مترادف واعظ : اندرزگو، خطیب، محدث، مذکر، ناصح، نصیحت گو
برابر پارسی : اندرزگوی، پندده، سخنران، سخنور
اندرزگو، خطیب، محدث، مذکر، ناصح، نصیحتگو
واعظ. [ ع ِ ] (اِخ ) بکربن شاذان بن بکرالمقری ، الواعظ مکنی به ابوالقاسم از محدثان است که از جعفر الخلدی و عبدالباقی ابن قانع و ابوبکرالشافعی و جز آنها استماع حدیث کرده و ابوالقاسم الازهری و ابومحمد الخلال و عبدالعزیز الازجی و جز آنها از وی روایت کرده اند. وی عابد و نیکوکار و شب زنده دار و در حدیث مورد اعتماد بود. به سال 321 هَ . ق . بدنیا آمد و در 405 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
نظامی .
مولوی .
حافظ.
سخنران، سخنور