زفاف. [ زِ ] ( ع مص )
عروس به
خانه شوهر فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). فرستادن عروس به خانه شوهر و عروس و
داماد را همبستر کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). عروس را بخانه شوهر فرستادن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن بیش کاین عروس برهنه شود علم
کوس از پی زفاف شد آنک نوا گرش.
خاقانی.
دو شه را در زفاف خسروانه
فراوان شرطها شد در میانه.
نظامی.
به اوزکند مقیم شد از مهم زفاف بپرداخت و مقصود بحصول پیوست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 277 ). زفاف آن کریمه تمام شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 295 ). || ( اِ ) شب عروسی و بیوکانی. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) درخشیدن برق. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زف شود.