کلمه جو
صفحه اصلی

ولید


مترادف ولید : بنده، زاده، کودک، مولود

فرهنگ اسم ها

اسم: ولید (پسر) (عربی) (تلفظ: valid) (فارسی: وليد) (انگلیسی: valid)
معنی: فرزند، نام دو تن از خلفای اموی، ( در قدیم ) زاده، ( اَعلام ) ) نام دو تن از خلیفه های اموی: ولید اول: خلیفه [، قمری]، ولید دوم: خلیفه [، ) ولیدابن عتبه: [قرن اول هجری] امیر اموی، والی مدینه در زمان امام حسین ( ع )، ) ولیدابن عقبه: [قرن اول هجری] برادر ناتنی عثمان خلیفه، والی کوفه در زمان او [، قمری] از اشراف مکه، پدر خالدابن ولید سردار مسلمان

(تلفظ: valid) (عربی) (در قدیم) زاده ، فرزند .


مترادف و متضاد

بنده، زاده، کودک، مولود


فرهنگ فارسی

نام دو تن از خلفای اموی است : ۱ - ولید اول فرزند عبدالملک بن مروان وی از ۸۶ ه.ق . تا ۹۶ مطابق ۷٠۵ تا ۷۱۵ م . خلافت کرد. او ششمین خلیفه از خلفای اموی دمشق است . در خلافت وی سپاه اسلام و عرب بفتوحات درخشانی در نواحی بیزانس قفقاز صقلیه و اسپانیا نایل شد . ۲ - ولید دوم یا ولید بن یزید که از ۱۲۵ تا ۱۲۶ مطابق ۷۴۳ تا ۷۴۴ م . خلافت کرد . ابن ولید یازدهمین خلیفه از خلفای اموی دمشق است . او هم مانند پدرش اوقات خود را صرف عشرت و طرب مینمود عاقبت هم بدست کسانش مقتول شد .
مولود، کودک، نو اد، بنده
(اسم ) ۱- زاده مولود . ۲- کودک . ۳- بنده جمع : ولدان .

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زاده ، مولود. ۲ - کودک . ۳ - بنده .

لغت نامه دهخدا

ولید. [ وَ] ( ع ص ، اِ ) زاده. ( منتهی الارب ). مولود هنگامی که تولد میشود. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). || کودک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان علامه جرجانی ) :
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.
سوزنی.
- امثال :
گویند: هم فی امر لاینادی ولیده ؛ یعنی مشغول شدند در آن کار به حدی که اگر کودکی دست به چیزی گرانمایه دراز کند زجر و سرزنش کرده نشود. اصله من جری الخیل لأن الفرس اذا کان جواداً اعطی من غیر ان یصاح به لاستزادته ثم قیل ذلک فی کل امر عظیم و لکل شی کبیر خیراً او شراً. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
|| بنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). ج ، وِلدان ، وِلدة. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- ام الولید ؛ ماکیان.( منتهی الارب ).

ولید. [ وَ ] ( اِخ ) ابن یزیدبن عبدالملک ( 86-96 هَ. ق. ). از خلفای اموی. به روزگار خلافت وی مغرب الاقصی ( مراکش ) و اندلس و ماوراءالنهر و قسمتی از هندوستان فتح شد. این خلیفه و شاعر از آل مروان در دمشق به دنیا آمد و در یکی از نقاط اطراف حمص درگذشت. وی بانی جامع اموی دمشق است ( به سال 88 ) که از معتبرترین ابنیه ٔاسلامی است. وی زیر نظر عبدالصمدبن عبدالاعلی شیبانی که شاعری متهم به کفر و زندقه بود پرورش یافت و به اشعار خمریات شهرت یافت. اشعار وی جلوه ای از زندگانی او بود. وی راه را برای دگرگونی شعر در زمان عباسیان هموار کرد. جبریل خاورشناس ایتالیایی اشعار او را گردآوری و بررسی کرده است. گویند وی در نواختن عود و ضرب مهارت داشت. ( از تاریخ عباس اقبال ) ( از الموسوعةالعربیة المیسرة چ قاهره ص 1966 ). رجوع به حبیب السیرو عیون الانباء ص 119 و مجمل التواریخ ص 305، 307، 427، 456 و نزهةالقلوب ج 3 ص 250 و 252 و الحلل السندسیةو ضحی الاسلام و سیرة عمربن عبدالعزیز و تاریخ گزیده والجماهر بیرونی و المعرب جوالیقی و عیون الاخبار و الاعلام زرکلی و البیان و التبیین و العقدالفرید شود.

ولید. [ وَ ] ( اِخ ) دهمین از شرفای حسنی مراکش ( 1040 - 1045 هَ.ق ). رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.

ولید. [ وَ ] ( اِخ ) پدر خالد، سردار معروف اسلامی. رجوع به خالد شود :

ولید. [ وَ ] (اِخ ) پدر خالد، سردار معروف اسلامی . رجوع به خالد شود :
کجا شدند صنادید و سرکشان قریش
زمنکران که مر ایشان بدند بس منکر
ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه
کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟

ناصرخسرو.



ولید. [ وَ ] (اِخ ) دهمین از شرفای حسنی مراکش (1040 - 1045 هَ .ق ). رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.


ولید. [ وَ] (ع ص ، اِ) زاده . (منتهی الارب ). مولود هنگامی که تولد میشود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کودک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) :
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.

سوزنی .


- امثال :
گویند: هم فی امر لاینادی ولیده ؛ یعنی مشغول شدند در آن کار به حدی که اگر کودکی دست به چیزی گرانمایه دراز کند زجر و سرزنش کرده نشود. اصله من جری الخیل لأن الفرس اذا کان جواداً اعطی من غیر ان یصاح به لاستزادته ثم قیل ذلک فی کل امر عظیم و لکل شی ٔ کبیر خیراً او شراً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| بنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). ج ، وِلدان ، وِلدة. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- ام الولید ؛ ماکیان .(منتهی الارب ).

ولید. [ وَ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عبدالملک (86-96 هَ . ق .). از خلفای اموی . به روزگار خلافت وی مغرب الاقصی (مراکش ) و اندلس و ماوراءالنهر و قسمتی از هندوستان فتح شد. این خلیفه و شاعر از آل مروان در دمشق به دنیا آمد و در یکی از نقاط اطراف حمص درگذشت . وی بانی جامع اموی دمشق است (به سال 88) که از معتبرترین ابنیه ٔاسلامی است . وی زیر نظر عبدالصمدبن عبدالاعلی شیبانی که شاعری متهم به کفر و زندقه بود پرورش یافت و به اشعار خمریات شهرت یافت . اشعار وی جلوه ای از زندگانی او بود. وی راه را برای دگرگونی شعر در زمان عباسیان هموار کرد. جبریل خاورشناس ایتالیایی اشعار او را گردآوری و بررسی کرده است . گویند وی در نواختن عود و ضرب مهارت داشت . (از تاریخ عباس اقبال ) (از الموسوعةالعربیة المیسرة چ قاهره ص 1966). رجوع به حبیب السیرو عیون الانباء ص 119 و مجمل التواریخ ص 305، 307، 427، 456 و نزهةالقلوب ج 3 ص 250 و 252 و الحلل السندسیةو ضحی الاسلام و سیرة عمربن عبدالعزیز و تاریخ گزیده والجماهر بیرونی و المعرب جوالیقی و عیون الاخبار و الاعلام زرکلی و البیان و التبیین و العقدالفرید شود.


فرهنگ عمید

۱. مولود، کودک، نوزاد.
۲. بنده.

دانشنامه عمومی

ولید یک نام در زبان عربی است و نام افراد سرشناس زیر است.
ولید دوم
ولید بن عبدالملک

جدول کلمات

کودک

پیشنهاد کاربران

نوزاد

مولود. بنده. تک. زیاد


کلمات دیگر: