عنکبوت . [ ع َ ک َ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ). کرتینه . (ناظم الاطباء). کرم معروف که بفارسی آن را تننده گویند. (آنندراج ). جانوری است کوچک ، که از لعاب خود نخهایی در هوا و بر سر چاهها می تند و بوسیله ٔ آن طعام خود را
شکار میکند، و برای خود خانه ای محکم در زمین میسازد. مذکر و مؤنث در آن یکسان است ولی تأنیث آن بیشتر بکار رود. (از اقرب الموارد). و نوعی از آن رتیلاء خوانده میشود. (از اقرب الموارد). ج ، عَناکِب ، عَنکبوتات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عِکاب و عُکُب و أعکُب اسم جمع آن است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بفارسی آن را کارتنه و به ترکی ارومحک نامند، و اقسام میباشد و مراد از مطلق او عنکبوتی است که در خانه ها میباشد. و سایر اقسام را نامهایی مخصوص است مثل شبت و رتیلا و غیر آن . و مزاج همه سرد، وضماد مسحوق عنکبوت مانع ورم جراحات ، و مطبوخ او در روغن زیتون محلل اورام و با روغن گل رافع درد گوش حاد، و تعلیق یک عدد او بر بازو و بخور آن رافع تب ربع، و دام عنکبوت قاطع نزف الدم جراحات و رعاف و مانع ورم جراحات غیرعمیق است . و چون به سرکه تر کرده در ابتدای دمل ضماد کنند رفع آن کند و مجرب است . و سوخته ٔاو جهت جلای باصره و تقویت چشم و منع قبول مواد، و حمول آن با نوشادر جهت بواسیر مفید است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانوری است از شاخه ٔ بندپاییان و از دسته ٔ کلیفر و از رده ٔ
عنکبوتیان و جزو راسته ٔ تنندویان ،که در خانه ها زیاد است و بیشتر در زیرزمینها و اماکن متروک در زوایای دیوارها و سقف بنا تار می تند و خود در گوشه ای از محل تارها به انتظار شکارش که
حشرات مختلف باشند میماند. این جانور تخمهایش را در گوشه ای از تارهای خود که بشکل قیف درست کرده محفوظ نگاه میدارد تا نوزادها از
تخم خارج شوند. بدن عنکبوت از دوقسمت سرسینه و شکم ساخته شده و دارای چهار زوج پاهای بندبند در قسمت سرسینه میباشد. بعلاوه در جلو سر دارای یک زوج زایده ٔ حسی نیز هست . در جلو دهان عنکبوت یک جفت قلاب
زهرآلود قرار دارد که حیوان بوسیله ٔ آن شکارش را میکشد و میخورد. در طرفین سر عنکبوت چهار زوج چشم ساده قرار دارد. ناحیه ٔ شکم عنکبوت یک پارچه است و در قسمت ابتدای شکم دارای سه سوراخ میباشد که سوراخ وسطی سوراخ تخم ریزی حیوان است و دو سوراخ طرفین به شش های او مربوطند و بنابراین سوراخهای تنفسی میباشند. در انتهای شکم هفت سوراخ موجود است که به شکل دایره قرار گرفته اند. شش عدد از سوراخها، سوراخهای تولید تار هستند که حیوان بوسیله ٔ پاهای عقبی ماده ٔ لزجی را که از آنها ترشح میشود میگیرد و چون این ماده در برابر هوا منعقد میشود و بصورت تار درمی آید، حیوان از آنها برای خود تار می تند و لانه درست میکند. و سوراخ هفتمی مخرج حیوان است . (فرهنگ فارسی معین ). کارتن . کارتنه . کارتنک . جولا. جولاه . جولاهک . جولهه . جوله .شیرمگس . کلاش . کلاش خانه . تارتنک . کره تن . دیوپای .
مگس گیر. زجال . تندو. تنندو. تنند. کروتنه . خدرنق . غنده . تبینه . کرتینه . تفین . تفینه . چاغ . ورند
: عشق او عنکبوت را ماند
بتنیده ست تفنه گرد دلم .
شهید بلخی .
عنکبوت بلاش بر دل من
گرد بر گردبرتنید انفست .
خسروی .
جز مر تو را بخدمت اگر تن دوتا کنم
چون
تار عنکبوت مرا بگسلد میان .
فرخی .
عنکبوت آمده آنگاه چو نساجی
سر هر تاجی پوشید به دیباجی .
منوچهری .
بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت
بر بدستی جای بر، جولان کند چون بابزن .
منوچهری .
گر بگردانی بگردد، ور برانگیزی رود
بر طراز عنکبوت و حلقه ٔ ناخن پرای .
منوچهری .
نیست مرا تار مگر عنکبوت
کو ز تن خویش شده تار خویش .
ناصرخسرو.
از برون مرد مرد قوت نهد
دام در خانه عنکبوت نهد.
سنائی .
عقل جزئی کی تواند گشت بر
قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار.
سنائی .
در اوهن البیوت چه ترسی ز عنکبوت
چون بر در مشبک زنبور کافری .
خاقانی .
نیست چون پیل مست معرکه لیک
عنکبوتی است روی بر دیوار.
خاقانی .
من شده چون عنکبوت در پی آن دربدر
بانگ کشیده چو سار از پی این جابجا.
خاقانی .
فکر بیگانه ز عشقت نبود جز هوسی
عنکبوتی نکند غیر شکار مگسی .
ظهیر.
جای من گر گرفت غداری
عنکبوتی تنید بر غاری .
نظامی .
چند پری چون مگس ازبهر قوت
در دهن این تنه ٔ عنکبوت .
نظامی .
تا بتند عنکبوت بر درهر غار
پرده ٔ عصمت که پود و تار ندارد.
عطار.
عنکبوت ار طبع عنقا داشتی
از لعابی خیمه کی افراشتی .
مولوی .
گر تو در خانه صیدخواهی کرد
دست و پایت چو عنکبوت بود.
سعدی .
مگسی گفت عنکبوتی را
کاین چه ساق است و ساعد باریک .
سعدی .
برآمد طنین مگس بامداد
که در چنبر عنکبوتی فتاد.
سعدی .
رزق را روزی رسان پر میدهد
بی مگس هرگز نماند عنکبوت .
صائب .
عارفان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند.
صائب .
-
پنجره ٔ عنکبوت ؛ خانه ٔعنکبوت
: پنجره ٔ عنکبوت نیست چنان استوار
کز احد و بوقبیس باید غضبان او.
خاقانی .
-
عنکبوت آسا ؛ مانند عنکبوت . چون عنکبوت
: چون کبوتر نامه آورد از سفر نعم البرید
عنکبوت آسا خبر داد از حضر نعم الفتی .
خاقانی .
نه خان عنکبوت آسا سراپرده زده بیرون
درون ویرانه و بر خوان مگس بینند بریانش .
خاقانی .
-
عنکبوت خانه ؛ خانه ٔ عنکبوت . بیت العنکبوت
: پیش سنان نیزه ٔ سندان گذار تو
چون عنکبوت خانه بود آهنین حصار.
سوزنی .
-
عنکبوت زرین تار ؛ کنایه از آفتاب است ، به اعتبار شعاع آن . (از آنندراج )
: دام این عنکبوت زرین تار
پاره ٔ شهپر ذباب من است .
حسین ثنائی (از آنندراج ).
|| نام طبقه ای از طبقه های اسطرلاب که آن مشبک باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب شود. || (اِخ ) نام سوره ٔ بیست ونهم از قرآن کریم که مکیه و شامل
69 آیه است .