کلمه جو
صفحه اصلی

دیوار


مترادف دیوار : جدار، آوار، بارو، حصار

فارسی به انگلیسی

enclosure, wall

wall


فارسی به عربی

حائط , ستارة , سیاج

مترادف و متضاد

جدار


آوار


بارو، حصار


enclosure (اسم)
ضمیمه، محوطه، پیوست، چینه، حصار، دیوار، حصار کشی، چاردیواری، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری

bulwark (اسم)
حامی، پناه، بارو، موج شکن، دیوار، خاکریز، خاکریز یا جان پناه، دیواره سد، سنگر بندی

fence (اسم)
طارمی، حصار، دیوار، خاکریز، پرچین، شمشیر بازی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر

wall (اسم)
حصار، سد، دیوار، جدار

bulkhead (اسم)
تیغه، دیوار، تاق نما، تاقک

screen (اسم)
سپر، پرده، سرند، غربال، دیوار، خمار، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، تخته حفاظ، پنجره توری دار

curtain (اسم)
مانع، پرده، دیوار، حاجب، حجاب، جدار

۱. جدار
۲. آوار
۳. بارو، حصار


فرهنگ فارسی

آنچه که ازخشت وگل یاسنگ یا آجریاچیزدیگرباشد
( اسم ) جداری که در اطراف خانه زمین باغ و غیره بنا کنند بجهت محصور کردن و حفاظت آن آنچه از خشت آجر گل سنگ شاخه های درخت و جز آنها در اطراف محوطه ( خانه باغ زمین و غیره ) بنا کنند . یا دیوار خانه وروزن شدن خراب شدن خانه یا دیوار کوتاه دیدن عاجز وزبون دیدن .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - جداری از سنگ ، چوب ، آجر و غیره که اطراف خانه ، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند. ۲ - حایل میان دو چیز. ، ~ کسی کوتاه بودن کنایه از: زبون و ناتوان بودن . ، ~حاشا بلند بودن کنایه از: همه چیز را آسان انکار ک

[ په . ] (اِ.) 1 - جداری از سنگ ، چوب ، آجر و غیره که اطراف خانه ، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند. 2 - حایل میان دو چیز. ؛ ~ کسی کوتاه بودن کنایه از: زبون و ناتوان بودن . ؛ ~حاشا بلند بودن کنایه از: همه چیز را آسان انکار کردن .


لغت نامه دهخدا

دیوار. [ دی ] (اِ) (از: دیو + آر، علامت نسبت ). (بهار عجم ). جدار و بنائی که در اطراف خانه میگذارند و بدان وی را محصور می کنند. هرچیزی که فضای را محصور کند خواه از مصالح بنائی باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء). دیفال . دیوال . لاد. (یادداشت مؤلف ). کت . (بلهجه ٔ طبری ). ترجمه ٔ جدار و دیوال تبدیل آن است زیرا که را و لام بهمدیگر بدل میشوند نیز با فا تبدیل می یابد لهذا فارسیان گاهی دیوار را دیفال نیز گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). تَرا :
نه پا دیر باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.

رودکی .


دیوار و دریواس فرو گشت و برآمد
بیم است که یکباره فرود آید دیوار.

رودکی .


دیوار کهن گشته نبردارد پادیر
یک روز همه پست شود رنجش بگذار.

رودکی .


تا نکردی خاک را با آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر.

طیان .


بدینگونه سی و دو فرسنگ تنگ
ازینروی و آنروی دیوار سنگ .

فردوسی .


ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهلوی کوه .

فردوسی .


ز مژگان فروریخت خون مادرش
فراوان بدیوار برزد سرش .

فردوسی .


چه گفت آن سخنگوی پاسخ نیوش
که دیوار دارد بگفتار گوش .

فردوسی .


یکی را سد یأجوج است دیوار
یکی را روضه ٔ خلد است بالان .

عنصری .


بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.

عنصری .


در و دیوارهای آن خانه نیکو نگاه کنید. (تاریخ بیهقی ).
که جوید به نیکی ز بدخواه راه
بدیوار ویران که گیرد پناه .

اسدی .


ز پولاد ده میل دیوار بود
بدوبر ز خشت و سنان خار بود.

اسدی .


گرچه اندک بیگمان حکمت بود صنع حکیم
لیکن آن بیندش کو را پیش دل دیوار نیست .

ناصرخسرو.


ای شب تار تازیان بچپ و راست
بر زنی آخر سر عزیز بدیوار.

ناصرخسرو.


دیوار بلند است تانبیند
کانجاش چه ماند از برون خانه .

ناصرخسرو.


بخلوت نیزش از دیوار می پوش
که باشد در پس دیوارها گوش .

نظامی .


لب بگشا گرچه در او نوشهاست
کز پس دیوار بسی گوشهاست .

نظامی .


مکن پیش دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی .

سعدی .


مردباید که گیرد اندر گوش
ور نبشته ست پند بر دیوار.

سعدی .


چهار گوشه ٔ دیوار خود بخاطر جمع
که کس نگوید از اینجا بخیز و آنجا رو.

ابن یمین .


خوانده در گوش او در و دیوار
لیس فی الدار غیره دیار.

شیخ بهائی .


- امثال :
از دیوار شکسته و زن سلیطه بایدپرهیز کرد .
الهی دیوار هیچکس کوتاه نباشد .
در بتو می گویم دیوار تو بشنو .
دیوار حاشا بلند است .
دیوار موش دارد موش گوش دارد، پس دیوار گوش دارد.
دیواری از دیوار ما کوتاهتر ندید .
کم بود جن و پری ، یکی هم از دیوار پرید .
مثل دیوار ؛ که هیچ اظهار تأثر نکند. که هیچ سخن نگوید.
- بینی بدیوار آمدن ؛ بحرمان و یأس سخت دچار گشتن . (یادداشت مؤلف ) :
بتاریکی اندر گزاف از پی او
مدو کت بر آید بدیوار بینی .

ناصرخسرو.


- پای دیوار ؛ بیخ دیوار. بنیاد دیوار. بن دیوار :
در اوراق سعدی چنین پند نیست
که چون پای دیوار کندی مایست .

سعدی .


- چاردیوار ؛ کنایه از خانه و منزل :
دو لختی در چاردیوار بست .

نظامی .


بگفت از پس چاردیوار خویش
همه عمر ننهاده ام پای پیش .

سعدی .


و رجوع به چهاردیوار شود.
- چهاردیوار ؛ محوطه . زمین محصور از چهار جهت . کنایه از خانه و منزل : و یک روز بنزدیک آن چهاردیوار برگذشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
- دیوار اندودن ؛ پوشاندن دیواررا بوسیله ٔ مالیدن ماده ای بر روی آن چنانکه مالیدن کاهگل و یا قیر بدیوار. (یادداشت مؤلف ).
- دیوار بدیوار ؛ بی فاصله . متصل بهم با فاصله ٔ دیواری . رجوع به ترکیب همسایه ٔ دیوار بدیوار شود.
- دیوار بستن ، دیوار کشیدن ، دیوار برآوردن ؛ ایجاد سد و مانع کردن :
ریزم ز عشقت آبرو تا خاک راهت گل شود
در پیش چشم دشمنان دیوار بندم عاقبت .

ناصرخسرو.


- دیوار بلند ؛ دولت و توانگری . (ناظم الاطباء). منعم و مالدار. (از آنندراج ). کنایه از دولتمند. (غیاث ).
- دیوار بینی ؛حجاب ما بین دو سوراخ بینی . (ناظم الاطباء). اخرم ؛ کسی که دیوار بینی اش بریده باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بینی شود.
- دیوار خانه روزن شدن ؛ کنایه از خراب شدن خانه . (برهان ) (ناظم الاطباء).
- دیوار صوت (در فرانسه سوپرسونیک ، برتر از صوتی یا ابر صوتی )، وصف سرعتهای برتر از سرعت صوت یا حرکت (خاصه پرواز) با چنین سرعتها . سرعتهای کمتر از سرعت صوت را سوسونیک یا زیرصوتی و سرعتهای مساوی حرکت صوت را (سونیک = صوتی ) میخوانند و حرکات سوپرسونیک با سرعتهای بسیار زیاد را هیپرسونیک گویند. (دائرة المعارف فارسی ).
- دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن . (آنندراج ). ضعیف ساختن و ناتوان کردن . (ناظم الاطباء).
- دیوار کسی را کوتاه دیدن ؛ کنایه است از او را عاجز و زبون دیدن . (غیاث ) (آنندراج ) :
غمت صد رخنه بر جان کرد ما را
مگر دیوار ما کوتاهتر دید.

امیر شاهی .


- دیوار گلین ؛ دیواری که از گل ساخته باشند. (ناظم الاطباء). چینه .
- || سد و بندورغ . (ناظم الاطباء).
- دیوار ندبه ؛دیوار سنگی عظیمی به ارتفاع پانزده متر در بیت المقدس نزدیک مسجد عمر، حوالی معبد قدیم سلیمان . یهودیان هر روز جمعه در جلو آن گرد می آمدند و بر ویرانی بیت المقدس ندبه میکردند و این رسم از قرن اول میلادی سابقه داشته است . (دائرة المعارف فارسی ).
- رو به دیوار کردن ؛ مقابل دیوار ایستادن .
- || به مانعی روی آوردن :
از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی بدیوار مکنی .

سعدی .


- همسایه ٔ دیوار بدیوار ؛ همسایه که خانه ٔ او بخانه تو پیوسته است . جارالجنب . جار بیت بیت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به همسایه و ترکیبات آن شود.
|| سور و حصار : پیروزبن یزدجرد نرم ... دیوارشهرستان اصفهان کرده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 83). دیواری بگرد این همه درکشید. (حدود العالم ).
- دیوار بزرگ چین ؛دیوار دفاعی مستحکم معروفی به ارتفاع شش تا پانزده متر و به ضخامت 4/5 تا 7/5 متر که بطول حدود دو هزارکیلومتر بین مغولستان و چین بمعنی اخص ممتد است و در فواصل معین برجها دارد. در قرن سوم قبل از میلاد درعهد امپراطور هوانگ تی ، از سلسله ٔ چین بتوسط سیصد هزار تن (اغلب از مجرمین ) ساخته شد و در 204 ق .م . پس از (18 سال ) به اتمام رسید. طول آن با تمام انشعابات و پیچ و خمها سه هزار و دویست کیلومتر است صورت کنونی آن از دوره ٔ سلسله ٔ مینگ است . دیوار چین چهار دروازه ٔ عمده داشت ؛ شانهایکوان ، نانکو، ین من و کیایوکوان . امروز از دیوار چین فقط بعنوان مرز جغرافیایی استفاده میشود. (از دائرة المعارف فارسی ). و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2256، 2255 شود.
- دیوار حصار ؛ باروی قلعه . (ناظم الاطباء).
|| مؤلف در یادداشتی شاهدزیر را که از نوروزنامه برای کلمه ٔ دیوار نقل نموده اند در ذیل همان یادداشت به کلمه ٔ «سرکل مورال » ارجاع داده اند که اینک پس از ذکر شاهد از نوروزنامه تعریفی را که لاروس در ذیل «سرکل مورال » آورده است نقل میکنیم : هر آلتی که رصد را بکار آید بساختند از دیوار و ذات الحلق و مانند آن . (نوروزنامه ص 70). ابزاری است که مورد استفاده ٔ منجمان و ستاره شناسان قرار گیرد، یک دایره ٔ بزرگ دیواری که مساحت آن با دقت تقسیم شده است و این دستگاه یا ابزار در موازات دیواری قرار گرفته که میتواند بدور یک محور عمودی گردش کند. || درختی از طایفه ٔ صنوبر که همیشه سبز است و سرو کوهی نیز گویند و بتازی عرعر نامند. (ناظم الاطباء). || کنایه از هرچیزی است که اسباب جدایی قوم مقرب خدا گردد. (از قاموس کتاب مقدس ).

دیوار. [ دی ] ( اِ ) ( از: دیو + آر، علامت نسبت ). ( بهار عجم ). جدار و بنائی که در اطراف خانه میگذارند و بدان وی را محصور می کنند. هرچیزی که فضای را محصور کند خواه از مصالح بنائی باشد و یا جز آن. ( ناظم الاطباء ). دیفال. دیوال. لاد. ( یادداشت مؤلف ). کت. ( بلهجه طبری ). ترجمه جدار و دیوال تبدیل آن است زیرا که را و لام بهمدیگر بدل میشوند نیز با فا تبدیل می یابد لهذا فارسیان گاهی دیوار را دیفال نیز گویند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). تَرا :
نه پا دیر باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.
رودکی.
دیوار و دریواس فرو گشت و برآمد
بیم است که یکباره فرود آید دیوار.
رودکی.
دیوار کهن گشته نبردارد پادیر
یک روز همه پست شود رنجش بگذار.
رودکی.
تا نکردی خاک را با آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر.
طیان.
بدینگونه سی و دو فرسنگ تنگ
ازینروی و آنروی دیوار سنگ.
فردوسی.
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهلوی کوه.
فردوسی.
ز مژگان فروریخت خون مادرش
فراوان بدیوار برزد سرش.
فردوسی.
چه گفت آن سخنگوی پاسخ نیوش
که دیوار دارد بگفتار گوش.
فردوسی.
یکی را سد یأجوج است دیوار
یکی را روضه خلد است بالان.
عنصری.
بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.
عنصری.
در و دیوارهای آن خانه نیکو نگاه کنید. ( تاریخ بیهقی ).
که جوید به نیکی ز بدخواه راه
بدیوار ویران که گیرد پناه.
اسدی.
ز پولاد ده میل دیوار بود
بدوبر ز خشت و سنان خار بود.
اسدی.
گرچه اندک بیگمان حکمت بود صنع حکیم
لیکن آن بیندش کو را پیش دل دیوار نیست.
ناصرخسرو.
ای شب تار تازیان بچپ و راست
بر زنی آخر سر عزیز بدیوار.
ناصرخسرو.
دیوار بلند است تانبیند
کانجاش چه ماند از برون خانه.
ناصرخسرو.
بخلوت نیزش از دیوار می پوش
که باشد در پس دیوارها گوش.
نظامی.
لب بگشا گرچه در او نوشهاست
کز پس دیوار بسی گوشهاست.
نظامی.
مکن پیش دیوار غیبت بسی

فرهنگ عمید

آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کنارۀ زمین یا چهار سمت خانه یا حیاط درست کنند و جایی را با آن محصور سازند.

دانشنامه عمومی

دیوار سازه ای است که وظیفه نگهداری منطقه مشخص، سقف یا بار را دارد. هم چنین دیوار به معنای «حائل میان دو چیز» است.
دیوارهای گلی
دیواره های بتنی
دیوار خاکی متراکم شده
دیوار دیافراگمی
دیوار با شمع های صفحه ای
دیوار پیش ساخته (دیوار سه بعدی)
دیوار آجری
دیوار گلی یا دای: که از گل مخصوصی به نام گل دای ساخته می شود. گل دای به گلی گفته می شود که مقدار آب آن کمتر از سایر گل ها است و خاک آن فاقد شنهای ریز است. برای ساخت دای ابتدا ردیفی از گل دای به ارتفاع حداقل چهل سانتیمتر ساخته می شود. پس از خشک شدن این ردیف ردیفی دیگر روی آن قرار داده می شود تا در نهایت دیوار تکمیل شود. به هر کدام از این ردیف ها یک چینه گفته می شود. برای استقامت دای، ضخامت چینه های پایین بیشتر از چینه های بالا است، که در نتیجه سطح مقطع دای برخلاف دیوار خشتی که مستطیل است به شکل ذوزنقه است. در اثر عبور راه آهن از مناطق کوهستانی و مجاورت با رودخانه ها بمنظور حفظ و تحکیم خاکریز و بستر خط از دیوارهای مختلف استفاده می گردد. این دیوارها بیشتر به صورت وزنی بوده و برحسب محل به صورت بتنی یا سنگی احداث می گردد که در بیشتر مناطق راه آهن به صورت سنگی است.
دیوار بالی: دیواری است که به صورت حاده نسبت به پایه ها در طرفین پل ساخته می شود و در مواردی که آب مسیر خود را بدون کمک دیوار می تواند طی کند، جلوی ریزش خاکریز را می گیرد.
دیوار برگشتی: دیواری است که به طور موازی با محور خط و عمود برپایه ها ساخته می شود که بر روی پل های کوچک با خاکریز بلند مورد استفاده قرار می گیرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دیوار بنایی عمودی از سنگ یا مانند آن است .
دیوار بنایی صاف و عمودی از سنگ، گل، آجر و مانند آنها می باشد.

کاربرد دیوار در فقه
از احکام آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، حج، صلح، اجاره، احیاء موات، حدود و دیات سخن گفته اند.

طهارت و دیوار
تخلی پشت دیوار مکروه است.

زمین از مطهرات است که کف پا و ته کفش نجس با راه رفتن روی آن پاک می گردد.
در اینکه مسح کف پا و ته کفش بر دیوار نیز همین حکم را دارد یا نه، اختلاف است.
تیمم بر دیوار گِلی صحیح است.

صلات و دیوار
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: divâl
طاری: kala
طامه ای: divâr
طرقی: kala
کشه ای: difâl
نطنزی: difâl


گویش بختیاری

دیوار.


جدول کلمات

لاد

پیشنهاد کاربران

دیوار :حصار. اوار. بارو. جدار.

دیوار امروز در فارسی باستان ترکیب دو واژه ی دیو و بارو است که روی هم دایوبارو خوانده میشد یعنی بارو و حصار یا پرچینی که مانع ورود درندگان و دیوانگان و دشمنان به خانه میشود

دیوار میشه wall

دیوار دو بخشی است
دیو - آر
در شاهنامه در داستان هوشنگ و تهمورث اشاره بدان شده که سازه ای از سنگ و گچ است مهندسی ساز که همانگونه که پیداست دیوان ( بیگانگان ) آن را برای ایرانیان آورده اند
و واژه ی آر همان آوردن است

یعنی دیوار ، حصار همین ده ساله میرم زبان اهل یاسوج

دیوار : در یکی گویشهای غربی استان اصفهان به دیوار دِژار می گویند. و احتمالا دیوار تحریف دژار و به معنی دیوار قلعه باشد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی "دیوار " می نویسد : ( ( بر پایه ی آنچه نخست بار در روزگار جمشید، دیو دیوار ساخته است، این واژه را برآمده از دیو دانسته اند. اما این ریشه شناسی از گونه ای است که آن را ”ریشه شناسی مردمی“ می نامیم و پایه ی زبانشناختی ندارد. به گمان بسیار، دیوار از ستاک باستانی ور war درسانسکریت و اوستایی برآمده است، به معنی ”گرد چیزی را گرفتن “و ”چیزی را پوشانیدن“. ریختی کهن تر از ”دیوار“، بر این پایه، دیدوار dīdvār می توانسته است بود، بر آمده از دئده واره daida - wāra. دئده daida ریخت پارسی باستان از دئزه در اوستایی است که در واژه ی نیکْ شناخته ی پئیری دئزه pairī daēza به کار برده شده است. ”دئده “ یا ” دئزه “ به معنی توده و چینه های خاک و سنگ بوده است و در پی آن، ” پئیری دئزه“ که نام بهشت آریایی و ایرانی است به معنی جایی که گِرداگرد ِآن با چینه های خاک و سنگ فرو گرفته و پوشیده شده است. بر این پایه، دئده واره که سرانجام در پارسی دری به ریخت ”دیوار“ درآمده است، به معنی فرو پوشنده با چینه های سنگ و خاک است. نغز آن است که در زبان های خاوری ایران هنوز، ”دیوار“ در ریختی به کار برده می شود که به ریخت اوستایی واژه نزدیک است؛ نمونه را، در گویش سمنانی، دیوار را ”دزوار“ می گویند که نزدیک به دئزه واره daēza - wāra است، واژه ای که ریخت باستان شناسی دیوار در اوستایی می توانسته است بود. ستاک ”ور“ را که در دیوار نهفته است، در واژه ی ”بارو“ و ”باره“ نیز باز می توانیم یافت. . . . ) )
( ( به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 268. )


دوستان واژه دیوار از دیو ور میاد ور همان وال انگلیسی هست یعنی چیزی که مانع ورود دیو میشه بارو هم از ریشه ور هست همینطور گلمنظور از گل همان چیز است که از کوفتن خاک و اب پدید می اید در اوستا امده با رسدن سرما خداوند به جمشید دستور داد به مخلوط کردن اب و خاک ور بسازد. در پارسی و به گ بدل میشه مانند ورده که در اوستا هست و وارد عربی شده تبدلی به گل شده ویشتاسب شده گشتاسب البته ر هم به ل بدل میشه مانند کرباس که کلباس هم میگن در انگلیسی ر به ل بدل شده ور شده وال mehrshadshahidi@gmail. Com

دیوار واژه ای ایرانی که ترکان و مغولان از زبانهای ایرانی قرض گرفته و بکار میبرند. . .

کردی اوستایی ( کرمانج ) دیوارd�war
پارسی. . . . دیوار

دیوار یک واژه ی فارسی است.
داوار در ترکی هم به معنی گوسفنده، و ربطی به دیوار ندارد.
تاخار به معنی =گذاشتن
داغار ( به این شکل معنی ندارد ) ، یا داغلار به معنی =کوه ها
داوار هم به معنی =گوسفند.
دیوار هیچ ربطی به زبان زیبای ترکی ندارد، و فارسی است.

و خیلی مضحک و خنده داره که می گویند یوار تورکیه.

تیغه

دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیواری که از یک خشت پخته یا خام کرده باشند با خشتهای عمودی نهاده، یعنی قطر دیوار همان قطر خشت باشد. دیواری که قطر آن تنگ ترین بعد خشت یا آجر و امثال آن باشد. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) .

در زمان گذشته به دلیل اینکه پشت بام خانه ی پایینی حیاط خانه ی بالایی می بود وقتی کسی از کنار آنها می گذشت تصویری به مانند دیو را تشکیل می داد /دیوار :به مانند دیو


کلمات دیگر: