کلمه جو
صفحه اصلی

راوند

فرهنگ فارسی

قصبه ای از بخش مرکزی شهرستان کاشان در ۱۱ کیلومتری شمال غربی کاشان سر راه شوسه کاشان به قم. آب وهوای معتدل و قریب ۱۹۱٠ تن جمعیت دارد. محصول عمده غلات پنبه میوه ( خربزه و هندوانه ) شغل مردم کشاورزی گله داری صنعت دستی زنان قالی بافی است .
ریوند چینی
شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبر بن بیور اسف ضحاک بنا نهاده است .

لغت نامه دهخدا

راوند. [ وَ ] ( اِ ) ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند و جامه و فوطه و ازار و لنگی و مانند آن بر بالای وی اندازند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). || ریوند . ( ناظم الاطباء ). لغتی است در ریوند چینی در تداول عامه. ( منتهی الارب ). ریوند را نیز گویند و آن دواییست مشهور ومعروف و گویند ریوند بیخ ریواس است و آن چینی و خراسانی می باشد، چینی را برای مردمان و خراسانی را برای دواب و چهارپایان دیگر استعمال کنند. خراسانی را راوندالدواب و چینی را راوند لحمی گویند. ( از برهان ). دوایی نباتیست زردرنگ مبرد بالعرض که باسهال گرمی جگر فرونشاند و مقوی قوت جاذبه جگر است ، ریوند اماله همین است. ( از تحفة المومنین ) ( غیاث اللغات ). بیخ ریباس که بیخ جگری نیز نامند. ( از مخزن الادویة ). ریشه ای است معروف که جنس اعلای آن در چین و روم میروید برای جگر و رفع حرارت و دفع صفرا بی اندازه مؤثر است و بیشتر در شربتهای مسهلی بکار میرود. ( از شعوری ج 2ورق 4 ). صاحب اختیارات بدیعی آرد: بپارسی ریوند گویند مؤلف گوید: بیخ ریواس است و صاحب منهاج گوید: دو نوع است چینی و خراسانی ، خراسانی معروف بود به راوندالدواب جهت چهارپایان مستعمل کنند و چینی جهت آدمیان. و بهترین آن چینی بود که خوب سحق کنند، برنگ زعفران بود و چون بشکند اندرون وی بطریق کوهان گاو بود و آن را ریوند طبی خوانند و طبیعت آن گرم است و گویند معتدل است. شیخ الرئیس گوید: گرم است و خشک در دوم چون سحق کنند با سرکه و بر کلف روی مالند زایل گرداند. چون بیاشامند بادها را نافع بود و ضعف معده و درد گرده ومثانه و رحم و درد جگر و ورم سپرز و عرق النساء و نفث دم که در سینه بود وربو و فتق و فواق و خناق و خفقان و قرحه امعاء و اسهال و تبهای وابره و سموم و گزندگی جانوران شربتی در وی نیم درم بود تا دو درم و گویند از دانگی تا یک درم ، چون بآب ضماد کنند ورمهای گرم مزمن بگدازاند. جالینوس گوید: نافع بود درد جگر و سپرز را و سده جگرو امعاء بگشاید و خاصیت دارد در جگر و درد آن اگر چه مزمن شده باشد. ارساسیوس گوید: نافع بود جهت اسهال. شیخ الرئیس گوید، چون روغن وی بمالند جهت فخ که در عضله حادث شود و درد آن و امتداد آن نافع بود، سفین اندلسی گوید: مقوی اعضاء باطن بود و سده بگشاید و رطوبتهای فاسد بخشکاند و طبیعت پاک کند از بلغم لزج و خلط خام ، و استسقاء را نافع بود و سنگ گرده و مثانه بریزاند و بغایت نافع بود جهت درد شانه ، و بول براندو انواع اسهال که از سده ماساریقا بود چون ناصر بود فعل وی اقوی بود و همچنین هلیله کابلی جهت تنقیه ٔدماغ تنقیه تمام بود و ذهن را نیکو و صداع بلغمی را زایل گرداند و اگر ایاره لوغا و یاء کهن با وی اضافت کنند فعل وی قوی تر بود و نافع بود خواه با وی خواه تنها، مخدر فالج و علتها که از سردی دماغ بود و سودمند بود جهت قولنج بلغمی و ریحی و اطلاق طبیعت و تحلیل زماخ بکند و تب ربع و تب صفراوی را نافع بود. فولس گوید: بدن را پاک گرداند از همه حرارتها، و ورمهای گرم را نافع بود و درد جگر و سپرز را سود دهد. یوحنا گوید: ورم معده و شش و جگر را نافع بود و بواسیرو ناصور که بمقعد بود چون سحق کرده بر آن پاشند خاصه با انذروت ، و گویند مضر بود و مصلح وی صمغ عربی بود و بدل آن نیم از راوند مدجرح بود و بوزن آن ورق گل سرخ و سنبل. رازی گوید: بدل آن در ضعف جگر و معده یک وزن و نیم آن ورق گل سرخ و سنبل. ( از اختیارات بدیعی ). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن و تذکره ضریرانطاکی ص 169 و روضات الجنات ص 54 و مخزن الادویة و منهاج السراج و بحر الجواهر و صیدنه ابوریحان بیرونی شود.

راوند. [ وَ ] (اِ) ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند و جامه و فوطه و ازار و لنگی و مانند آن بر بالای وی اندازند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). || ریوند . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریوند چینی در تداول عامه . (منتهی الارب ). ریوند را نیز گویند و آن دواییست مشهور ومعروف و گویند ریوند بیخ ریواس است و آن چینی و خراسانی می باشد، چینی را برای مردمان و خراسانی را برای دواب و چهارپایان دیگر استعمال کنند. خراسانی را راوندالدواب و چینی را راوند لحمی گویند. (از برهان ). دوایی نباتیست زردرنگ مبرد بالعرض که باسهال گرمی جگر فرونشاند و مقوی قوت جاذبه ٔ جگر است ، ریوند اماله ٔ همین است . (از تحفة المومنین ) (غیاث اللغات ). بیخ ریباس که بیخ جگری نیز نامند. (از مخزن الادویة). ریشه ای است معروف که جنس اعلای آن در چین و روم میروید برای جگر و رفع حرارت و دفع صفرا بی اندازه مؤثر است و بیشتر در شربتهای مسهلی بکار میرود. (از شعوری ج 2ورق 4). صاحب اختیارات بدیعی آرد: بپارسی ریوند گویند مؤلف گوید: بیخ ریواس است و صاحب منهاج گوید: دو نوع است چینی و خراسانی ، خراسانی معروف بود به راوندالدواب جهت چهارپایان مستعمل کنند و چینی جهت آدمیان . و بهترین آن چینی بود که خوب سحق کنند، برنگ زعفران بود و چون بشکند اندرون وی بطریق کوهان گاو بود و آن را ریوند طبی خوانند و طبیعت آن گرم است و گویند معتدل است . شیخ الرئیس گوید: گرم است و خشک در دوم چون سحق کنند با سرکه و بر کلف روی مالند زایل گرداند. چون بیاشامند بادها را نافع بود و ضعف معده و درد گرده ومثانه و رحم و درد جگر و ورم سپرز و عرق النساء و نفث دم که در سینه بود وربو و فتق و فواق و خناق و خفقان و قرحه ٔ امعاء و اسهال و تبهای وابره و سموم و گزندگی جانوران شربتی در وی نیم درم بود تا دو درم و گویند از دانگی تا یک درم ، چون بآب ضماد کنند ورمهای گرم مزمن بگدازاند. جالینوس گوید: نافع بود درد جگر و سپرز را و سده ٔ جگرو امعاء بگشاید و خاصیت دارد در جگر و درد آن اگر چه مزمن شده باشد. ارساسیوس گوید: نافع بود جهت اسهال . شیخ الرئیس گوید، چون روغن وی بمالند جهت فخ که در عضله حادث شود و درد آن و امتداد آن نافع بود، سفین اندلسی گوید: مقوی اعضاء باطن بود و سده بگشاید و رطوبتهای فاسد بخشکاند و طبیعت پاک کند از بلغم لزج و خلط خام ، و استسقاء را نافع بود و سنگ گرده و مثانه بریزاند و بغایت نافع بود جهت درد شانه ، و بول براندو انواع اسهال که از سده ٔ ماساریقا بود چون ناصر بود فعل وی اقوی بود و همچنین هلیله ٔ کابلی جهت تنقیه ٔدماغ تنقیه ٔ تمام بود و ذهن را نیکو و صداع بلغمی را زایل گرداند و اگر ایاره ٔ لوغا و یاء کهن با وی اضافت کنند فعل وی قوی تر بود و نافع بود خواه با وی خواه تنها، مخدر فالج و علتها که از سردی دماغ بود و سودمند بود جهت قولنج بلغمی و ریحی و اطلاق طبیعت و تحلیل زماخ بکند و تب ربع و تب صفراوی را نافع بود. فولس گوید: بدن را پاک گرداند از همه ٔ حرارتها، و ورمهای گرم را نافع بود و درد جگر و سپرز را سود دهد. یوحنا گوید: ورم معده و شش و جگر را نافع بود و بواسیرو ناصور که بمقعد بود چون سحق کرده بر آن پاشند خاصه با انذروت ، و گویند مضر بود و مصلح وی صمغ عربی بود و بدل آن نیم از راوند مدجرح بود و بوزن آن ورق گل سرخ و سنبل . رازی گوید: بدل آن در ضعف جگر و معده یک وزن و نیم آن ورق گل سرخ و سنبل . (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریرانطاکی ص 169 و روضات الجنات ص 54 و مخزن الادویة و منهاج السراج و بحر الجواهر و صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی شود.
اقسام راوند:
- راوند ترکی ؛ راوند جدید یا راوند نو. رجوع به ترکیب راوند جدید و راوند نو در همین لغت نامه و رساله ٔ راوند ابن جلجل شود.
- راوند جدید یا نو ؛ نوعی از راوند حقیقی که آن را راوند فارسی و راوند ترکی نام دهند. رجوع به رساله ٔ راوند ابن جلجل شود.
- راوند چینی ؛ راوند لحمی . نوعی از راوند قدیم که بهترین نوع راوندها باشد و در معالجه ٔ انسانی بکار رود و آن را ریوند چینی نیز نامند. رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویة و ناظم الاطباء و برهان شود.
- راوند حقیقی ؛ ابن جلجل در رساله ٔ خود سه راوند را حقیقی گفته : راوند چینی ، راوند زنج ، راوند ترکی . رجوع به رساله ٔ مزبور شود.
- راوند خراسانی ؛ راوندالدواب . راوندالخیل . که جهت چهارپایان بکار رود و پست تر از راوند چینی باشد. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و مخزن الادویة و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و نیز رجوع به راوند و راوند خراسانی در ناظم الاطباء شود.
- راوندالخیل ؛ راوندالدواب . راوند خراسانی . رجوع به ترکیب راوند خراسانی در همین لغت نامه شود.
- راوند دواب ؛ راوندالدواب . ریوند دواب . راوند خراسانی را گویند که مخصوص چهارپایان است . رجوع به ترکیب راوند خراسانی در همین لغت نامه شود.
- راوند زنج یا زنجی ؛ زبونترین نوع راوند که رنگ آن سیاه و براق است و ابن جلجل آن را یکی از انواع دوگانه ٔ راوند قدیم نامیده است . رجوع به ترکیب راوند قدیم در همین لغت نامه و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
- راوند سوریانی ؛ ابن جلجل راوند را چهار قسم کرده و قسم چهار را سوریانی نام نهاده و گفته که جز در نام با سه قسم اول شریک نیست . و رجوع به راوند در هیمن لغت نامه شود.
- راوند شامی ؛ ریوند شامی . همان راوندالخیل است . (از یادداشت مؤلف ).
- راوند فارسی ؛ راوند جدید یا نو. رجوع به ترکیب راوند جدید در همین لغت نامه شود.
- راوند قدیم ؛ ابن جلجل راوند چینی و راوند زنجی را راوند قدیمی خوانده است . رجوع به ترکیب راوند چینی در همین لغت نامه شود.
- راوند لحمی ؛ راوند چینی . (از برهان ). رجوع به ترکیب راوند چینی شود.
- راوند نو ؛ راوند جدید. رجوع به ترکیب راوند جدیدشود.


راوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبربن بیوراسف ضحاک بنا نهاده است . (از معجم البلدان ج 4).


راوند. [ وَ ] (اِخ ) نام جاییست از توابعقزوین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً نام «رامند» که بلوکیست در جنوب قزوین اشتباه شده است .


راوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک کاشان و اصفهان که حمزه گفته است اصل آن راهاوند بمعنی خیر مضاعف است . (از معجم البلدان ج 4). نام قصبه ای است از بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در یازده هزارگزی شمال باختری کاشان ؛ سر راه شوسه ٔ کاشان بقم . این قصبه در دامنه ٔ کوه واقع شده وهوای آن معتدل و جمعیت آن در حدود 1910 تن است . آب راوند از رودخانه نابر تأمین میشود ومحصول عمده ٔ آن غلات ، میوه ، خربزه و هندوانه است . پیشه ٔ مردم کشاورزی و دامپروری است و زنان ببافتن قالی اشتغال میورزند. این قصبه دارای دبستان و چندین باب دکان و دو قهوه خانه سر راه شوسه میباشد. مزرعه ٔ اقبالیه جزء این قصبه است و آثار ابنیه ٔ قدیم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نجم الدین ابوبکر راوندی صاحب کتاب راحةالصدور از مردم این قصبه است و همو گوید : غذاهای ناموافق و هواهای نالایق اثر کرده بود، هر روزوهن و فتور در تن رنجور ظاهر میشد تا به راوند که منشاء اصلی بود رسیدم و روی عزیزان که غرض کلی بود بدیدم . (راحة الصدور ص 395). و در راوند که مسقطالرأس مؤلف این مجموعست ، بزرگی یگانه و پیشوایی در این زمانه بود بهاءالدین ابوالعلاء که حسب و نسب و اموال موروث و مکتسب داشت ... (راحة الصدور ص 393). مؤلف تاریخ قم گوید: این دیه راوند اکبربن ضحاک بیوراسف بنا کرد و بدان نزول فرمود و گویند که بیب بن جودرز چون خواست که بحضرت ملک رود از جی اصفهان بیرون آمد و به راوند نزول کرد و به آبه نزول فرمود... بنا و عمارت راوند و آبه بس بیکدیگر مانده است . (تاریخ قم ص 78).
ز ایزد رسدش بخت نه از تخت و نه از تاج
تا می چکند نهر ز راوند و ز آمو.

قاآنی .


و رجوع به المعرب جوالیقی ص 134 و 163 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.

فرهنگ عمید

ریوند#NAME?


= ریوند

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۴°۱′۹″ شمالی ۵۱°۲۰′۴۰″ شرقی / ۳۴٫۰۱۹۱۷°شمالی ۵۱٫۳۴۴۴۴°شرقی / 34.01917; 51.34444
دژ قلعه تاریخی مورچان
خانه تاریخی منصوری ها
خانه تاریخی عمارت
خانه تاریخی کاشانی
خانه تاریخی ارباب ماشاالله
باغ تاریخی قاضی بالا
باغ تاریخی سردار
مسجد تاریخی جامع
مسجد تاریخی امام صادق(پاچنار)
مسجد تاریخی موسی ابن جعفر(توده)
مسجد تاریخی ابوذر(بربا)
آب انبار تاریخی پاچنار
مجموعه تاریخی آسیاب آبی
زیارت سلطان ولی ابن موسی الکاظم
تپه های نور الشهدای گمنام
باغات سرسبز
مجموعه محله های تاریخی(پاچنار،سرلت،توده،بربا)
راوند یکی از شهرهای شهرستان کاشان در مرکز ایران است. این شهر با جمعیت ۳۰/۰۰۰هزار نفری در بخش مرکزی شهرستان کاشان قرار دارد.راوند در هفت کیلومتر شمال کاشان در مسیر اصلی قم_کاشان واقع وارتفاع آن ازسطح زمین ۹۹۰متر است.
راوند داری آثار تاریخی بسیار است که اگر به آنها رسیدگی شود میتواند گردشگران زیادی را به این شهر جذب کند.دژ قلعه تاریخی مورچانخانه تاریخی منصوری هاخانه تاریخی عمارتخانه تاریخی کاشانیخانه تاریخی ارباب ماشااللهباغ تاریخی قاضی بالاباغ تاریخی سردارمسجد تاریخی جامعمسجد تاریخی امام صادق(پاچنار)مسجد تاریخی موسی ابن جعفر(توده)مسجد تاریخی ابوذر(بربا)آب انبار تاریخی پاچنارمجموعه تاریخی آسیاب آبیزیارت سلطان ولی ابن موسی الکاظمتپه های نور الشهدای گمنامباغات سرسبزمجموعه محله های تاریخی(پاچنار،سرلت،توده،بربا)مشاهیرویرایشابن راوندیقطب راوندینجم الدین راوندیفضل الله راوندیامین الله رشیدیمحله هاویرایش۱-محله سادات
۲-محله سجادیه

پیشنهاد کاربران

راوند نام محله، خیابان و مسجدی است در شهر خسروشاه آذربایجان که به مناسبت واقع شدن مقبره شیخ فضل الله راوندی در این محله، نامگذاری شده اند. نام کامل محله، خیابان و مسجد قطب راوند می باشد که به اختصار، راوند گفته می شود ؛ با توجه به قواعد خاص زبان ترکی کلمه راوند به "راوات" تغییر می یابد؛ در گویش محلی " رووات " و " لووات " نیز می گویند.

مرحله


کلمات دیگر: