کلمه جو
صفحه اصلی

عمارت


مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی

برابر پارسی : ساختمان، بنا

فارسی به انگلیسی

building, construction, edifice, erection, structure

building


فارسی به عربی

بناء , قاعة

مترادف و متضاد

بنا، ساختمان


بدنه، پیکر، تنه


آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران


آبادسازی


residence (اسم)
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت

building (اسم)
ساختمان، بناء، عمارت، خانه

construction (اسم)
ساختمان، عمارت، ساخت

mansion (اسم)
عمارت، عمارت بزرگ، خانه مسکونی، عمارت چند دستگاهی

edifice (اسم)
عمارت، ساختمان بزرگ مانند کلیسا

۱. بنا، ساختمان
۲. بدنه، پیکر، تنه
۳. آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران
۴. آبادسازی


فرهنگ فارسی

آبادکردن، آبادسا تن، بناکردن، آبادانی، آنچه وسیله آبادی شود، درفارسی به معنی بناوساختمان وبنای عالی هم میگویند
۱ - ( مصدر ) آباد کردن آباد گردانیدن ۲ - ( اسم ) آبادانی تعمیر . ۳ - ( اسم ) ساختمان بنا جمع : عمارات
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد

فرهنگ معین

(عِ رَ ) [ ع . عمارة ] ۱ - (مص م . ) بنا کردن ، آباد کردن . ۲ - (اِمص . ) آبادانی ، تعمیر. ۳ - (اِ. ) ساختمان . ج . عمارات .

لغت نامه دهخدا

عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 518 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 257 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام . دارای 110 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شیروان تأمین میشود. محصول آن غلات ، برنج ، پنبه و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


عمارت. [ ع َ / ع ِ رَ ] ( ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن و آباد کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 441 ). از آبادی و عمارت و رعایت رعیت و آئین داد و انصاف دور بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 358 ). || ( اِمص ) آبادانی. ( ناظم الاطباء ) : و مال بی عمارت بدست نیاید. ( کلیله و دمنه ). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات... به عدل متعلق است. ( کلیله و دمنه ).
این ده ویران چو اشارت رسید
از تو و آدم به عمارت رسید.
نظامی.
توشه ز دین بر، که عمارت کم است
آب ز چشم آر، که ره بی نم است.
نظامی.
گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست ، ویران کرده اند.
مولوی.
|| ( اِ ) آبادی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). نظیر ده وقصبه و شهر و جز آن : از آثار او در عمارت دنیا هیچ نیست جز قصر شیرین. ( فارسنامه ابن بلخی ص 107 ). این بحیره ای است که در میان عمارتهاست ، چنانکه از آباده و خبر و نیریز و خبرز و آن اعمال به ساحل آن بسی مسافتی نیست. ( فارسنامه ص 153 ). پیرامن آن همه عمارتهاست و چشمه ها و آبهای روان. ( فارسنامه ص 155 ). یکی از ملوک با تنی چند از خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتاد. ( گلستان سعدی ). || بنا. ساختمان. هر بنای مسکون و معمور. هر جای نو ساخته شده. ( از ناظم الاطباء ) :
چو هرچش ببایست برساختند
عمارت بخوبی بیاراستند.
فردوسی.
هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت.
سعدی ( گلستان ).
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.
سعدی ( بوستان ).
مال کس بی عمارتی ننهاد
وین عمارت به عدل باشد و داد.
اوحدی.
|| تعمیر و مرمت. || آبادان. آباد. || فلاحت و زراعت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عِمارة شود.
- عمارت پذیر ؛ آبادی پذیر. که تعمیر و مرمت وآبادی قبول کند. سزاوار آبادانی. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پذیرفتن ؛ قابل آبادانی شدن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پرست ؛ دوستدار بنا و ساختمان. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.

عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک . دارای 456 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی زه آب تأمین میشود و محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و سایر میوه ها است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و پشم است . ساکنان این ده از طایفه ٔ امرائی ، و چادرنشین میباشند. مزرعه ٔ داد درشت جزء این آبادی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


عمارت . [ ع َ / ع ِ رَ ] (ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن و آباد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 441). از آبادی و عمارت و رعایت رعیت و آئین داد و انصاف دور بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358). || (اِمص ) آبادانی . (ناظم الاطباء) : و مال بی عمارت بدست نیاید. (کلیله و دمنه ). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات ... به عدل متعلق است . (کلیله و دمنه ).
این ده ویران چو اشارت رسید
از تو و آدم به عمارت رسید.

نظامی .


توشه ز دین بر، که عمارت کم است
آب ز چشم آر، که ره بی نم است .

نظامی .


گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست ، ویران کرده اند.

مولوی .


|| (اِ) آبادی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نظیر ده وقصبه و شهر و جز آن : از آثار او در عمارت دنیا هیچ نیست جز قصر شیرین . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 107). این بحیره ای است که در میان عمارتهاست ، چنانکه از آباده و خبر و نیریز و خبرز و آن اعمال به ساحل آن بسی مسافتی نیست . (فارسنامه ص 153). پیرامن آن همه عمارتهاست و چشمه ها و آبهای روان . (فارسنامه ص 155). یکی از ملوک با تنی چند از خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتاد. (گلستان سعدی ). || بنا. ساختمان . هر بنای مسکون و معمور. هر جای نو ساخته شده . (از ناظم الاطباء) :
چو هرچش ببایست برساختند
عمارت بخوبی بیاراستند.

فردوسی .


هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت .

سعدی (گلستان ).


مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام .

سعدی (بوستان ).


مال کس بی عمارتی ننهاد
وین عمارت به عدل باشد و داد.

اوحدی .


|| تعمیر و مرمت . || آبادان . آباد. || فلاحت و زراعت . (ناظم الاطباء). و رجوع به عِمارة شود.
- عمارت پذیر ؛ آبادی پذیر. که تعمیر و مرمت وآبادی قبول کند. سزاوار آبادانی . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پذیرفتن ؛ قابل آبادانی شدن . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پرست ؛ دوستدار بنا و ساختمان . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت دوست ؛ دوستدار آبادانی و ساختن عمارت . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت ساز ؛آبادان کننده . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت شدن ؛ آباد گشتن . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت کردن ؛ ساختن . بنا کردن . مرمت کردن . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گر ؛ عمارت ساز. بنّا و معمار. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گری ؛ معماری و بنّائی . شغل بنّا. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت یافتن ؛آباد شدن . آبادی یافتن . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.

عمارت . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. دارای 255 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

۱. بنا؛ ساختمان؛ بنای عالی: ◻︎ هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت ـ وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲).
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] ساختن؛ آباد کردن.


۱. بنا، ساختمان، بنای عالی: هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲ ).
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] ساختن، آباد کردن.

دانشنامه عمومی

عمارت (انگلیسی: Mansion) خانه مسکونی بسیار بزرگ را گویند. ریشه کلمه از فرانسوی قدیمی و از کلمه مانسیو در لاتین به معنای بزرگ است. معادل های دیگر آن می تواند کاخ یا قصر باشد.
قلعه
شاتو
کاخ
ویلا

گویش مازنی

/emaaret/ قصر خانه ی اربابی خانه ی اعیانی

قصر خانه ی اربابی خانه ی اعیانی


جدول کلمات

بنا

پیشنهاد کاربران

قصر

آبادانی

کرخ
کاخ

جاهای بزرگ

بنا با ارزش و به یادمندنی

از سرگذشت کرمانجها ک چگونه شد تا ملت کرمانج در چنین جای اسکان داده بشه اطلاعاتی بدهید
از چ زمانی کرمانجها به خراسان کوچ کردن و چگونه روستهای کرمانج نشین شکل گرفتن

آباد کردن ، بنا کردن ، ساختمان
کاربرد در جمله : 🍾🍾🍾
خانه ی دل ما را از کرم عمارت کن / پیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانی

بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران

کرخ

عمارت سلطنتی


کلمات دیگر: