ریوند چینی
شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبر بن بیور اسف ضحاک بنا نهاده است .
راوند. [ وَ ] (اِ) ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند و جامه و فوطه و ازار و لنگی و مانند آن بر بالای وی اندازند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). || ریوند . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریوند چینی در تداول عامه . (منتهی الارب ). ریوند را نیز گویند و آن دواییست مشهور ومعروف و گویند ریوند بیخ ریواس است و آن چینی و خراسانی می باشد، چینی را برای مردمان و خراسانی را برای دواب و چهارپایان دیگر استعمال کنند. خراسانی را راوندالدواب و چینی را راوند لحمی گویند. (از برهان ). دوایی نباتیست زردرنگ مبرد بالعرض که باسهال گرمی جگر فرونشاند و مقوی قوت جاذبه ٔ جگر است ، ریوند اماله ٔ همین است . (از تحفة المومنین ) (غیاث اللغات ). بیخ ریباس که بیخ جگری نیز نامند. (از مخزن الادویة). ریشه ای است معروف که جنس اعلای آن در چین و روم میروید برای جگر و رفع حرارت و دفع صفرا بی اندازه مؤثر است و بیشتر در شربتهای مسهلی بکار میرود. (از شعوری ج 2ورق 4). صاحب اختیارات بدیعی آرد: بپارسی ریوند گویند مؤلف گوید: بیخ ریواس است و صاحب منهاج گوید: دو نوع است چینی و خراسانی ، خراسانی معروف بود به راوندالدواب جهت چهارپایان مستعمل کنند و چینی جهت آدمیان . و بهترین آن چینی بود که خوب سحق کنند، برنگ زعفران بود و چون بشکند اندرون وی بطریق کوهان گاو بود و آن را ریوند طبی خوانند و طبیعت آن گرم است و گویند معتدل است . شیخ الرئیس گوید: گرم است و خشک در دوم چون سحق کنند با سرکه و بر کلف روی مالند زایل گرداند. چون بیاشامند بادها را نافع بود و ضعف معده و درد گرده ومثانه و رحم و درد جگر و ورم سپرز و عرق النساء و نفث دم که در سینه بود وربو و فتق و فواق و خناق و خفقان و قرحه ٔ امعاء و اسهال و تبهای وابره و سموم و گزندگی جانوران شربتی در وی نیم درم بود تا دو درم و گویند از دانگی تا یک درم ، چون بآب ضماد کنند ورمهای گرم مزمن بگدازاند. جالینوس گوید: نافع بود درد جگر و سپرز را و سده ٔ جگرو امعاء بگشاید و خاصیت دارد در جگر و درد آن اگر چه مزمن شده باشد. ارساسیوس گوید: نافع بود جهت اسهال . شیخ الرئیس گوید، چون روغن وی بمالند جهت فخ که در عضله حادث شود و درد آن و امتداد آن نافع بود، سفین اندلسی گوید: مقوی اعضاء باطن بود و سده بگشاید و رطوبتهای فاسد بخشکاند و طبیعت پاک کند از بلغم لزج و خلط خام ، و استسقاء را نافع بود و سنگ گرده و مثانه بریزاند و بغایت نافع بود جهت درد شانه ، و بول براندو انواع اسهال که از سده ٔ ماساریقا بود چون ناصر بود فعل وی اقوی بود و همچنین هلیله ٔ کابلی جهت تنقیه ٔدماغ تنقیه ٔ تمام بود و ذهن را نیکو و صداع بلغمی را زایل گرداند و اگر ایاره ٔ لوغا و یاء کهن با وی اضافت کنند فعل وی قوی تر بود و نافع بود خواه با وی خواه تنها، مخدر فالج و علتها که از سردی دماغ بود و سودمند بود جهت قولنج بلغمی و ریحی و اطلاق طبیعت و تحلیل زماخ بکند و تب ربع و تب صفراوی را نافع بود. فولس گوید: بدن را پاک گرداند از همه ٔ حرارتها، و ورمهای گرم را نافع بود و درد جگر و سپرز را سود دهد. یوحنا گوید: ورم معده و شش و جگر را نافع بود و بواسیرو ناصور که بمقعد بود چون سحق کرده بر آن پاشند خاصه با انذروت ، و گویند مضر بود و مصلح وی صمغ عربی بود و بدل آن نیم از راوند مدجرح بود و بوزن آن ورق گل سرخ و سنبل . رازی گوید: بدل آن در ضعف جگر و معده یک وزن و نیم آن ورق گل سرخ و سنبل . (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریرانطاکی ص 169 و روضات الجنات ص 54 و مخزن الادویة و منهاج السراج و بحر الجواهر و صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی شود.
اقسام راوند:
- راوند ترکی ؛ راوند جدید یا راوند نو. رجوع به ترکیب راوند جدید و راوند نو در همین لغت نامه و رساله ٔ راوند ابن جلجل شود.
- راوند جدید یا نو ؛ نوعی از راوند حقیقی که آن را راوند فارسی و راوند ترکی نام دهند. رجوع به رساله ٔ راوند ابن جلجل شود.
- راوند چینی ؛ راوند لحمی . نوعی از راوند قدیم که بهترین نوع راوندها باشد و در معالجه ٔ انسانی بکار رود و آن را ریوند چینی نیز نامند. رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویة و ناظم الاطباء و برهان شود.
- راوند حقیقی ؛ ابن جلجل در رساله ٔ خود سه راوند را حقیقی گفته : راوند چینی ، راوند زنج ، راوند ترکی . رجوع به رساله ٔ مزبور شود.
- راوند خراسانی ؛ راوندالدواب . راوندالخیل . که جهت چهارپایان بکار رود و پست تر از راوند چینی باشد. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و مخزن الادویة و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و نیز رجوع به راوند و راوند خراسانی در ناظم الاطباء شود.
- راوندالخیل ؛ راوندالدواب . راوند خراسانی . رجوع به ترکیب راوند خراسانی در همین لغت نامه شود.
- راوند دواب ؛ راوندالدواب . ریوند دواب . راوند خراسانی را گویند که مخصوص چهارپایان است . رجوع به ترکیب راوند خراسانی در همین لغت نامه شود.
- راوند زنج یا زنجی ؛ زبونترین نوع راوند که رنگ آن سیاه و براق است و ابن جلجل آن را یکی از انواع دوگانه ٔ راوند قدیم نامیده است . رجوع به ترکیب راوند قدیم در همین لغت نامه و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
- راوند سوریانی ؛ ابن جلجل راوند را چهار قسم کرده و قسم چهار را سوریانی نام نهاده و گفته که جز در نام با سه قسم اول شریک نیست . و رجوع به راوند در هیمن لغت نامه شود.
- راوند شامی ؛ ریوند شامی . همان راوندالخیل است . (از یادداشت مؤلف ).
- راوند فارسی ؛ راوند جدید یا نو. رجوع به ترکیب راوند جدید در همین لغت نامه شود.
- راوند قدیم ؛ ابن جلجل راوند چینی و راوند زنجی را راوند قدیمی خوانده است . رجوع به ترکیب راوند چینی در همین لغت نامه شود.
- راوند لحمی ؛ راوند چینی . (از برهان ). رجوع به ترکیب راوند چینی شود.
- راوند نو ؛ راوند جدید. رجوع به ترکیب راوند جدیدشود.
راوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبربن بیوراسف ضحاک بنا نهاده است . (از معجم البلدان ج 4).
راوند. [ وَ ] (اِخ ) نام جاییست از توابعقزوین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً نام «رامند» که بلوکیست در جنوب قزوین اشتباه شده است .
قاآنی .
ریوند#NAME?