفت : واﷲ صدقت یا مؤذن بالف مرة. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 167 ).

بنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را فروشند. دانه های کوبیده ٔ بنگ را با شیر مخلوط کنند و در کره بزنند تا روغن بنگ بدست آید. مایع آن (بنگاب ) را مانند چای مینوشند و آن در مداوای حرقةالبول بکار رود. (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). گیاهی است معروف مسکر و با لفظ زدن و رساندن بمعنی خوردن و نشئه مند شدن . (از آنندراج ). گردی است که از کوبیدن برگها و سرشاخه های گلدار شاهدانه گیرند که بمناسبت داشتن مواد سمی و مخدره در تداوی بمقادیر بسیار کم مورد استعمال دارد و مانند دیگرمخدرات بمصرف تدخین نیز برسد. این گرد بصورت توده ٔ یکنواخت فشرده ای است که بعلت وجود مقدار کمی رزین دربرگها و گلها بیکدیگر چسبندگی یافته اند... (فرهنگ فارسی معین ). روغنی باشد که از شاهدانه گیرند. (گل گلاب ). پوست درختی است خوشبو شبیه به پوست درخت توت و گویند پوست درخت مغیلان یمنی است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ماده ٔ سبزی که از برگ کنب گیرند و از آن بنگ آب ساخته دراویش مانند مخدر مسکر بنوشند و از این ماده ٔ سبز، ماده ٔ سقزی و سمی گیرند که چرس گویند و آن را درسر غلیان با تنباکو مخلوط کرده بکشند و کیف کنند. (ناظم الاطباء). بنج ، معرب بنگ فارسی است و آن گیاهی است خواب آور و دورگرداننده ٔ حس . (از اقرب الموارد):
فصیح تر کس ،جایی که او سخن گوید
چنان بود ز پلیدی که خورده باشد بنگ .

فرخی .


سخنوران ز سخن پیش تو فرومانند
چنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ .

فرخی .


سپس بیهشان دهر مرو
گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ .

ناصرخسرو.


خر بنگ خورد گویی و دیوانه شد به شعر
خرزهره خورده بودی باری به جای بنگ .

سوزنی .


تا بنگ و کوکنار به دیوانگی کشد
دیوانه باد خصم تو بی کوکنارو بنگ .

سوزنی .


گر بنگ خوری چو سنگ مانی برجای
یکباره چو بنگ میخوری سنگ بخور.

سعدی .


شیرازی در مسجد بنگ می پخت ، خادم مسجد بدو رسید با او از در سفاهت درآمد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 147). عربی بنگ خورده بود و در مسجدی خفته ، مؤذن به غلط گفت : النوم خیر من الصلوة. عرب گفت : واﷲ صدقت یا مؤذن بالف مرة. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 167).
بنگت آن اشتها دهد بدروغ
که چو ماءالعسل بلیسی دوغ .

اوحدی .


میزند بنگ صرف مرشد خواف
فارغ ازنوشداروی عنبی است
گرچه الشیخ کالنبی گویند
کالنبی نیست شیخ ما کنبی است .

کمال خجندی .


و رجوع به بنج و تحفه ٔ حکیم مؤمن و الفاظالادویه شود.
- بنگ از سر پریدن . بنگ از کله پریدن ؛ ناگاه خبردار شدن . ناگهان هشیار گشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
- بنگ ساختن ؛ فریب دادن و دل ربودن . (ناظم الاطباء).
- بنگ رسایی ؛ بنگی که نشئه ٔ کامل دارد. (غیاث ) (آنندراج ).
|| شاهدانه .کنب . (فرهنگ فارسی معین ).
- برگ بنگ ؛ برگ شاهدانه . ورق الخیال . (فرهنگ فارسی معین ).

بنگ . [ ب ُ ] (اِ) مخفف بانگ است : از هیچ دیه کس بنگ خروه نمی شنید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358).



فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیاهی یک ساله که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، شاهدانه.
۲. گَردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود.

دانشنامه عمومی

بنگ ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بنگ (الیگودرز)
بنگ (داورزن)
بنگ (ماده مخدر)

دانشنامه آزاد فارسی

بَنْگ
بَنْگ
ماده ای مخدر و روان گردانی ضعیف.از شاهدانۀ هندی و کنف هندی، با نام علمی Cannabis indica، فرآوری می شود. برگ بنگ را هم ورق الخیال خوانده اند. بنگاب یا دوغ بنگ جوشاندۀ برگ بنگ است در شیر، که در طب قدیم برای درمان ورم مجرای ادرار به کار می رفت. از پختن جوانه های گل بنگ در روغن بادام شیرین یا کرۀ تازه، روغن بنگ به دست می آید. گیاه ماری جوانا که خاستگاه آن قارۀ امریکاست، نوعی از شاهدانه است که از برگ خشک کردۀ آن ماده ای مخدر به همان نام به دست آورده می شود. در قدیم برخی از دراویش با حل کردن بنگ در دوغ، ممزوجی تهیه می کردند که «دوغ وحدت» نام داشت و در مجالس خاص و خصوصی خود از آن می نوشیدند تا به حالت خلسه درآیند. استفاده از بنگ و حشیش در اکثر کشورها قانوناً ممنوع است و مجازات دارد. نیز ← شاهدانه؛ ماری جوانا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بنگ، نام یک نوع موادّمخدّر است که دارای خواص تخدیری دارد.
در قرآن کریم و منابع اصلی حدیث شیعه و اهل سنت، ذکری از حرمت و دیگر احکام حشیش یا بنگ مخدّر نرفته است زیرا این گیاه مخدّر و نام های مختلف آن در عهد پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام و در حوزه جغرافیای جهان اسلام متداول و بالطبع مورد پرسش نبوده است.

ظهور بنگ در ممالک اسلامی
ابن تیمیّه ظهور آن را در ممالک اسلامی همزمان با حمله مغول می داند.
به همین دلیل، برخی دلیل قائلان به حلّیت حشیش را دایر بر این که این مادّه در زمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم وجود نداشته و روایتی در این خصوص نرسیده است، مجوّز حلّیت ندانسته و به ادلّه تحریم مسکرات تمسک کرده اند.

احتمال مجعول بودن روایات حرمت بنگ
ازینرو به احتمال زیاد روایات مرسله حسین بن محمدتقی نوری و منقولات روزنتال ، مجعول و برساخته دوره های متأخر اسلامی است؛ بویژه آن که در پاره ای از زمان ها و ممالک اسلامی، شیوع بنگ چندان مشکل آفرین بوده است که برخی فقیهان آن را پلیدتر از شراب، و حلال شمارندگان آن را کافر و مرتد شمرده و حتی پس از قتل، دفن او را در گورستان مسلمانان جایز ندانسته اند.

← برخورد فقهای متقدم به این روایات
...

گویش مازنی

/beneg/ اسباب و وسایل خانه

اسباب و وسایل خانه


واژه نامه بختیاریکا

( بَنگ ) بانگ؛ صدا؛ جارزدن
وا بَنگ اَوُدِن

پیشنهاد کاربران

ماده ای مخدّر که از شاه دانه به دست می آید 🦔🦔

بنگ: [اصطلاح اعتیاد] سر شاخه‏ های گلدار یا به میوه نشسته و خشک شده بوته شاهدانه – اعم از ینکه ماده رزینی آن را قبلا گرفته یا نگرفته باشند – بنگ نامیده می‏ شود.


کلمات دیگر: