کلمه جو
صفحه اصلی

زمانی

فارسی به انگلیسی

chronological, temporal, sometime, somewhere

chronological, temporal


sometime, somewhere, time


فارسی به عربی

وقت

مترادف و متضاد

time (صفت)
زمانی

temporal (صفت)
جسمانی، عرفی، دنیوی، موقتی، غیر روحانی، زمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقه ای، زودگذر فانی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به زمان . ۲ - یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. ( از جنگ مورخ ۱٠۸۵ متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما۱۲ : ۱۵ ص ۵۵۹ . )
دهی از دهستان بخش قاین است در شهرستان بیرجند واقع است .

← گاه‌شمارشی


لغت نامه دهخدا

زمانی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین است که در شهرستان بیرجند واقع است و 391 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


زمانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمان . آنچه به زمان منسوب میشود. درشاهد زیر منسوب به زمان بمعنی وقت است :
دیدن آن پرده مکانی نبود
رفتن آن راه زمانی نبود.

نظامی .


- ساعت زمانی . رجوع به ساعت زمانی و زمان شود.

زمانی . [ زِم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن فیاض و اسماعیل بن عباد از محدثانند و عبداﷲبن سعید تابعی است . (از منتهی الارب ).


زمانی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به زمان. آنچه به زمان منسوب میشود. درشاهد زیر منسوب به زمان بمعنی وقت است :
دیدن آن پرده مکانی نبود
رفتن آن راه زمانی نبود.
نظامی.
- ساعت زمانی . رجوع به ساعت زمانی و زمان شود.

زمانی. [ زِم ْ ما ] ( اِخ ) محمدبن یحیی بن فیاض و اسماعیل بن عباد از محدثانند و عبداﷲبن سعید تابعی است. ( از منتهی الارب ).

زمانی. [ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین است که در شهرستان بیرجند واقع است و 391 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

زمانی می تواند به موارد زیر اطلاق شود:
زهره زمانی، کارگردان و فیلمساز ایرانی
ابراهیم زمانی آشتیانی از پاورقی نویسان مشهور ایران
مصطفی زمانی (بازیگر)
علیرضا زمانی، عنکبوت شناس
امیر زمانی فر، خبرنگار و نویسنده ایرانی
حسن یوسف زمانی، آهنگساز ایرانی
حسین یوسف زمانی، آهنگساز ایرانی
محمدرضا علی زمانی
امیرعباس علی زمانی
رامین زمانی، آهنگساز ایرانی
حامد زمانی، خواننده ایرانی

فرهنگستان زبان و ادب

[زبان شناسی] ← گاه شمارشی

پیشنهاد کاربران

یک چند

اشاره به یک شرایط خاصی دارد که معمولا اتفاقی خاصی در آن برهه اتفاق می افتد ، مثلا زمانی که بچه بودم، زمانی که پیر شدم ، زمانی که غذا خوردم و. . .

روزگاری


کلمات دیگر: