کلمه جو
صفحه اصلی

مهمانی


مترادف مهمانی : جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه

متضاد مهمانی : میزبانی

فارسی به انگلیسی

banquet, feast, entertainment, party, bake, reception, treat, bamquet, blowout

bake, banquet, entertainment, party, reception, treat


فارسی به عربی

استقبال , حزب , عشاء , عید , کوکتیل , مادبة

مترادف و متضاد

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

reception (اسم)
پذیرش، قبول، برخورد، پذیرایی، مهمانی، دریافت

entertainment (اسم)
سرگرمی، پذیرایی، مشغولیت، مهمانی

banquet (اسم)
ضیافت، مهمانی، بزم، سور

feast (اسم)
ضیافت، مهمانی، جشن، عید

dinner (اسم)
مهمانی، شام، ناهار، غذای مفصل

regale (اسم)
مهمانی، خوراک لذیذ

cocktail (اسم)
مهمانی، کوکتل

جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه ≠ میزبانی


فرهنگ فارسی

۱ - مهمان کردن ضیافت : توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی . ( گلستان . چا. فروغی . ۲ ) ۱۶۸- ( اسم ) حقوق و عوارضی که برای پذیرایی ماموران رسمی و مسافران گرفته شود .
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس .

لغت نامه دهخدا

مهمانی . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


مهمانی . [ م ِ ] (حامص ، اِ) میهمانی . سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن . دعوت . مأدبة. قری . (منتهی الارب ) :
سپه را سوی زابلستان کشید
به مهمانی پوردستان کشید.

فردوسی .


خود از بلخ زی زابلستان کشید
به مهمانی پور دستان کشید.

فردوسی .


چنین گفت کامروز برساز کار
به مهمانی دختر شهریار.

فردوسی .


شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانیست چهل روزه خاصه . (تاریخ بیهقی ص 346). غره ٔ ماه رجب مهمانی بود. (تاریخ بیهقی ص 366). تکلفی سخت عظیم ساختند اندر مهمانیها. (تاریخ بیهقی ص 402). از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و به خانه ٔ وی رودبه مهمانی . (از تاریخ برامکه ).
برگ مهمانی توساخته ام
گرچه بس ساخته ٔ مختصر است .

خاقانی .


توانگران را وقف است و نذر و مهمانی .
سعدی (گلستان ).
- به مهمانی خواندن ؛ دعوت به مهمانی کردن : خدیجه گفت پیش عم رو و او را به مهمانی خوان . (قصص الانبیاء ص 215).
- مهمانی دادن ؛ مهمانی کردن . ضیافت ساختن . ترتیب میهمانی و سور دادن .
- مهمانی ساختن ؛ ضیافت کردن . ترتیب مهمانی دادن : سمک عیار می گوید که پیغام به مقوقر فرست که مهمانی بساز و مردمان قلعه خاص و عام مهمان کن . (سمک عیار ج 1 ص 200). ... وحوش و طیور را در کاس های سر خود مهمانی ساختند. (سندبادنامه ص 16).
- مهمانی کردن ؛ مهمان کردن . ضیافت ساختن .

مهمانی. [ م ِ ] ( حامص ، اِ ) میهمانی. سور. ضیافت ( با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود ). مَیَزد. مهمان کردن. دعوت. مأدبة. قری. ( منتهی الارب ) :
سپه را سوی زابلستان کشید
به مهمانی پوردستان کشید.
فردوسی.
خود از بلخ زی زابلستان کشید
به مهمانی پور دستان کشید.
فردوسی.
چنین گفت کامروز برساز کار
به مهمانی دختر شهریار.
فردوسی.
شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانیست چهل روزه خاصه. ( تاریخ بیهقی ص 346 ). غره ماه رجب مهمانی بود. ( تاریخ بیهقی ص 366 ). تکلفی سخت عظیم ساختند اندر مهمانیها. ( تاریخ بیهقی ص 402 ). از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و به خانه وی رودبه مهمانی. ( از تاریخ برامکه ).
برگ مهمانی توساخته ام
گرچه بس ساخته مختصر است.
خاقانی.
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی.
سعدی ( گلستان ).
- به مهمانی خواندن ؛ دعوت به مهمانی کردن : خدیجه گفت پیش عم رو و او را به مهمانی خوان. ( قصص الانبیاء ص 215 ).
- مهمانی دادن ؛ مهمانی کردن. ضیافت ساختن. ترتیب میهمانی و سور دادن.
- مهمانی ساختن ؛ ضیافت کردن. ترتیب مهمانی دادن : سمک عیار می گوید که پیغام به مقوقر فرست که مهمانی بساز و مردمان قلعه خاص و عام مهمان کن. ( سمک عیار ج 1 ص 200 ).... وحوش و طیور را در کاس های سر خود مهمانی ساختند. ( سندبادنامه ص 16 ).
- مهمانی کردن ؛ مهمان کردن. ضیافت ساختن.

مهمانی. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

جمع شدن عده ای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده، ضیافت.
* مهمانی دادن: (مصدر لازم ) کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن.
* مهمانی کردن: (مصدر لازم ) = * مهمانی دادن

جمع شدن عده‌ای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده؛ ضیافت.
⟨ مهمانی دادن: (مصدر لازم) کسانی را دعوت کردن؛ مهمانی ساختن.
⟨ مهمانی کردن: (مصدر لازم) = ⟨ مهمانی دادن


دانشنامه عمومی

مهمانی (ترانه بیانسه). «مهمانی» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا بیانسه به همراهی آندره ۳۰۰۰ است. در این ترانه کانیه وست صدای پس زمینه را دارد. این ترانه به عنوان چهارمین تک آهنگ از آلبوم ۴ (آلبوم بیانسه) در اوت ۲۰۱۱ منتشر شد. این ترانه نامزد بهترین ترانه رپ در پنجاه و چهارمین مراسم جایزه گرمی شدو رتبه ۵۰ در ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد را بدست آورد.
مهمانی (فیلم ۲۰۱۷). مهمانی (انگلیسی: The Party) یک فیلم کمدی به کارگردانی سالی پاتر است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد.
Emilie Orsini
Anders Refn

مهمانی (قشم). مهمانی (قشم)، روستایی از توابع بخش بیابان شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.

دانشنامه آزاد فارسی

مهمانی (To Symposion)
(یا: دربارۀ عشق) رساله ای فلسفی به صورت خطابه و گفت وگو دربارۀ عشق، از افلاطون، نوشته شده به یونانی در حدود ۳۸۴پ م. گفت وگوها در خانۀ آگاتون، شاعر نمایش نامه نویس اتفاق می افتد که دوستانش را به مهمانی دعوت کرده است. فایدروس، پاوسانیاس، آریستوفانس، سقراط، و آلکیبیادس اشخاصِ دعوت شده به این مهمانی اند که پس از می گساری تصمیم می گیرند که هریک خطابه ای در توصیف خدای عشق ایراد کنند. افلاطون با آوردن خطابۀ هریک از اینان دربارۀ عشق، درپی آن بوده است تا نظریۀ جدید خود را دربارۀ عشق بازگوید؛ کارکردی دیالکتیکی که انسان را به نظارۀ «مثال» ترغیب می کند و بدین وسیله او را یاری می رساند تا به سعادت برسد. مهمانی به جهت گفتار شیرین افلاطون دربارۀ عشق، و نیز شیوه ای که در ترسیم تصویر سقراط (بیان زنده و حقیقی جاذبه و خویشتن داری او در هر موضعی) به کار رفته است، از زیباترین و خواندنی ترین محاورات افلاطون است. گزنفون، تاریخ نگار یونانی، نیز اثری به نام مهمانی و با محتوایی شبیه مهمانی افلاطون نوشته است. این رسالۀ افلاطون با همین عنوان در دورۀ آثار افلاطون به قلم محمدحسن لطفی و رضا کاویانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

جدول کلمات

سور

پیشنهاد کاربران

party, entertainment

بزم، جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه


کلمات دیگر: