کلمه جو
صفحه اصلی

بکت

فرهنگ فارسی

ده از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز : آب از قنات و چاه . محصول : غلات تنباکو صیفی شغل : زراعت و قالی بافی .

لغت نامه دهخدا

بکت . [ ب َ ] (ع مص )زدن کسی را بشمشیر و عصا و مانند آن . (از ناظم الاطباء). زدن کسی را به شمشیر و چوبدستی و مانند آن . (منتهی الارب ). || پیش آمدن کسی را مکروهی . (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را بمکروه . (منتهی الارب ).


بکت . [ ب ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز. سکنه آن 354 تن . آب از قنات و چاه . محصول آنجا غلات ، تنباکو، صیفی . شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


بکت. [ ب َ ] ( ع مص )زدن کسی را بشمشیر و عصا و مانند آن. ( از ناظم الاطباء ). زدن کسی را به شمشیر و چوبدستی و مانند آن. ( منتهی الارب ). || پیش آمدن کسی را مکروهی. ( ناظم الاطباء ). پیش آمدن کسی را بمکروه. ( منتهی الارب ).

بکت. [ ب ُ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز. سکنه آن 354 تن. آب از قنات و چاه. محصول آنجا غلات ، تنباکو، صیفی. شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

بکة. [ ب َک ْ ک َ ] ( اِخ )مکه معظمه ، یا آنچه مابین دو کوه مکه است ، یا موضعبیت ، یا طوافگاه آن بدان جهت که ازدحام مردم در آن میشود یا گردن جباران را می شکند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). یکی از نامهای مکه مکرمه است نظربه روایت ، این نام مخصوص وسط شهر و حرم شریف بوده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ). نام قدیمی مکه معظمه. ( غیاث ) ( آنندراج ). اندرون مکه. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) ( مهذب الاسماء ). ام القری. نام بطن مکه و از این رو بدین نام خوانده شده که مردم در آنجا ازدحام می کردند یا گردن جباران را می شکند. ( از اقرب الموارد ).

بکة. [ ب َک ْ ک َ ] ( ع مص ) دریدن و پاره پاره کردن و ریزه ریزه نمودن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || مزاحمت کردن و رنجاندن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نرمی کردن و رحم نمودن با کسی ، از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بازداشتن نخوت کسی را و پست گردانیدن او را و برانداختن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || شکستن گردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || حاجتمند شدن. || سخت بدن گردیدن از دلاوری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || در مشقت انداختن زن را بجماع. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). در مشقت انداختن. ( آنندراج ). || فراهم و مزدحم ساختن خران و جز آنها را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

بکت (روستا)، نام روستایی در استان فارس است
ساموئل بکت، نمایشنامه نویس ایرلندی است
توماس بکت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَا بَکَتْ: گریه نکرد
معنی بَکَّةَ: مکه - زمین مکه - مسجدالحرام - محل طواف در مسجد الحرام (مراد از کلمه بکه زمین مکه است ، و اگر آن را بکه خوانده ، برای این است که مردم در این سرزمین ازدحام میکنند ، و چه بسا گفته باشند که بکه همان مکه است . و بکه خواندنش از باب تبدیل میم به با است بعضی...
ریشه کلمه:
بکی (۷ بار)

گویش مازنی

/baket/ افتاده – سقوط کرده – به زمین افتاده - در نزاع و درگیری مغلوب گشتن و توان بلند شدن دوباره را از دست دادن ۳بیمار از پا افتاده و بستری

۱افتاده – سقوط کرده – به زمین افتاده ۲در نزاع و درگیری مغلوب ...



کلمات دیگر: