کالا، متاع، کالک، کال، میوه نارس، خربزه نارسیده، کرت، کرته، قطعه زمین که در آن چیزی کاشته باشند
( اسم ) زمینی که بجهت زراعت آراسته و مهیا ساخته باشند .
کند مقابل تیز
فردوسی .
فردوسی .
ناصرخسرو.
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولانا (از آنندراج ).
اسدی (گرشاسب نامه ).
انوری .
حکیم شفائی .
حکیم شفائی .
کاله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه بمعنی کال ، جای ، مکان ، چون : میان کاله . رجوع به کال شود.
کالة. [ کال ْ ل َ ] (ع ص ) کُند. مقابل تیز. موسی کالَّةٌ؛ استره ٔ کُند. (مهذب الاسماء).
کاله . [ ل ِ ] (اِخ ) شهر ساحلی فرانسه حاکم نشین پادُکاله در ایالت بولونْی که 50048 تن سکنه دارد. کاله در سال 1347 م . پس از مقاومتی سخت به دست انگلیسیان افتاد ولی فداکاری استاش دو سن پیر و پنج بورژوای دیگر که متوسل به ادوارد سوم شدند سبب شد که شهر نجات یافت تا در سال 1558 م . دوباره به دست انگلیسیان افتاد و در سال 1914 آلمانها خسارت زیادی به آنجا وارد کردند. در جنگ دوم جهانی یکی از نقاطی بود که آلمانها در آنجا به سال 1945 تا آخرین حد در برابر متفقین مقاومت کردند.
= کالا: ◻︎ ور گدا گوید سخن چون زرّ کان / ره نیابد کالهٴ او در دکان (مولوی: ۱۳۰).
۱. کاسۀ سفالی ویژۀ قضای حاجت بیماران.
۲. ظرف شرابی که از کدو ساخته میشود.
توله – توله ی برخی جانوران
۱کهنه ۲حلقه ها و پولک هایی که به گردن آویزند
نوک پستان گاو و گوسفند
۱زمین کشت نشده ۲زمین پر از درختچه و غیرقابل کشت حاشیه ی جنگل ...
سر در گم – کلافه