کلمه جو
صفحه اصلی

انگیزه


مترادف انگیزه : باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب

فارسی به انگلیسی

motive, stimulant


calling, cause, ground, impetus, impulse, impulsion, incentive, inducement, motivation, motive, reason, spring, spur


calling, cause, ground, impetus, impulse, impulsion, incentive, inducement, motivation, motive, reason, spring, spur, stimulant, angle, stimulus

فارسی به عربی

حافز , دافع , سبب , محرک , منبه , مهماز

فرهنگ اسم ها

اسم: انگیزه (دختر) (فارسی) (تلفظ: angize) (فارسی: انگیزه) (انگلیسی: angizeh)
معنی: آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث

مترادف و متضاد

باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب


cause (اسم)
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع

motive (اسم)
سبب، محرک، عنوان، علت، موجب، انگیزه، مناسبت، غرض

stimulant (اسم)
مشروب الکلی، انگیزه، انگیختگر

stimulus (اسم)
محرک، تحریک، انگیزه، وسیله تحریک، تحرک، انگیختار

goad (اسم)
خار، سیخ، انگیزه، سیخک، سک، مهمیز

motivation (اسم)
محرک، انگیزش، انگیزه، انگیختگی

mover (اسم)
پیشنهاد کننده، انگیزه، تکان دهنده، پیشنهاد دهنده

inducement (اسم)
وسیله، کشش، موجب، انگیزه

incentive (اسم)
انگیزه

impetus (اسم)
انگیزه، عزم، نیروی جنبش

incitation (اسم)
محرک، تحریک، اغوا، انگیزش، انگیزه، تهییج، وادارسازی

propellant (اسم)
عامل، انگیزه، نیروی محرکه

propellent (اسم)
عامل، انگیزه

فرهنگ فارسی

سبب، باعث، علت، آنچه که کسی رابکاری برانگیزاند
( اسم ) آنچه که کسی را بکاری بر انگیزد باعث سبب .

فرهنگ معین

(اَ زِ ) (اِمر. ) باعث ، سبب .

لغت نامه دهخدا

انگیزه. [ اَ زَ / زِ] ( اِ ) سبب و باعث چیزها. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). موجب. علت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

آنچه کسی را به کاری برانگیزاند، سبب، باعث، علت.

دانشنامه عمومی

انگیزه ممکن است برای موارد زیر به کار رود:
انگیزه (حقوق) دلیل برای انجام یک جرم
انگیزه (اقتصاد) محرک اقتصادی یا اجتماعی
انگیزش
انگیزه یا معنای زندگی
نظریه رانه

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:محرک (زیست شناسی)

پیشنهاد کاربران

شوروهیجان

مورث


کلمات دیگر: