کلمه جو
صفحه اصلی

تهوع


مترادف تهوع : استفراغ، دل آشوب، دل به هم خوردگی، شکوفه، غثیان، قی، استفراغ کردن، قی کردن

برابر پارسی : دل بهم خوردگی

فارسی به انگلیسی

nausea, sickness

nausea


مترادف و متضاد

nausea (اسم)
انزجار، تهوع، حالت تهوع، دل اشوب، حالت استفراغ

استفراغ، دل‌آشوب، دل‌به‌هم‌خوردگی، شکوفه، غثیان، قی


استفراغ کردن، قی کردن


۱. استفراغ، دلآشوب، دلبههمخوردگی، شکوفه، غثیان، قی
۲. استفراغ کردن، قی کردن


فرهنگ فارسی

بهم خوردن دل، انقلاب معده، قی کردن
۱ - ( مصدر ) بهم خوردن ( دل معده انقلاب معده ) قی کردن استفراغ کردن . ۲ - ( اسم ) منش گردا استفراغ . جمع : تهوعات .

احساس نامطبوعی در معده و حلق که ممکن است به استفراغ منجر شود


فرهنگ معین

(تَ هَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) به هم خوردن دل ، بالا آوردن غذا.

لغت نامه دهخدا

تهوع. [ ت َ هََ وْ وُ ] ( ع مص ) قی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). به ستم قی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به تکلف قی کردن. ( از اقرب الموارد ). به شدت قی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بهم خوردن ( دل ، معده ، انقلاب معده ). قی کردن. استفراغ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) دل بهم خوردگی و حالت قی. ( ناظم الاطباء ). منش گردا. قی. شکوفه. هراش. منش گشتن. دل شورا ( در خراسان مستعمل است ). ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). منش گردا. استفراغ. ج ، تهوعات. ( فرهنگ فارسی معین ). در کفایه حرکتی بود که از معده حادث شود برای دفع چیزی که در او باشد بی آنکه چیزی دفع شود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از بحر الجواهر ).

فرهنگ عمید

۱. احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده.
۲. قی کردن، استفراغ.

دانشنامه عمومی

تَهَوُّع احساس بالا آوردن غذا و به هم خوردن دل. نوعی احساس است همراه با حرکت معکوس اندامهای گوارشی که معده برای بیرون راندن چیزی که در داخل آن است، انجام می دهد. در این حالت انسان وادار به استفراغ می شود.
استفراغ
ناحیه ی پوسترما
تهوع در بسیاری از بیماری ها و ناراحتی های بدن دیده می شود مانند مشکلات گوارشی، مسمومیت، عفونتها به خصوص عفونت های روده ای، عارضه جانبی بسیاری از داروها، مشکلات گوش میانی و سرگیجه، بیماری های کبد، اختلالات مغز و دستگاه عصبی مرکزی.
برای درمان تهوع اگر علت اصلی قابل درمان نباشد از آنتی هیستامین ها، بوتیروفنون ها ، آنتاگونیست های گیرنده سروتونین مانند اندانسترون یا متوکلوپرامید استفاده می کنیم. در حاملگی از ویتامین ب۶ نیز استفاده می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

تَهوّع (nausea)
در پزشکی، احساس ناخوشی و میل به استفراغ. نشانۀ طیف وسیعی از بیماری ها، مثل عفونت های گوارشی و بیماری حرکت۱، است برخی از داروهای محرک دستگاه گوارش، مثل ایبوپروفن۲، باعث تهوع می شوند. تهوع ناشی از شیمی درمانی۳ و پرتودرمانی۴ برای درمان سرطان گاه بسیار شدید است. در سه ماه اول بارداری هم تهوع شایع است و معمولاً نیاز به درمان ندارد.
motion sicknessibuprofenchemotherapyradiotherapy

تهوع (کتاب). تَهوّع (کتاب)(La Nausée)
رمانی از ژان پل سارتر، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۹۳۸. آنتوان روکانتن، جوانی مجرد، حدوداً ۳۵ساله، که در شهر خیالی بوویل زندگی می کند، مشغول تحقیق دربابِ زندگی اشراف زاده ای از قرن ۱۹ به نام مارکی دو روبلون است. رمان تهوع در واقع یادداشت های روزانۀ این مرد مالیخولیایی است که اشیا به نظرش دگرگون شده اند. سارتر کوشیده است در قالب رمان به پرسش هایی فلسفی که در آثار دیگرش ازجمله هستی و نیستی با آن ها دست به گریبان بود، پاسخی عینی تر بدهد. روکانتن درگیر مسائلی هم­چون بیهودگی، اومانیسم، سوسیالیسم و بورژوازی است. تحلیل دقیق سارتر از زبان روکانتن، به هنگام دیدار از موزۀ بوویل که در آن تصاویری از بزرگان اهل بوویل به دیوارها آویخته اند، نشان از بیزاری او از مظاهر بورژوازی دارد. به باور اغلب منتقدان، هرچند رمان فلسفی تهوع از منظر زیباشناختی و ادبی حاوی خلاقیتی نیست، می توان آن را رمانی دانست که با بی سبکی، یا به عبارت بهتر سبک گریزی، سبکی خنثی آفریده است. جریان وقایع با چنان خونسردی و بی هیچ شور و شری روایت می شود که گویای بی اعتقادی نویسنده و راوی، روکانتن، به هر نوع ماجراپردازی است.

فرهنگستان زبان و ادب

{nausea} [علوم دارویی] احساس نامطبوعی در معده و حلق که ممکن است به استفراغ منجر شود

نقل قول ها

تهوع (رمان). تهوع نخستین رمان ژان پل سارتر نوشته شده به سال ۱۹۳۸ میلادی است.
• «آن ها نیز، برای وجود داشتن، ناچارند گرد هم بیایند.»، صفحهٔ ۷۲ -> تهوع
• «همهٔ این آدم ها وقتشان را سر این می گذارند که ما فی الضمیرشان را توضیح دهند، و با خوشحالی تصدیق کنند که آرا و عقایدشان یکی است.»، صفحهٔ ۷۵ -> تهوع
• «ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم می خواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود.»، صفحهٔ ۸۲ -> تهوع
• «دیگر مسئول دفاع از اندیشه های مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفته اند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشه ها کرده است.» -> تهوع، ص. ۱۰۱
• «من تحقیقات تاریخی را آن اندازه ارزشمند نمی دانم که وقتم را سر مرده ای تلف کنم که اگر زنده بود لایق نمی دانستم به اش دست بزنم.»، صفحهٔ ۱۴۴ -> تهوع
• «به نظرم هرچه دربارهٔ زندگی می دانم از کتاب ها آموخته ام.»، صفحهٔ ۱۵۳ -> تهوع
• «گذشته، تجمل مالکان است.»، صفحهٔ ۱۵۴ -> تهوع
• «و بعد، نزدیک های چهل سالگی، افکار حقیر لجوجشان و چند ضرب المثل را تجربه نام می گذارند.»، صفحهٔ ۱۵۸ -> تهوع
• «نمی خواهم بیندیشم… می اندیشم که نمی خواهم بیندیشم. نباید بیندیشم که نمی خواهم بیندیشم. زیرا این همچنان یک اندیشه است. آیا هرگز پایانی بر آن نیست؟»، صفحهٔ ۲۰۱ -> تهوع
• «اندیشهٔ من، خود من است: برای همین است که نمی توانم وا ایستم. من به وسیلهٔ آنچه می اندیشم وجود دارم… و نمی توانم خودم را از اندیشیدن بازدارم.»، صفحهٔ ۲۰۱ -> تهوع
• «من هستم، من وجود دارم، می اندیشم پس هستم؛ من هستم زیرا می اندیشم، چرا می اندیشم؟»، صفحهٔ ۲۰۳ -> تهوع
• «من هستم زیرا می اندیشم که نمی خواهم باشم؟»، صفحهٔ ۲۰۳ -> تهوع
• «چنان تنهایی وحشتناکی احساس می کردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچ کس، مطلقاً هیچ کس از مرگم متأثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود.»، صفحهٔ ۲۲۴ -> تهوع
• «می دانی، بنای دوست داشتن کسی را گذاشتن، کار بزرگی است. باید نیرو، کنجکاوی، نابینایی داشت…»، صفحهٔ ۲۶۳ -> تهوع
• «من… دارم بیشتر از خودم عمر می کنم.»، صفحهٔ ۲۷۲ -> تهوع
• «آن ها قانون می گذارند، رمان های مردمی می نویسند، ازدواج می کنند، مرتکب حماقت بزرگِ بچه پس انداختن می شوند.»، صفحهٔ ۲۸۲ -> تهوع
• «افسوس می خورم که همراهش نرفتم ولی دلش نمی خواست؛ او بود که از من درخواست کرد تنهایش بگذارم: او داشت کارآموزی تنهایی را شروع می کرد.» -> تهوع، ص. ۲۸۵
• «پس آیا آدم می تواند وجودش را توجیه کند؟» -> تهوع، ص. ۳۰۸
• «یک موجود هرگز نمی تواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند.» -> تهوع، ص. ۳۰۸
• «حالم خراب است! حالم خیلی خراب است:دچارش شده ام، دچار این کثافت، دچار تهوع و این بار به شکل تازه:توی یک کافه مرا گرفت:تا حالا کافه ها تنها پناهگاهم بودند چون پر از آدم و نورانی اند. نمی دانم وقتی در اتاق گیر بیفتم باید کجا بروم.»• «من حاجتی به جمله پردازی ندارم. برای آن می نویسم که بعضی اوضاع و احوال را روشن کنم. باید از ادبیات بر حذر باشم. باید قلم را رها کنم که به حال خودش بنویسد بدون آنکه در پی کلمه ها بگردم.»• «اولین بار پس از دریافت نامه آنی واقعاً از فکر دیدن دوباره اش خوشحالم. در این شش سال چه می کرده است؟ آیا وقتی چشمانمان باز به یکدیگر بیفتد، دستپاچه می شویم؟ آنی نمی داند دستپاچه شدن یعنی چه. طوری مرا خواهد پذیرفت که گویی همین دیروز از پیشش رفته بودم. ای کاش مثل احمقها رفتار نکنم، و از همان اول کفرش را درنیاورم. باید یادم باشد از راه که می رسم دستم را به طرفش دراز نکنم: از این کار متنفر است.»

واژه نامه بختیاریکا

دِلشیوه؛ هُق و وُرار

جدول کلمات

قی

پیشنهاد کاربران

حالت تهوه


کلمات دیگر: