کلمه جو
صفحه اصلی

لوطی صالح

دانشنامه عمومی

لوطی صالح از آشنایان قدیم آغامحمدخان، سردودمان سلسله قاجار ایران بود. خان قاجار دستور داد بینی او را ببُرند. گذر لوطی صالح در محدوده بازار تهران به نام اوست.
آغامحمدخان بعد از قتل برادرش جعفرقلی خان، لوطی صالح را در خلوت خواسته گفت به جهت مسخرگی و صحبت هایی که در مجالس اجزای سلطنتی زندیه و در حضور خود وکیل سرمایه و مکنت تو را می دانم، باید راست و بی کم و کاست بگویی و تقدیم کنی تا جان تو به سلامت بماند. لوطی صالح گفت راست می گویم و تقدیم می کنم، اما خداوند در وجود تو گذشت خلقت نفرموده؛ می گیری و باز جان مرا تلف می کنی. پس از گرفتن مبلغ هشت هزار تومان از او روز دیگر او را خواسته گفت می باید در حق تو رفتاری شود که دیگر روی رفتن مجالس را نداشته باشی. حکم شد تا بینی او را بریدند. بعد از بریدن بینی چون لوطی صالح آشنا ایام گرفتاری او بود جرئت کرد و گفت دیدی خداوند تعالی در وجود تو گذشت نیافریده. آغامحمدخان دستور داد آنچه از او گرفته شده بود رد کردند و به او گفت برو و به عتبات مجاور باش، زیرا می ترسم باز از طرف من مغضوب واقع شوی و حرف تو راست شود. لوطی صالح بدون آنکه دیناری ضرر مالی تحمل کند با همان دماغ بریده و کمال تردماغی رفت و در مشهد کاظمین تا زمان وفات مجاورت داشت.
به نقل از تاریخ عضدی.

دانشنامه آزاد فارسی

لوطی صالِح
از مردم شیراز و از دلقک های دستگاه کریم خان زند. چون در شیراز برای آقا محمد خان قاجار جاسوسی می کرد، در پادشاهی خان قاجار به تهران آمد و به دربار او پیوست. گویند در یکی از مجالس جعفرقلی خان برادر آقامحمدخان، به خاندان قاجار بی حرمتی کرد و جعفرقلی خان کار او را نادیده گرفت، آقامحمدخان چنان به خشم آمد که به کشتن برادر خود فرمان داد و چون سبب قتل برادرش را لودگی و مسخرگی لوطی صالح می پنداشت، او را نیز به زندان انداخت و بینی اش را برید و اموالش را مصادره کرد. اما چون لوطی صالح آشنای روزهای گرفتاری خان در شیراز بود اموالش را به او باز داد و از او خواست که به عتبات عراق برود تا بار دیگر گرفتار خشم او نشود. لوطی صالح به کاظمین رفت و سرانجام در همان جا درگذشت. گذر لوطی صالح در جنوب شهر تهران ظاهراً منسوب به اوست.


کلمات دیگر: