اسم: شنگل (پسر) (فارسی)
معنی: شوخ، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هند و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
معنی: شوخ، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هند و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین [ و ثلاثمائة ] و بوالفتح آنجا شدو ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).
شنگل . [ ش َ گ ُ ] (اِ) شنکل . شنگول . شنگوله . دزد و راهزن و عیار. (برهان ). عیار و راهزن . (غیاث ). بمعنی شنگ . (جهانگیری ). || (ص ) شوخ . (غیاث ) (رشیدی ). بمعنی شنگول و شنگله و شنگ . (انجمن آرا).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِ) جنسی از غله باشدو آن را مشنگ نیز گویند. (جهانگیری ). جنسی از غله را گویند. (برهان ). اسم فارسی کرسنه است که به فارسی مشنگ و به هندی شر نامند. شنگ (در معنی غله ). (رشیدی ). بمعنی غله که او را شنگ گویند. (از آنندراج ). || دزد و راهزن . (برهان ). رجوع به شنگ شود.
گل سفت شده