کلمه جو
صفحه اصلی

جارف

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) زمین کن سیل جارف . ۲- ( اسم ) مرگ و میر مرگامگی .
جائی است

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) زمین کن . ۲ - (اِ. ) مرگ و میر.

لغت نامه دهخدا

جارف. [ رِ ] ( ع اِ ) مرگامرگی ستور و جز آن. ( منتهی الارب ). || طاعون. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بلا. || شومی که مال و قوم را هلاک کند. ( منتهی الارب ).

جارف. [ رِ ] ( اِخ ) طاعون جارف ، بگفته صاحب قاموس طاعونی است که در زمان خلافت عبداﷲبن زبیر پدید آمد. ( اقرب الموارد ). ابن اثیر نویسد: در این سال طاعون جارف در بصره در زمان حکومت عبیداﷲبن معمّر پدید آمد و جمع کثیری را بکشت و مادر عبیداﷲنیز جزو کشته شدگان بود. ( کامل ابن اثیر ج 4 ص 103 ).

جارف. [ رِ ] ( اِخ ) جائی است. و بعضی گویند عبارت از ساحل تهامة است. ( مراصد الاطلاع ) ( معجم البلدان ).

جارف . [ رِ ] (اِخ ) جائی است . و بعضی گویند عبارت از ساحل تهامة است . (مراصد الاطلاع ) (معجم البلدان ).


جارف . [ رِ ] (اِخ ) طاعون جارف ، بگفته ٔ صاحب قاموس طاعونی است که در زمان خلافت عبداﷲبن زبیر پدید آمد. (اقرب الموارد). ابن اثیر نویسد: در این سال طاعون جارف در بصره در زمان حکومت عبیداﷲبن معمّر پدید آمد و جمع کثیری را بکشت و مادر عبیداﷲنیز جزو کشته شدگان بود. (کامل ابن اثیر ج 4 ص 103).


جارف . [ رِ ] (ع اِ) مرگامرگی ستور و جز آن . (منتهی الارب ). || طاعون . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بلا. || شومی که مال و قوم را هلاک کند. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. نابودکننده: سیل جارف.
۲. (صفت ) آنچه مردم را هلاک کند.

دانشنامه عمومی


جدول کلمات

طاعون


کلمات دیگر: