کلمه جو
صفحه اصلی

عمانی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عمان .
نصر بن مسرور بن محمد زهری عمانی مکنی به ابوالفتح محدث بود

لغت نامه دهخدا

عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) نصربن مسروربن محمد زهری عمانی ، مکنی به ابوالفتح . محدث بود و از ابوالفتح محمدبن ابراهیم طرطوسی و غیره روایت کرده است . (از معجم البلدان ).


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) غطریف عمانی ، مکنی به ابوهارون . محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است . و حکم بن أبان عدنی (عبدی ) از وی روایت کند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف ...) شود.


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 151).


عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) اسلم بن محمدبن سلامةبن عبداﷲبن عبدالرحمان کنانی عمانی ، مکنی به ابودفافة. محدث بود. اصل وی از عمان است و وارد دمشق شد و در آنجا از عطأبن سائب بن احمدبن حفص عمانی مخزومی ، و محمدبن هارون بن بکار، و عبداﷲبن محمدبن جعفر قزوینی قاضی روایت کرد. ابوالحسین رازی و ابوبکر احمدبن صافی تنیسی از وی روایت کردند. وفات او را در سال 324 و یا 325 هَ .ق . گفته اند. (از معجم البلدان ).


عمانی . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش گلوبندی شهرستان لار. دارای 332 تن سکنه . آب آن از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


عمانی . [ ع َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). رجوع به عَمّان شود.


عمانی . [ ع ُ ] (اِ) مروارید رصاصی که تیره گون باشد. (از جواهرنامه ٔ شیخ عطار).


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) ابزون بن مهبرد عمانی کافی مجوسی ، مکنی به ابوعلی .از شعرای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری بود که در سال 430 هَ .ق . درگذشت . او را دیوان شعری است که محمدبن احمد مشهور به ابوالحاجب آن را جمعآوری کرده است . رجوع به ابوعلی (ابزون بن ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 1 ص 131، الوافی صفدی ج 5 ص 103، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 772 و معجم البلدان حموی .


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی . ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعه ٔ اثناعشری قرن چهارم هجری . رجوع به «ابن ابی عقیل » و «حسن عمانی » و مآخذ ذیل شود: ریحانة الادب ج 5 ص 234، أمل الاَّمل ، هدیة الاحباب ص 46 و روضات الجنات ص 168.


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) داودبن عفان عمانی . محدث بود و از انس بن مالک و غیره روایت کرده است . (از معجم البلدان ).


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.


عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن شیخان سالمی عمانی . وی شاعر بود و در سال 1310 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او را دیوان شعری است در مدح برخی از پیشوایان اباضیه و تقریب به آنان . (از معجم المؤلفین ).


عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به دریای عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.
- درّ عمانی ؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.


عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیرةالعرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود.
- لیموی عمانی ؛ لیموترشی است که از سرزمین عمان آرند، وریزتر و نازکتر و لطیف تر از لیموی سایر نواحی است .


عمانی . [ ع ُ] (اِخ ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی . ادیب و شاعر بود و در سال 1230 هَ .ق . درگذشت . او راست : دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین ).


عمانی . [ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن سعید عمانی ، مکنی به ابومحمد. وی مقری بود و پس از سال 500 هَ .ق . ساکن مصر گشت . او راست : 1 - المرشد. 2 - الوقف و الابتداء. (از معجم المؤلفین از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 223).


عمانی .[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن کامل عمانی . محدث بود و از أبان بن یزید عطار روایت کرده است . و محمدبن زکریای اُضاخی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان یاقوت )(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151).


عمانی. [ ع َم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است. ( از انساب سمعانی ) ( از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ). رجوع به عَمّان شود.

عمانی. [ ع ُ ] ( ص نسبی ) منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره. ( از انساب سمعانی ) ( از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیرةالعرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود.
- لیموی عمانی ؛ لیموترشی است که از سرزمین عمان آرند، وریزتر و نازکتر و لطیف تر از لیموی سایر نواحی است.

عمانی. [ ع ُ ] ( ص نسبی )منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان ( بحر... ) شود.
- درّ عمانی ؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.

عمانی. [ ع ُ ] ( اِ ) مروارید رصاصی که تیره گون باشد. ( از جواهرنامه شیخ عطار ).

عمانی. [ ع َم ْ ما ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش گلوبندی شهرستان لار. دارای 332 تن سکنه. آب آن از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

عمانی. [ ع ُ ] ( اِخ ) ابزون بن مهبرد عمانی کافی مجوسی ، مکنی به ابوعلی.از شعرای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری بود که در سال 430 هَ.ق. درگذشت. او را دیوان شعری است که محمدبن احمد مشهور به ابوالحاجب آن را جمعآوری کرده است. رجوع به ابوعلی ( ابزون بن... ) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 1 ص 131، الوافی صفدی ج 5 ص 103، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 772 و معجم البلدان حموی.

عمانی. [ ع َم ْ ما ] ( اِخ ) اسلم بن محمدبن سلامةبن عبداﷲبن عبدالرحمان کنانی عمانی ، مکنی به ابودفافة. محدث بود. اصل وی از عمان است و وارد دمشق شد و در آنجا از عطأبن سائب بن احمدبن حفص عمانی مخزومی ، و محمدبن هارون بن بکار، و عبداﷲبن محمدبن جعفر قزوینی قاضی روایت کرد. ابوالحسین رازی و ابوبکر احمدبن صافی تنیسی از وی روایت کردند. وفات او را در سال 324 و یا 325 هَ.ق. گفته اند. ( از معجم البلدان ).

عمانی. [ ع ُ] ( اِخ ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی. ادیب و شاعر بود و در سال 1230 هَ.ق. درگذشت. او راست : دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. ( از معجم المؤلفین ).

عمانی. [ ع ُ ] ( اِخ ) حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی. ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعه اثناعشری قرن چهارم هجری. رجوع به «ابن ابی عقیل » و «حسن عمانی » و مآخذ ذیل شود: ریحانة الادب ج 5 ص 234، أمل الاَّمل ، هدیة الاحباب ص 46 و روضات الجنات ص 168.

دانشنامه عمومی

عمانی (روستا). مختصات: ۲۷°۱۵′۲۲″ شمالی ۵۲°۵۷′۴۵″ شرقی / ۲۷٫۲۵۶۱۱°شمالی ۵۲٫۹۶۲۵۰°شرقی / 27.25611; 52.96250
الوحیدی الخنجی، حسین بن علی بن احمد، «تاریخ لنجه»، چاپ دوم، دبی: دارالأمة للنشر والتوزیع، ۱۹۸۸ میلادی.
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس»، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران) چاپ سوم، دبی: سال انتشار ۱۹۹۷ مبلادی به (عربی).
العصیمی، محمد بن دخیل، عرب فارس، چاپ اول، دمام (عربستان سعودی): انتشاراتی الشاطیء الحدیثة، ۱۴۱۸ هجری قمری.
حاتم، محمد بن غریب، تاریخ عرب الهولة، چاپ اول، قاهره: دارالعرب للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۹۹۷ میلادی.
کامله، القاسمی، بنت شیخ عبدالله، (تاریخ لنجة) مکتبة دبی للتوزیع، الامارات:، چاب دوم، انتشار سال ۱۹۹۳ میلادی. (به عربی).
عمانی روستای کوچکی از توابع بخش مرکزی شهرستان پارسیان در استان هرمزگان واقع در جنوب ایران.روستای عمانی در ۸ کیلومتری سمت مغرب شهرستان پارسیان واقع شده است.
از شمال برکه دوکا، از جنوب اغویرزه، از مغرب کوشکنار، و از سمت مشرق به میلکی محدود می گردد.
جمعیت آن در حدود ۱٬٨٠٠ نفر هستند که اکثراً از اهل سنت از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند و اکثرا به زبان عربی و عده ای فارسی به گویش محلی صحبت می کنند.دارای چهار مسجد، برق، لوله کشی آب، آب انبار (برکه)، خانه بهداشت و دبستان و دو مدرسه راهنمایی دخترانه و پسرانه است؛ و همچنین داری سه فرستنده وایرلس اینترنت که مشترکین می توانند بر حسب سلیقه یکی از آن ها را انتخاب کنند.


کلمات دیگر: